صفحات

پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۹۴

لحظهً خدا حافظی

بانو حمیرا 

 خدا حافظ ای مادر  

لحظه خداحافظی
به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد
دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود
به این جدایی نازنین
عزیزم منو ببخش
اگه یه وقت آزردمت

عزیز رفته سفر کی بر می گردی
چشمونم مونده به در کی بر می گردی 




لحظهً خدا حافظی 

لحظه خداحافظی
به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد
دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود
به این جدایی نازنین
عزیزم منو ببخش
اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخورمیرم و بر میگردم
همسفر پرستو ها میشم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی
چشمونم مونده به در کی بر می گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زحالم بی خبر کی بر می گردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم
پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم
پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن
اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی
چشمونم مونده به در کی بر می گردی