به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۱

«كسايي»؛ مظهر «ني» و استاد «مولف»
طي مطلبي در سوگ «نوازنده استاد»: جلال ذوالفنون، كه در همين جريده (شماره 1495، چهارشنبه 16 فروردين 1391) به چاپ رسيد، يادآوري كردم كه هر يك از سازهاي موسيقي اصيل ايران «مظهري» دارند و همه آنان در عصر قاجار مي‌زيسته‌اند. اما در مورد ساز «ني» دو استثناي شگفت‌انگيز وجود دارد. يكي اينكه اين ساز داراي دو «مظهر» است. اول نايب اسدالله و ديگري حسن كسايي و استثناي دوم اينكه همه اين استادان مظهر، در دوره قاجاريه مي‌زيسته‌اند الا حسن كسايي كه تا همين هفته پيش، در ميان ما مي‌زيست و طبق معمول، ما قدرش را ندانستيم.
استاد كسايي يكي از چهره‌هاي استثنايي و در يك كلام «نابغه» است كه در سطح جهاني هم شهرت دارد و مورد احترام نخبگان موسيقي جهان است. او، ني را كه ساده‌ترين ساز جهان است، به جايي رساند كه شگفتي جهانيان را برانگيخت.
همه سازهاي جهان، از جمله سازهاي موسيقي ايران، داراي ساختمان پيچيده‌اي هستند و هزار و يك ترفند در تار و پودشان به كار مي‌رود، تا «آواي دوست» را در هيات نغمات دلكش به گوش ما برسانند اما ني، يك لوله توخالي است كه چند سوراخ روي آن تعبيه شده است. همين و همين!
يعني اگر يك نوازنده ني، از نيستاني گذر كند كافي است كه يك ساقه توخالي را ببرد و با نوك چاقو چند سوراخ روي آن ايجاد كند و شروع كند به نوازندگي! به همين دليل است كه وقتي يك نوازنده ني، در جشنواره‌هاي غربي شركت مي‌كند، تا اين حد موجب اعجاب و تحسين غربيان مي‌شود. به طوري كه حتي اركستر سمفونيك را هم رها كرده و به سوي ني هجوم مي‌آورند تا از بركاتش برخوردار شوند.
كسايي از همان سال آغازين كه برنامه «گل‌ها» از راديو پخش شد، به عنوان تنها نوازنده‌اي كه قادر به نواختن ني بود، با آن همكاري كرد و در مقطعي قريب به 30 سال، تنها نوازنده اين ساز در ايران محسوب مي‌شد.
به عبارتي ايرانيان، ساز ملي خود «ني» را از طريق استاد حسن كسايي شناختند. او ني را از يك ساز ناقص، به يك ساز كامل تبديل كرد. تا قبل از كسايي، فقط دستگاه شور و متعلقاتش و دستگاه‌هايي مثل نوا و سه‌گاه (كه نت‌هاي آنها فواصلي نزديك به هم دارند) توسط ني قابل نواختن بود ولي كسايي ترتيبي داد كه دستگاه‌هايي مانند ماهور و چهارگاه هم توسط ني قابليت نواختن پيدا كنند. امروزه نوازندگاني كه مي‌خواهند ماهور و شور را اجرا كنند، دو ساز «ني» با خود مي‌آورند ولي كسايي همه دستگاه‌ها را فقط با يك «ني» اجرا مي‌كرد.
يعني «ني» فقط در دستان باكفايت او كامل بود و الا در دست نوازندگان ديگر، ساز ناقصي به حساب مي‌آمد و هنوز هم ناقص محسوب مي‌شود، ولي براي اثبات توانايي استاد حسن كسايي، مي‌توانيد به قطعه‌اي با عنوان «چهار استاد» گوش فرا دهيد. در اين قطعه، استاد كسايي (ني)، استاد علي تجويدي (ويلن)، استاد حسين تهراني (ضرب) و استاد اديب خوانساري (آواز) حضور دارند. به ياد داشته باشيم كه ني، يك ساز ناقص است و همگان «ويلن» را به عنوان يك ساز كامل و مدرن مي‌شناسند كه توانايي‌هايش چندين برابر ني است. ولي در اين اثر، استاد تجويدي اجبارا تلاش مي‌كند تا خود را به كسايي برساند و همه توش و توانش را به خرج مي‌دهد كه ويلن در برابر ني كم نياورد (و البته كم مي‌آورد)!
نبايد چنين پنداشت كه استاد تجويدي در نوازندگي ويلن، قدرت چنداني ندارد (زيرا او يك استاد كامل بود كه ويلن را در نهايت توانايي و قدرت و تكنيك مي‌نواخت). نكته اينجاست كه كسايي با همين ساز ناقص ني، كه دامنه‌اش به زحمت از يك اكتاو تجاوز مي‌كند، در اين قطعه، چندان قدرتمند و خيره‌كننده مي‌نوازد كه ويلن را مجبور به تسليم و دنباله‌روي مي‌كند!
حاكميت كسايي بر ني، يك حاكميت بلامنازع و قدرتمند است. در مورد هر يك از سازهاي اصيل، چندين استاد حاذق و توانا وجود دارند كه شاگردان به آنها مراجعه مي‌كنند اما در مورد ني، فقط يك استاد وجود داشت كه همانا كسايي بود و شاگردانش (يعني استادان امروز ني، همچون محمد موسوي و حسن ناهيد و...) غيابا در مكتبش شاگردي مي‌كردند و به اعتراف خودشان وقتي بعضا با استاد ملاقات مي‌كردند، از تماشاي نوازندگي او نكاتي مي‌آموختند. چنانكه استاد محمد موسوي، شيوه درست نفس كشيدن هنگام نواختن ني را، فقط از طريق يك بار تماشاي نوازندگي استاد كسايي آموخت.
نكته ديگر در مورد حاكميت مطلق كسايي بر ني، اين است كه در سازهاي ديگر، هر يك از نوازندگان، شيوه مخصوص خود را دارد. چنانكه تار جليل شهناز، زمين تا آسمان با نوازندگي محمدرضا لطفي فرق مي‌كند، و فرهنگ شريف با اين دو متفاوت است.
در مورد سه‌تار و سنتور و ساير سازها هم، چنين است. اما در مورد ني، استادان ني، به دليل شاگردي در مكتب يك استاد واحد (كه همانا استاد كسايي باشد)، همگي سبك مشتركي دارند، فقط در برخي جزييات كوچك، ممكن است با يكديگر متفاوت باشند.
استاد كسايي آن‌قدر بر نواختن ني تسلط يافته بود كه براي او ديگر چيزي به عنوان ساز وجود نداشت، به هيچ واسطه‌اي، هر چه را كه اراده مي‌كرد مي‌نواخت. چندان كه با هر لوله مجوف و خالي، مانند قطعه‌اي از يك شيلنگ، يا يك لوله فلزي، حتي با يك بطري خالي نوشابه، قادر به نواختن ني بود!
او حتي مي‌توانست بدون ساز هم نوازندگي كند. آن هم به اين شيوه كه فقط يك انگشت را گوشه لب مي‌گذاشت؛ چنان زيبا مي‌نواخت كه گويي به راستي با يك ساز ني، مشغول نوازندگي است!
اما آنچه مهم است، تاثيري است كه استاد حسن كسايي، از خود روي موسيقي ايراني به جاي گذاشته است. او نه فقط يك «نوازنده استاد» به شمار مي‌رود، يك «استاد مولف» هم هست. «استاد مولف» در قاموس موسيقي ايران، به كسي مي‌گويند كه با هر دو رديف آوازي و سازي آشنا باشد و علاوه بر نواختن، بتواند همراه با سازش، به خوانندگي هم بپردازد و بعضا شعر هم بگويد.
استاد كسايي چنين كسي بود. نوازندگي و خوانندگي و شاعري، جزيي از وجود موسيقايي او به شمار مي‌رفت. به علاوه به حد وفور، از «آن» يعني همان آني كه حافظ در شعرش مي‌فرمود (بنده طلعت آنيم، كه آني دارد) برخوردار بود. همان بخشش كريمانه خدايي، كه استاد نورعلي‌خان برومند، به اعتراف صادقانه خودش، از آن بهره‌اي نداشت.غلبه فراگير استاد حسن كسايي چندان گستره و شموليتي دارد كه نه فقط استادان امروزي ني، كه جمع شاگردان آنها نيز (كه بايد از استادان بلافصل خود تأسي بجويند)، همگي از تنها استاد بزرگ و مظهريت ني، «استاد حسن كسايي» پيروي مي‌كنند. بنابراين، همه نوازندگان امروز ني در ايران، خواه ‌ناخواه در حال اجراي سبك استاد كسايي هستند. به عبارتي، كسايي از طريق اين ساز باستاني مردم ايران، نام و ياد خود را جاودانه كرده است.
تورج زاهدي