به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۱

افسانه خاکپور
دیرپرسی ایرانیان ورنج دورانی دوران
یکی از مبانی حقوق بشر این است که هرکس دراندیشه وعقیده خود آزاد است، در بیان یا عدم بیان آن نیز آزاد است. هیچکس نباید به خاطر داشتن اندیشه ای که وفق مراد جامعه یا دولتها نیست دچارترس، و واهمه یا نگرانی شود.
هیچکس وظیفه ندارد به همگان بگوید در فلان مورد چه می اندیشد اما اگر نظر یا عملکرد اوقلب واقعیت ها یا حقایق تاریخی و اجتماعی باشد، یا قابل نقد و جای ایراد داشته باشد میتوان اندیشه او را مورد انتقاد قرار داد.
پیش از ورود به دیرپرسی وفرهنگ نپرسیدن ایرانی بویژه درعرصه سیاسی، تاریخی و اجتماعی و نتایج جبران ناپذیرآن برای یک مملکت یا ملت از یکسوو خصلت نپرسیده یا نسنجیده قضاوت ومحکوم کردن دیگران از سویی دیگر، لازم است که توجه خواننده را به این نکته جلب کنم که منظوراین مقاله گرچه پرداختن به یک معضل فرهنگی ایرانی است اما مورد آن بیشترنگرشی بررفتارایرانیان سیاسی کاریا فضای سیاسی حاکم برآنان است.
اینکه چرا اینان وقتی درعرصه سیاسی اجتماعی شکست می خورند یا آنقدر کج راهه می روند تا سرشان به سنگ بخورد یا وقتی کلاه سیاسی گشادی برای سالها به سر آنها وملتشان می رود تازه بیاد پرسشگری می افتند که چه شد که ما نپرسیدیم، یا اگر پرسیدیم چرا پاسخی درخورنیافتیم.
اصلا حقیقت چه بود ودرکجا نهفته بود.
این است که سی سال بعد از سرنگونی ومرگ شاه تازه عده ای می پرسند تحت چه عوامل داخلی و خارجی شاه رفت. گذشته از خواست مردم برای برچیدن دیکتاتوری تک حزبی او، به دستورکدام کشورها یا به نفع کدام سیاستها می بایست درسال هزار وسیصد پنجاه وهفت پس از سی سال حکومت استبدادی جای خود را به حکومت اسلامی میداد.
اینکه او تا چه حد وابسته به امریکا یا به قولی سگ زنجیری او یا قدرتهای خارجی بود، چقدر به کشورخود خدمت یا خیانت کرده بود سوالاتی است ضروری اما دیرهنگام.
درکنفرانس گوادلوپ چه گذشت وچرا اکثرایرانیان که درحال سرنگون کردن سلطنت بودند از آن بی خبرنگاه داشته شدند. اینکه چه قدرتهایی حکومت مذهبی را حمایت کرده و دراذهان مردم تشنه آزادی ایران بعنوان جایگزین جا انداختند.
چرا در هول و حوش انقلاب جریاناتی جلوی سوال و بحث در باره چگونگی حکومت را گرفته ومی گفتند بحث بعد ازمرگ شاه.
چرا عده ای ازهمان بدو انقلاب مردم را از سهیم شدن در سرنوشت خود باز داشته و آنها را به همه پرسی که اهداف و برنامه اش معلوم نبود وامیداشتند.
وحال که پس ازسی سال واندی چند فقره ازدزدی، فساد مالی و میلیاردی مسؤولان بانکها یا سایر مقامات درحکومت اسلامی بدست خود آنها برملا میشود یا دخل و تصرف در ثروت واموال ملی و اندوختن ثروت های افسانه ای توسط دست اندرکاران حیرت و نفرت همگان را برمی انگیزد، آیا ناشی از بیداری دیرهنگام مردم، احزاب یا نمایندگان آنها نیست.
درسرزمینی که نهاد قدرت همیشه خدایی می کرده ومی کند و با وجود برخورداری از قانون اساسی نزدیک به چند دهه، دولت ومسؤولان حسابی به ملت پس نداده، بابت جنایت، چپاول وغارت ثروت مردم نیز تاوانی نخواهند پرداخت.
مردمی که ازحکومت گران، مدیران، نمایندگان ودولتمردان خود حساب وکتابی روشن نخواهند، تنها پس ازحیف ومیل میلیاردها ونابودی صدها انسان وامکان آنهم پس ازچند دهه میتوانند تنها آهی بکشند و زیرخط فقردست وپا زنند.
بی پرسشی وبی توقعی شهروندان است که بی کفایتی وسوء استفاده مسؤلان را گسترش داده وهمه اختیارات وحتی تخریب آینده کشوروسرنوشت فرزندان این آب و خاک را نیز یکسره بدست آنان می سپارد.
بی پرسشی وبی اطلاعی مردم از اداره اموریا حتی عدم حق پرسش است که موجب می شود بی کفایتان، دروغگویان، چپاولگران را به بلند ترین جایگاه رسانده و دست مردم را از دخالت در امور خود کوتاه کند.
عدم شفافیت بالاییها با حربه مرعوب کردن وترساندن مردم برای حفظ قدرت، ساده انگاری، عدم مشارکت توأم با ترس ازپیگرد، یا بی اعتنایی مردم یا همان شهروندان نسبت به حقوق خود، دست بدست هم داده وامکان سوء استفاده، حق کشی، چپاول وپایمال کردن حقوق آنان را فراهم می کند.
در چنین کشورهایی، هرفرصت طلبی میتواند پشت شعارهای دروغین پنهان شده وسالها با استفاده ازرسانه ها وتبلیغات مردم را بفریبد. برای آنها چهره ورهبربسازد وتاریخ، مبارزات حق طلبی واهداف آنها را تحریف کرده به نام خود یا برای منافع فردی،جمعی یا گروهی خودبکار گیرد.
در جامعه ای که ارگانهای کنترل قدرت یا وجود ندارند یا آنقدر ضعیف اند که هرفرد یا حزبی که به قدرت برسد پس ازاندک مدتی به یک قدرقدرت تبدیل شده و هیچکس توان مهارکردنش را نخواهد داشت.
درچنین فرهنگی، رسانه وروزنامه نگار، محقق اجتماعی یا تاریخ نگار یا مداح قدرت است یا گماشته وسخنگوی یک گروه وفرقه. نه پرسشگرو تحقیق گربی طرف و نه درخدمت منافع عمومی و ملی.
به همین دلیل است که درفرهنگ کاسبی و فضای بی محک هیچ چیز بدرستی وراستی پیش نرفته که هیچ پس هم میرود.
درچنین فضای آلوده ودرهمی است که هردسته وگروه ساز خود را زده و با تحریف حقایق تاریخی تعبیریا تأویل خود را به جای تاریخ وستم تاریخی وحتی به جای سند تاریخی جا میزند.
به نام اقوام یا اقلیتها روایت آشفته ونادرست خود از تاریخ، اجتماع و اشخاص را روانه این آشفته بازارکرده، به بعنوان قربانی یک تنه به قاضی رفته وهمیشه راضی برمی گردد.
بعضی برای بیرون کشیدن گلیم خویش با نادیده انگاشتن مردم و منافع آنها، دست آویز قدرتهای خارجی شده وآنها را به حمله به میهن خود یا به تجاوزبه مام وطن فرا میخوانند.
بخشی ازاپوزیسیون کرمودرخفا وبا کمک مشاورین سیاسی برای قدرت خود درایران نقشه میکشند وچه شوم.
چنین است که پس ازسی سال واندی که از انقلاب 57 می گذشت روند بی پرسشی درباره مدعیان دمکراسی وعملکرد معکوسشان، وفقرتجزیه وتحلیل ازاهداف جریانات اصلاح طلبی به همان منوال انقلاب پنجاه وهفت تا جایی درخارج ازکشور پیش رفت که چیزی نمانده بود تا به یمن حمایت خوش دلانه بخش بزرگی ازجریانات سیاسی خارج ازکشور، دیکتاتوری دیگری برایرانیان حاکم شود.
اینباراما ازنوع سبزسیدی یعنی بازهم فقط سلطه یک رنگ، یک صدا، یک گفتمان.
غافل ازاینکه [رنگ ] سیاه سالهاست تیرگی خود را برنگاه مردم تحمیل کرده است، سانسورسبز به نحو دیگری برآن بود که که مردمی با فرهنگ رنگارنگ و خواست هایی متفاوت همچو ایران را یک پا به سبزه قبا بدل کند.
خواستی که با روح کثرت گرایی، تنوع فکری و فرهنگی، دمکراسی وسکولاریسم در تضاد است آن هم درکشوری چون ایران با اینهمه تنوع فرهنگی، عقیدتی و قومی.
چه، پشتیبانی بی قید وشرط ودنباله روی بعضی از گروه ها و افراد ازجنبش مجهول سبز به اوج خود رسیده وکسی را یارای پرسش یا کرنش ازجریان سبزنبود.
بی پرسشی ازچگونگی ظهوررنگ سبزوعدم تأ مل درریشه اسلامی این رنگ و رهبران آن و تجویز آنها به کشوررنگارنگ ایران با التقاطی ازخواست های زنان ودانشجویان درساختاری کهنه و ناساز کنجکاوی بخش بزرگی از سیاسیون را برنیانگیخت.
بی پرسشی ازعلل حمایت کشورهای غربی ازفرصت طلبان این موج و چرایی جایزه، پول،کرسی استادی، امکانات وامتیازات ویژه برای آنها قایل شدن وهدف آنها از این بزرگنمایی ها.
گو که این روند ناسالم و فاسد سازی فضای سیاسی اجتماعی هنوزهم ادامه دارد.
در همین راستا، درهفته های اخیر مقالاتی به انتقاد ازسانسور ودررسای آزادی بیان و به زعم بعضی درافشای خود سانسوری دراینجا و آنجا به چاپ رسیده و گاه با محتویاتی نادرست انگشت اتهام به سوی کسانی دراز شده که به قول آنها خود سانسوری میکنند.
قابل توجه است که یک بعدی دیدن مقوله سانسورو خود سانسوری وتعریف آنها ازخود سانسوری وسانسورفقط در برخورد با حکومت اسلامی یا با دین معنا می یابد.
این دسته ازمبلغان آزادی بیان مثلا کاری با آزادی بیان یا سانسور درکشورهای غربی یا دمکراتیک ندارند. آنها همه چیز را از زاویه جمهوری اسلامی می سنجند و کاری به سیستم جهانی و قدرتهای سرمایه داری و کانالیزه کردن و سانسور کردن اطلاعات توسط آنها را ندارند.
با این استدلا ل سطحی هرکس با آنها نبود ضد آنهاست پس یا با احمدی نژاد است یا با ولایت فقیه. اینگونه سیاه و سفید دیدن خود حاوی سانسوری دیگراست.
هرکس با عقاید،روش ها وعملکرد آنها همراه نشد را به هزارویک چیزمتهم می کنند. آنها نمی پرسند چرا شکست خورده اند وعلل درجا زدنشان چه بوده است، نمی پرسند چه راه های دیگری برای بهسازی ایران وملتش وجود دارد. ازکسانی که طی این سالها به مردم دروغ گفتند، ورسانه های دنیا را فریب دادند باز خواستی نمی کنند.
نمی پرسند چه کسانی برای به قدرت رسیدن یا عافیت نشینی خود جان مردم را وجه المصالحه کرده اند. آنها ازسانسورورفتارغیردمکراتیک برخی ازگروه های سیاسی ووابستگی شان به کشورهای خارجی سخنی نمی گویند.
اینها به نقد وانتقاد عملکرد گروه ها واحزاب سیاسی کاری ندارند، نمی پرسند علل نزدیکی بعضی از جناح های دولت امریکا یا سایر کشورها به بعضی از اشخاص یا گروه ها ی اپوزیسیون ایرانی چیست.
هدف کشورهای غربی ازدادن تیترهای چل من یک غاز به اصلاح طلبان چه بوده است.
کاری ندارند منابع مالی آنها از کجا تامین می شود و درچه راهی خرج می شود. کاری به دروغ گویی های بعضی از آنها ندارند و به آنها نمی گویند چرا رسانه های آنها در همین خارج ازکشور مخالفین یا حتی منتقدین را حذف وسانسورمی کنند.
کمترمی پرسند چرا بنام جنبش سبز، آزادی بیان درخارج کشوررا سالها به عقب راندند و درایران با روح وجان جوانان بازی کردند.
درک اشتباه آنها از آزادی بیان و درمقابل آن سانسور یا خود سانسوری در این است که فکر میکنند افرادی که نه فعال سیاسی اند نه وابستگی به دسته و حزبی دارند، نه جیره خوار قدرتی یا سیاستی هستند باید حتما با صدای بلند اعلام کنند چگونه میاندیشند.
این انتظاربی ربط یعنی همان انگیزیسیون سبزازنوع سکولارآن.
پرسش این نیست که آدمها چه میاندیشند، چه این به خود آنها مربوط است، مهم این است که با بیان نظرات و اندیشه خود چه دستاوردی برای اجتماع دارند.
یکی از مبانی حقوق بشر این است که هرکس دراندیشه وعقیده خود آزاد است، در بیان یا عدم بیان آن نیز آزاد است. هیچکس نباید به خاطر داشتن اندیشه ای که وفق مراد جامعه یا دولتها نیست دچارترس، و واهمه یا نگرانی شود.
هیچکس وظیفه ندارد به همگان بگوید در فلان مورد چه می اندیشد اما اگر نظر یا عملکرد اوقلب واقعیت ها یا حقایق تاریخی و اجتماعی باشد، یا قابل نقد و جای ایراد داشته باشد میتوان اندیشه او را مورد انتقاد قرار داد.
با آرزوی سربلندی ایران