به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۹۱

«كفش»: گيوه‌هاي گم شده
در زبان فارسي امروز اصطلاح «كفش و لباس» با گروهي از واژگان و مفاهيم پيوند خورده كه مهم‌ترين آنها تواتر تغيير پوشاك است: خريدن كفش و لباس براي عيد يا براي يك مراسم آييني (عروسي). كفش همچنين هرچه بيش از پيش در كنار حفظ موقعيت‌هاي كاركردي خود (كفش كوه، كفش ميهماني، كفش ورزشي) به عاملي مهم در «خودنمايي» بدل شده و كفش‌هاي خارجي برابر كفش‌هاي ايراني دوگانه‌اي را مي‌سازند كه به تدريج در حال تبديل‌شدن دوگانه كفش ايراني دربرابر كفش چيني است كه در آن ايراني‌ها در موقعيت برتري قرار مي‌گيرند.  
در طول تاريخ چند‌هزارساله، كفش به‌مثابه عاملي براي حفظ پا و به‌خصوص كف پاها، خود را به شكلي از اشكال به انسان تحميل مي‌كند، ما در يك سو، كفش‌هايي را داشته‌ايم كه با مواد ارزان‌قيمت يا طبيعي در ميان روستاييان و عشاير تا دوران اواخر قاجار رايج بود، از گيوه و نعلين گرفته تا اورسي و برخي نيز تا امروز باقي مانده‌اند. شكل ديگري از رابطه با «كفش» نيز كه به‌شدت بار اعتباري در جامعه داشت، مفهوم «پابرهنگي» يا فقدان كفش بود كه از آن زمان تا امروز در زبان فارسي و بسياري از زبان‌هاي ديگر مترادف فقر است (همان‌گونه كه اصولا برهنگي چنين است). اين موقعيت امروز به صورتي بسيار جالب‌توجه در نابرابري ميان كشورهاي توسعه‌يافته و در حال توسعه در استفاده از كفش و جنس كفش‌ها نيز ديده مي‌شود، چنان كه كشورهاي گروه نخست بالاترين سرانه مصرف كفش‌هاي چرمي يا نيمه‌چرمي را دارند در حالي كه خود توليد‌كننده كفش نيستند و گروه دوم كمترين ميزان سرانه آن كفش‌ها را و برعكس مصرف بالايي از كفش‌هاي باكيفيت و جنس پايين را و خود توليد‌كننده اصلي كفش‌ها هستند (چين بيش از 50‌درصد كل كفش‌هاي جهان را در حدود 10‌ميليارد جفت در سال توليد مي‌كند). اما در برابر عدم برخورداري از كفش كه موقعيتي از فقر اجتماعي است، يكي از بارزترين اشكال «اشرافيت» برخورداري از كفش‌هايي هرچه زيباتر، ظريف‌تر و بيشتر كارشده و‌گران‌قيمت‌تر بوده است؛ به‌ويژه كفش‌هاي چرمي و تركيبي از مواد گوناگون مثل چرم و پارچه و زينت‌آلات و جواهرات (از قديمي‌ترين ايام) روي كفش‌ها بوده است.

گسترش مدرنيته دولتي از ابتداي قرن بيستم، با اجباري‌شدن گونه‌هايي از پوشش كه كفش و لباس مردانه نيز شاملش بود، نقطه عطفي در مصرف كفش چرمي در ايران بود. اين‌گونه كفش و مواد مورد نياز آن به‌ويژه واكس براي حفظ و جلادادن به آن، رابطه مستقيمي نيز با انقلاب صنعتي داشت و يكي از دلايل اصلي رشد و محبوبيت خود را در دو جنگ جهاني و چكمه‌هاي «واكس‌خورده» سربازان مي‌يافت. «واكس» خود پديده‌اي بود نه‌تنها كاركردي براي حفظ و زيبايي بلكه، نمادين براي نشان‌زدن به فاصله‌اي هرچه بيشتر ميان فرهنگ (برق كفش‌هاي) و طبيعت (گردوخاك و فرسايش). تاريخ واكس و كفش به اين ترتيب به تاريخ جنگ و صنعت و حتي بالارفتن مصرف گوشت كه از چربي آن واكس تهيه مي‌شد نيز مربوط مي‌شود چنانكه در اواخر قرن نوزدهم كشتارگاه‌هاي شيكاگو مهم‌ترين منبع تامين مواد اوليه واكس بودند. واكس كفش در دوره‌هاي متاخر مدرنيته شهري، گاه به يك وسواس تبديل مي‌شد، مثل ظهور كفش‌هاي موسوم به «ورني» با امكان تميز شدن سريع با آب اما شبيه به واكس يا نصب دستگاه‌هاي واكس زدن فوري در هتل‌ها، ادارات و مكان‌هاي عمومي. كفش‌هاي تمايز‌دهنده در نظام اجتماعي، در عين حال خود در رده پاييني، همچون پا به نسبت دست و سر، قرار مي‌گرفتند و استناد به كفش خود استناد به يك رده پايين سلسله مراتبي بود: شغل واكسي و كفاش در پايين‌ترين سطح قرار داشتند و «بچه واكسي» تا نيمه قرن بيستم، معادلي براي «كودك خياباني» امروزي. هر چند شغل كفاشي به‌ويژه اگر مغازه‌دار بود يعني كفش دوز و تعميركار كفش به نسبت كفاش دوره‌گرد موقعيت بالاتري داشت. گروهي از كفاشان نيز حتي مي‌توانستند به موقعيتي باز هم بالاتر برسند، كفاشان كفش‌دوز و به‌ويژه كفش‌دوز‌هايي كه شهرتي مي‌يافتند مثل «ميرچي» (با استنادي به شهرت كفش‌دوزي و چرم‌سازي در تبريز) كه زماني (به‌ويژه در دهه‌هاي 1330 تا 1360) نامي مهم براي دوخت كفش در تهران به شمار مي‌آمد و اين تا زماني كه كفش‌هاي حاضري جاي دوخت كفش را گرفت و كفاشي‌هاي مدرن در تهران (منطقه سپهسالار و سعدي و پهلوي آن زمان و وليعصر كنوني) و شهرستان‌ها جايگزين كفاشي‌هايي شوند كه يا در خيابان‌ها و«زيرپله‌ها» و گذر‌ها، باقي ماندند يا به كلي از ميان رفتند. اما در عين حال بايد توجه داشت كه در فرهنگ ايراني قراردادن خود به صورت خودخواسته و نمادين در سطح كفش، نشان از تمايل به اداي احترام و تاكيد بر اعتقاد به تقدسي بالا نيز بود و هنوز هم هست (براي مثال موقعيت كفشدار‌هاي مكان‌هاي مقدس، يا موقعيت باشماق‌دارها).

ناصر فكوهي