صفحات

سه‌شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۹

برای دومین سال رفتنش-الهه امیرانتظام(میزانی)

اگر هزار سال دیگر هم بیاید، حتا وقتی دیگر زنده نباشم، در هر تیر برای تومی میرم. تازگی تو برایم همیشگی است. فراموشی تو برایم ممکن نیست. و می دانم روزی، آنچه شایسته توست رخ می دهد. خیابان چیست؟ روزی؛ کشوری به نام تو شناخته خواهد شد. عباس امیرانتظام. در خاطره جمعی ملتی بزرگ، اسم تو جاودانه می شود. 

برای گرامی داشت سال های نفس گیر زندان، روزهای کند و سرد سلول های انفرادی و پاهای برهنه ای که سرمای زمین سیاه و دیوارهای سیمانی زندان های ترسناک را تاب آورد و درونی که بزرگ بود و دردناک ترین شکنجه های روحی را از قلب فراخش عبور داد. 
چگونه توانستی بخشایشی چنین شکوهمند را در جانت پذیرا شوی و بگویی می بخشی، گرچه فراموش شدنی نباشد. چگونه خانه ات به روی بازجویانت حتا گشوده بود. با لبخند، با احترام. آن همه شجاعت از کجا می آمد؟ 
آن همه پایمردی. مقاومت در سال هایی چنان دراز و دیرگذر، از کدام فکر، از کدام ذهن اندیشه ورز نشات گرفته بود؟ 

من زنده ترین شاهد تو برای به زانو درآوردن تمام مخالفانت بوده ام. تو با رعایت تمام ارزش های اخلاقی و در نهایت رفتاری انسانی، کسانی را وادار به عذرخواهی و احترام به خود کرده ای که شرورانه ترین رفتارها را با تو داشته اند.

 چه کسی می گوید تو مرده ای؟ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. و مگر نه آن بود که در بدرقه ات کسانی از تمام گرایش های فکری آمده بودند؟ 

و مگر نه آن که در بدرقه ات چشم هایی به اشک نشست که در بودنت تو را نادیده گرفته بودند؟

تو هست ترین سفرکرده جهانی که نفسم گره به وجود و احساس ساحت توست.

سفرت به خیر شب بوی همیشه عاشق

خانه ات آباد ایران دوست نازنین

زنان تاثیرگذار ایران 

الهه میزانی (امیرانتظام)

وقتی «عباس امیرانتظام»، سخن‌گوی دولت موقت «مهدی بازرگان» در برنامه «خشت خام» مقابل دوربین نشست و بخشی از روزهای زندانش را روایت کرد زنی در کنارش بود که حافظه خسته او را یاری می‌کرد. زنی که حالا «حافظه زنده عباس امیرانتظام» نامیده می‌شود. «الهه میزانی (امیرانتظام)»، راوی خاطره‌های امیرانتظام است. کسی که کمک کرد تا این روایت‌ها مکتوب شوند و حالا قصد دارد در کتاب دیگری خاطرات زندگی مشترک خود با عباس امیرانتظام را منتشر کند.

در آخرین مصاحبه تصویری امیرانتظام هر جا که حافظه عباس امیرانتظام یاری نکرد، هرجا که از یادآوری رنج‌ها و دردها صدایش در گلو شکست و بغض کرد، او قدرتمند و محکم با نگاهی سراسر عشق و عطوفت میانه را گرفت. تلاش کرد نقصان‌ها و کاستی‌های روایت را با خواندن از روی نوشته‌هایی که روزگاری امیرانتظام آن‌ها را روایت کرده و او به رشته تحریر درآورده بود برطرف کند.

الهه میزانی متولد ششم دی‌ ۱۳۳۳ در شهر تهران است. پدرش از نوادگان مظفرالدین‌شاه قاجار بود و پدربزرگ مادری‌اش در اوایل دوران سلطنت محمدرضا پهلوی وزیر راه بوده و در سوئیس تحصیل کرده است. او در خانواده‌ای بالیده که هم تاریخی است و هم آکادمیک.

الهه میزانی در آمریکا به دنیا آمده است. او گفته است وقتی پدر و مادرش بسیار جوان بودند برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کردند. دشواری‌های زندگی دانشجویی در آمریکا باعث می‌شود پدر و مادرش الهه را به ایران و نزد والدینشان بیاورند.

او پس از درگذشت عباس امیرانتظام در گفتگویی با خبرگزاری ایسنا درباره روزهای کودکی خود می‌گوید: «با وجود این‌که پدر و مادرم در ایران نبودند، اما دوران کودکی­‌ام بسیار قشنگ و خوب بود.»

او دوران دبستان خود را در نخستین مدرسه آمریکایی که به «میس مری» معروف بود گذراند و با آغاز دوره دبیرستان به «مدرسه بین‌المللی ایران‌زمین» رفت.

الهه از همان روزگار نوجوانی علیرغم اینکه در فضای غیرایرانی درس خوانده و به گفته خودش زبان فارسی را روزی تنها ۴۵ دقیقه و به‌عنوان زبان سوم فرا گرفته است اما آن‌چنان به مسایل روز، ادبیات و سیاست ایران علاقه‌مند بوده که در زمان انتخاب رشته دانشگاهی‌اش رشته «سیاست» را برگزید: «برای چندین دانشگاه معتبر دنیا درخواست پذیرش ارسال کردم و درنهایت در دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن که آن زمان سیاسی­‌ترین دانشگاه دنیا بود، پذیرش شدم.»

الهه میزانی پس از فارغ‌التحصیلی در مقطع فوق‌لیسانس در این دانشگاه و با آغاز تحصیل در مقطع دکتری به ایران بازگشت. مادرش بیمار بود و تحولات ایران در سال ۱۳۵۷ به ماندن ترغیبش کرد. او برای اولین بار در همان روزها ازدواج کرد. با مردی که پدر فرزندان اوست اما سال ۱۳۷۲ از هم جدا شده‌اند.

دیدار با امیرانتظام

سال ۱۳۷۵ عباس امیرانتظام از زندان به مرخصی آمد. الهه میزانی و عباس امیرانتظام نخستین بار در یک میهمانی خانوادگی که در منزل یکی از دوستان نزدیک امیرانتظام برگزار شده بود همدیگر را ملاقات کردند. او درباره این ملاقات می‌گوید: «در آذر سال ۱۳۷۵ خاله‌ام که به ایران آمده بود من را دعوت کرد که در یک مهمانی که با حضور همسایه‌هایشان است، شرکت کنم. به اصرار خاله و دختر او در این مهمانی شرکت کردم و از همه‌جا بی­‌خبر بودم که امیرانتظام هم در این مهمانی حضور دارد. در مهمانی امیرانتظام را به من معرفی کردند. من نیز خیلی متعجب بودم که او بیرون از زندان است. در آن مهمانی صحبت‌هایی درباره مسایل سیاسی مطرح شد و من نیز با وجود سن کمی که نسبت به امیرانتظام داشتم با او به گفت‌وگو درباره این مسایل پرداختم. بعد از شام امیرانتظام در کنار من نشست و گفت «در این ۱۹ سالی که در زندان بودم و در تمام سال­‌هایی که اجازه خروج از کشور را نداشتم، مطالب زیادی برای نوشتن دارم، اما نیاز دارم افرادی که علاقه­‌مند هستند، به من کمک کنند؛ چون هنوز نمی­‌دانم که آیا قرار است بازهم من را برگردانند یا نه.»

این ملاقات به ازدواج این دو در ۱۶اسفند۱۳۷۵ منجر شد. می‌گوید «از همان زمان که باهم عهد بستیم، امیرانتظام گفت این راه آسانی نیست و ممکن است هر آن مجددا من را بگیرند. من هم گفتم اگر عهد بستم تا آخرین لحظه می­‌ایستم و پابه‌پایش می­‌روم.»

الهه میزانی ۲۲ سال در زندگی با عباس امیرانتظام همراه بود. او همواره از حقوق ازدست‌رفته همسرش در طول ۳۴ سال از زندگی‌اش سخن گفت و وقتی امیرانتظام در بستر بیماری افتاد برآن شد امکانی برای دیدار سه فرزند امیرانتظام با او فراهم کند.

در سال ۱۳۹۳ چهارماه تمام کفش آهنین به پا کرد و با رفت‌وآمدهای خستگی‌ناپذیر بین دادگاه انقلاب و وزارت اطلاعات موفق شد مجوز خروج امیرانتظام را از کشور بگیرد. دیداری خاطره‌انگیز میان همسر و سه فرزندش از پس ۳۶ سال فراق در دبی. یک سال و نیم بعد هم با تلاش‌های او یک‌بار دیگر این امکان در باکو فراهم شد.

خانم میزانی همچنین با تلاش بسیار موفق شد خانه‌ای را که در زمان بازداشت عباس امیرانتظام مصادره شده بود با اسناد و ادله‌ای که به دادگاه ارایه کرد باز پس‌ بگیرد و با مدیریت صحیح بخشی از اموال باقی‌مانده از او در سال‌های کهن‌سالی همسرش معیشت او را که از هیچ ارگان و سازمانی حمایت مالی نمی‌شد فراهم کند.

الهه میزانی پیش از آشنایی با عباس امیرانتظام هم با سیاست بیگانه نبود. او گفته از روزهای نوجوانی همیشه روزنامه می‌خوانده و رویدادهای ایران را دنبال می‌کرده است. همین باعث شده که عباس امیرانتظام همه خاطراتش را برای او تعریف کند.

او حالا قصد دارد این خاطرات را منتشر کند. وقتی به او زنگ می‌زنم تا از آن روزها بپرسم با خوش‌رویی و مهر می‌گوید: «باید برای سرکشی و ملاقات با وکیلمان به سفر به عسلویه بروم. دغدغه‌ها بسیارند. وقت برای گفتگو ندارم اما فقط بگویم من خاطرات زنده او هستم.» امیرانتظام همه خاطرات زندانش را به همراه جزییات برای الهه  تعریف کرده است. او هم در ذهن ثبت کرده  و موبه‌مو نگاشته است. تاثیرگذارترین کاری که می‌تواند بکند انتشار آن‌هاست.

ایران وایر