به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد مرگ فروغ فرخزاد

نگاه کن
نگاه کن که غم درون دیده ام / چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم / اسیر دست آفتاب می شود



برای فروغ فرخزاد
امروز ۲۴ بهمن ماه، چهل و چهارمین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد است. وی شاعری بود که بر خلاف بسیاری از هم روزگارانش، هرگز شاعری پیشه نکرد، اما شاعرانه زیست. صداقت را نه فقط در شعرهایش فریاد کرد، که تک تک شئون زندگیش تبلور راستی و شاعرانگی اش بود. شاعری که انسان بود و تمامیت انسان بودنش را با همه ی قوتها و ضعفهایش به واژه کشید.
شاعری که هرگز «اسیر» سرزنشهای جامعه ی بیمار نشد و با شکستن «دیوار»های عادت، «عصیان» کرد و در روزگار سترون شعر «تولدی دیگر» داشت.
هر سال در چنین روزهایی و در آستانه ی سالگرد پروازش، با خود می اندیشم که چرا فروغ، تنها سی و دو سال زیست؟
با این حال دلم برای فروغ نمی سوزد، چرا که وی با «تولدی دیگر» برای همیشه جاودانه شد.
همچون فروغ «دلم برای باغچه می سوزد.» دلم برای شعر می سوزد.