شعری معنادار و زیبا از استاد ادیب برومند
به فکر شاعری افتاد و شبه شعری چند
![]() |
ادیب و ادیب نما |
متشاعر
یکی به مدرسه آمد ز امتحان مردود
که دوش خویش ز بار تعـب رها می خواست
رگ فزون طلبی گرچه داشت کاهل بود
نخوانده درس ، فزونی و ارتقا می خواست
ز بهر عقده گشایی وسیلتی می جست
علاج دردِ درون را مگر دوا می خواست
به فکر شاعری افتاد و شبه شعری چند
سخیف و سست به هم کرد و مرحبا می خواست
سراغ انجمن شاعران گرفت و برفت
به محفلی که ادیب سخن سرا می خواست
ولی نیافت در آن انجمن مجال ورود
که این مداخله بیجا و ناروا می خواست
به یادم آمد از این ماجرا مثالی خوب
خورندِ هر که عطا، بیش از بها می خواست
گدای قافله را ره به ده نمی دادند
نشان خانه ی ارباب و کدخدا می خواست
استاد ادیب برومند
شعر از كتاب حاصل هستي