به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

  نادر نادرپور
شعری برای همه ی فصول
ای کوتوال پیر

ای کوتوال قلعه نسیان بهوش باش
کاخی که در خیال برافراشتی شکست
بنیاد این حصار کهن را خلل رسید
غُـلها شکست و رشتهً زنجیر ها گسست

*  *  *

یک چند با طلسم سکوتی که داشتی
بر دوختی لبان اسیران خویش را
اکنون ببین که تاب تحمل نمانده است
این سینه های سوخته ریش ریش را


* * *

آهی که همچو جان اسیران بلب رسید
چون تیر پرگرفت و گذشت از کمان خویش
وقت است تا که از دل هر زخمه بشنوی
فریاد کینه جوئی قربانیان خویش


* * *


بس تازیانه ها که بدست سیاه تو
بر گرده ی کبود اسیران اثر نهاد
هر خنده ای که بر لب خونخواره ات شکفت
داغی ز سوز باطنشان بر جگر نهاد


* * *


داند خدا و خلق!
کان باد بیدریغ سمومی که چنگ چنگ
چندین هزار برگ جوان را ربوده ای
چندین هزار لانهً دلهای گرم را
با پنجه های وحشی خونین گشوده ای


* * *


شبهای بی ستاره که چشمان مادران
بر گونه اشکِ ماتم فرزند رانده اند
در چشمهای سرد تو، ای ناستوده مرد
اشکی ندیده اند و امیدی نخوانده اند


* * *


پیران مو سپید که بر تخته سنگ گور
نام جگر خراش عزیزان نوشته اند
خون گریه میکنند که در روزگار تو
آنرا دروده اند که هر گز نکِشته اند


* * *


گر شیر بیشه را به قفس در فکنده ای
یادش هنوز مایه جوش و خروش مااست
او "بیژن" است و در بُن چاه آرمیده است
اما سروش او است که در گوش هوش ما است


* * *


بگذار تا که ناله ی زندانیان تو
چندان رسا شود که نگنجد به سینه ها
سیلاب اشک و خون کسان را روانه کن
تا بر دمد ز خاک گلِ سرخِ کینه ها


* * *


چندان که در سحرگه موعود رستخیز
وقتی که از نهیب خروشان نعره ها
برخاستی سپیده دم از بستر حریر
پیر و جوان و خرد و کلان نعره برکشند
کای کوتوال پیر!
نامت زدوده باد ز دیباچه وجود
نقشت سترده باد ز آئینه ضمیر
ای کوتوال پیر!

به نقل از ماهنامه ی "ایران آزاد" ارگان سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا،
شماره ۲۵، مهر ماه ۱۳۴۲، اکتبر ۱۹۶۴