صفحات

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۴

متشاعر

شعری معنادار و زیبا از استاد ادیب برومند 
ادیب و ادیب نما 
متشاعر
یکی به مدرسه آمد ز امتحان مردود
که دوش خویش ز بار تعـب رها می خواست

رگ فزون طلبی گرچه داشت کاهل بود
نخوانده درس ، فزونی و ارتقا می خواست 

ز بهر عقده گشایی وسیلتی می جست
علاج دردِ درون را مگر دوا می خواست


به فکر شاعری افتاد و شبه شعری چند
سخیف و سست به هم کرد و مرحبا می خواست

سراغ انجمن شاعران گرفت و برفت
به محفلی که ادیب سخن سرا می خواست

ولی نیافت در آن انجمن مجال ورود
که این مداخله بیجا و ناروا می خواست

به یادم آمد از این ماجرا مثالی خوب
خورندِ هر که عطا، بیش از بها می خواست

گدای قافله را ره به ده نمی دادند
نشان خانه ی ارباب و کدخدا می خواست 

استاد ادیب برومند 
 شعر از كتاب حاصل هستي