به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۵

چرا قرن بیست‌ویکم مذهبی‌ست؟

گفت‌وگوی لوموند با فتی بنسلاما، روانکاو و اولیویه روآ، پولیتولوگ 

دو سوم رادیکالیزه‌ها، سن‌شان بین ۱۵ و ۲۵ سال است. ما در همهٔ گزارشات این داده‌ها را می‌بینیم. بنابراین، با نشانه‌هائی از بیماری بخشی از این جوانان و نوجوانان روبه‌روییم که پریشان حالی و تشویش خود را در هراس از خدا پیدا می‌کنند… دو حالت ممکن است پیش آید یا هدایت جوانان بنیادگرای اسلامی به نیستی‌گرائی و مرگ‌طلبی، و یا رد خشونت‌طلبی، ولی در عین حال جدائی‌خواهی و نپذیرفتن کامل انتگراسیون در جهان غیرمذهبی. نتیجه هر دوی آن‌ها بریدن از جامعه است
اجبارا باید پذیرفت که شا مگاهان خدایان فرا نرسیده و ما شاهد ضربه‌های مهلک جانیان تاریک اندیش تروریسم اسلامی در اروپا و بویژه در فرانسه هستیم. آیا واقعاً باید منتظر برگشت مذهب بود؟ و چرا مذهب به دیر پائی خود در قرن بیست و یکم ادامه می‌دهد؟ این‌ها سئوالاتی ست که فتی بنسلاما * روانکاو و اولیویه روآ، **، پولیتولوگ در چهار چوب بحث و گفتگو ی لوموند در فستیوال اوینیون در ماه ژوئیه به آن‌ها پاسخ داده‌اند. هدف از این پرسش و پاسخ، روشن کردن مسائلی ست که مدرنیته ما را به تلاطم کشیده است.
نیکولا ترونگ ـ لوموند
***
لوموند: آیا ما شاهد بازگشت و حتی گسترش مذهبی‌ها هستیم؟
اولیویه روآ:
 کاربرد‌های مذهبی که امروزه به چشم می‌خورند شباهتی به آنچه را که در شصت سال گذشته می‌دیدیم، ندارند و آنچه را که سر تی‌تر روزنامه‌ها ست شکل سنتی این اعمال نیست بلکه ظهور یک نئو فوندا مانتالیسم است. آیا می‌توان از گسترش د ین پرستی سخن گفت؟ اعداد عکس آن را نشان می‌دهند. همه جا، حتی در کشورهای مسلمان، کاربرد مذهبی رو به کاهش است. از ۱۹۶۰ به بعد سکولاریزاسیون (نا‌آئین گرائی) توانسته است در اکثر این کشور‌ها پیشرفت کند و این امر کماکان ادامه دارد. زمانی که ژول فری در ۱۸۸۰ نامه به معلمان را در ارتباط با مدرسه لائیک می‌نوشت، به آن‌ها گفت: بحث و جدلی برسر سوژه اخلاق نداریم زیرا در ارتباط با مسئله خانواده، نقش زن، جدائی جنسیت‌ها، چه کاتولیک باشیم و یا بی‌خدا، برخورد یکسان داریم.. از سالهای ۱۹۶۰ دفاع از ارزش‌های تازه‌ای پا به میدان گذاشت که در مرکز آن آزادی فردی قرار گرفت که از جمله آن‌ها آزادی همجنس گرائی و حتی بعد‌ها ازدواج همجنس گرایان را می‌توان نام برد که علیرغم اینکه این ارزش‌ها گسستی ژرف با مذهب دارند ولی در سال‌های اخیر پذیرفته شده‌اند. بنابراین ما با مسئله جزمیت (دگم) و ایمان رویا رو بیم، آنچه را که در ۱۹۰۵ هم شاهد آن بودیم. بحث ما بر سر ارزش هائی ست که بن و اساس جامعه‌مان بر آن پی ریزی شده است. دور نمائی از برگشت مذهبیون به چشم نمی‌خورد.
فتی بنسلاما: مذهب درگیر چه چیزی ست؟ از نقطه نظر روانکاوی، موضوع اساسی برای مذهب تکیه بر درماندگی فطری و سرگردان بودن انسان‌ها در جهان کنونی، و عرضه سپر امید به این درماندگان است. سپس مذهب خود را علاقمند به برخورداری و بهره‌مند شدن آن‌ها از لذت‌های زندگی، ولی با قید و بند‌های مشترک اخلاقی نشان می‌دهد. آیا در این صورت مشکلات ناشی از هراس و دلهره این انسان‌ها دیگر وجود نخواهد داشت؟ قطعا نه، و مذهب برای اکثریت این جماعت تنها درمان این هراس‌ها ست. بر عکس، شکل اجرائی این درمان به علت اشاعه مفهوم علمی نا‌آئین گرائی در جهان، تغییر کرده است. از آن هنگام که مذهب دیگر تنها پایه و ستون بنای جهان را نمی‌سازد، مداوا و درمان مذهبی، کشش به فردی شدن و خود گردانی نشان می‌دهد. بیش از پیش افراد حتی در درون مذاهب گوناگون دست به انشعاب می‌زنند و از شاخه‌ای به شاخه دیگر تمایل نشان می‌دهند. این پدیده را می‌توان تولد ی دیگر و یا دوباره برای آنان خواند. دیگر برای آن‌ها آنچه را که از سنت‌های مذهبی به ارث برده‌اند، کافی به نظر نمی‌رسد و به دنبال راهی می‌روند که ابتکار عمل را خود به دست گیرند. این فرایند خود- ابرازی، مختص این پدیدهٔ نو است. زمانی که مذهب مرسوم، شکل غالب پیدا می‌کند، افراد، آن بخش از هراس و اضطراب وجدان خود را به او تفویض می‌کنند؛ و به خدائی تکیه می‌زنند که بار خطا‌هایشان را بردوش می‌کشد و در عین حال بخشاینده است. این را ما احساس ناخودآگاه گناه می‌نامیم که به صورت جدل بین «من» و «من بر‌تر» که داور اعمال ماست، بروز می‌کند و خدا را در «من بر‌تر» سهیم می‌نماید. مذهب یک پرتز (عضو مصنوعی) از «من بر‌تر» برای بشر می‌سازد. هنگامی که فرد خود را از مفهوم مذهبی در جهان جدا می‌کند و خود گردان می‌شود، باید هراس وجدانش را تحمل کند و بالطبع بیشتر احساس گناه می‌کند. به این دلیل است که امروزه در هر جائی که نقش مذهب رو به کاهش است، شاهد افزایش فزاینده افراد عصبی و بسته اندیش می‌باشیم. کسانی نیز جزء خشکه مذهبی هائی هستند که به مبارزه با هر نوع شخصی شدن تحمل عذاب و احساس گناه کردن، می‌پردازند.
لوموند: چرا امروزه مذهبی‌ها بیشتر از دیروز به چشم می‌خورند؟
اولیویه روآ:
 زیرا آن‌ها از صحنه سیاسی دور افتاده بودند. یک نمونه آن، زمانی ست که ابه پی یر (کشیش پی یر) در سال ۱۹۴۰ به عنوان نماینده مجلس فرانسه با لباس کشیشی و پرچم سه رنگ فرانسه وارد مجلس شد. امروزه چنین چیزی غیر ممکن است. قانون تغییر نکرده است. پس چه چیزی عوض شده؟ و این درک ما از یک فرد مذهبی ست که در بهترین حالت، کسی ست عجیب و غریب و در بدترینش متعصب و خطرناک. جماعت مذهبی – از کاتولیک‌های متعصب گرفته تا کلیمیان ارتدکس و سلفی‌های مسلمان – خود را مورد حمله جامعه و فرهنگ لائیک احساس می‌کنند. این احساس خارج از گود ماندن در یک فضای اجتماعی می‌تواند به دو صورت بروز کند: یا در معتقدان به مذهب این حس را بر انگیزد که مثلا فرانسه باید به ریشه‌های مسیحی خود بر گردد و وعظ کشیش‌ها آغاز شود؛ و یا به شکل روان پریشی افرادی که بیمار گونه خود را در محاصره جامعه‌ای لائیک می‌بیند. امروزه در جوامع مذهبی آمریکا بیش از پیش از دولت می‌خواهند که از قوانین ازدواج همجنس گرایان و یا همکاری در جهت کمک مالی به سازمان‌های بیمه بهداشتی بمنظور جلوگیری از زاد ولد معاف گردند. فرقه‌های مذهبی در مقابل دولت و قوانین مه ۱۹۶۸ فرانسه، استقلال طلب و حتی جدائی خواه شده‌اند.
فتی بنسلاما: مذهب توان خارق العاده‌ای در خود- تطبیقی و به کارگیری آنچه را که در پیرامون اوست، حتی اگر نا‌متجانس باشند، برای رسیدن به منظور و هدفش دارد. شما در کوچه مردی را می‌بینید با ریش و لباس بلند سنتی مردان مسلمان و با کفش مارک نایک فلاش که از زنگ تلفن دستی‌اش قرائت قرآن به گوش می‌رسد. ما معتقد بودیم که دانش و سکولاریزاسیون موجب محو مذهب می‌شود؛ در واقع مذهب تحول یافته و مومنان مذهبی برای نمایاندن خود، به روش جلب نظر کردن متوسل می‌شوند. در این رابطه برخی نیز نیازی به خود نمائی نمی‌بینند و برخی دیگر، آن را اجتناب نا‌پذیر می‌دانند.

لوموند: چرا امروزه بنام اسلام فوج «رادیکالیزاسیون» این چنان انبوه است؟
اولیویه روآ:
 نخست دلیل جامعه‌شناختی ست، زیرا توده عظیمی از مهاجران اروپای غربی را کسانی تشکیل می‌دهند که تبار مسلمان دارند و در اینجا ست که مسئله انتگراسیون (خود- جایگیری)، اسلام را در مرکز بازی‌های سیاسی و خواسته‌های جامعه قرار می‌دهد. در ثانی، بحران‌های خاورمیانه است. این بحران‌ها مذهبی نیستند، ولی از منطق ژئو استراتژیک افرادی که در آن نقش دارند، پیروی می‌کنند. نمونه آن، بحران میان ایران و عربستان سعودی ست. هر یک از طرفین، دعوا را به صورت مذهبی مطرح می‌کند تا در برابر مردمش برای خود مشروعیت قائل شود و زمین طرف مقابل را مین گذاری کند. در این حالت ما شاهد بازی دادن مومنان هستیم. و سومین مسئله، آنچه را که من خود-تطبیقی مومنان می‌نامم یعنی طریقه‌ای را که آن‌ها در رویاروئی با سکولاریزاسیون (نا‌آئین گرائی) به چالش می‌کشند. همه ادیان با این مشکل روبرو بوده‌اند. برای کلیسای کاتولیک یک قرن طول کشید. امروزه اسلام باید در طی چند دهه، دگرگونی در خود و سازگاری با سکولاریزاسیون جهان را بپذیرد. زیرا از ۱۹۷۰ تلاش برای خود- هم آهنگی روی دین پرستان و خود-تطبیقی آنان به تغییرات جوامع ما کم نبوده است. بنا براین یا بخشی از آن‌ها خود را سازگار به این امر نشان می‌دهند و یا می‌گویند نه، ما هیچگونه سازشی را نمی‌پذیریم و سخت و سفت به اسلام پای بندیم. در اینجا با دو روایت برخورد می‌کنیم: دسته‌ای از سلفی‌ها که تاکیدشان صرفا روی دین است و دسته دیگر که اعتقاد به جهاد دارد و سنگ ایجاد دولت اسلامی را به سینه می‌زند. بنابراین ما دوره تغییر و تحولات اسلامی را زندگی می‌کنیم.
فتی بنسلاما: زمانی که ناپلئون به مصر می‌رسد و دست به کشتار وسیع می‌زند، تمام شیوخ مصر را فرا می‌خواند و عمدتا به آن‌ها می‌گوید: «شما دارای فرهنگ و تمدن بزرگ بوده‌اید ولی در حال حاضر چیزی در بساط ندارید» شیخ بزرگ در جوابش می‌گوید «ما قرآن داریم» ناپلئون با تمسخر می‌گوید «آیا در قرآن نوشته شده چگونه می‌توان یک توپ را ذوب کرد؟» تمام شیوخ یک صدا فریاد می‌زنند: آری. من در این صحنه خاستگاه اصلی بنیاد گران مسلمان را می‌بینم. پاسخی برای دفاع از خود در مقابل تسخیر رزمی غرب و قدرت فناوری علمی آنکه به دانایی بی‌چون و چرای خدا خدشه وارد می‌کند. در نتیجه، آنچه را که من، «مسلمان بر‌تر و بالا‌تر» می‌نامم، می‌خواهد خود را بیش از پیش مسلمان نشان دهد تا به نجات خدائی رود که خود، برای نجا تش به او نیاز دارد. امروزه نمونه‌ها و نشانه‌های آن را به صور مختلف می‌بینیم. این اضطراب و هراس ناشی از نجات آنکه خود ناجی همگان به شمار می‌آید، درد بسیاری از مسلمانان است.
لوموند: چگونه می‌شود نیهیلیسم مهلک بخشی از جوانان فرانسوی برآمده از مهاجرت را که مدعی نمایندگی خدا هستند، توضیح داد؟
اولیویه روآ:
 نخست یک نیهیلیسم نسل جوان وجود دارد که مختص نسل جوان مسلمان نیست. نمونه بارز آن کشتار در کولمبین (در ایالت کولورادو در آمریکا) است: رفتار انتحاری جوانان نا‌متعادل که پس از طرح پروژه جنایتکارانه خود در فیس بوک، انسان‌ها را بی‌هیچ تشخیص و تمیزی می‌کشند و خود کشته می‌شوند. سپس جوانانی که به جهاد ی‌ها و تروریسم اسلامی می‌پیوندد، که ۸۰ در صدشان توسط پلیس شناخته شده‌اند و لزوما تعلیم و تربیت مذهبی نداشته‌اند و تمایلات مذهبی را درست همزمان با رادیکالیزاسیون آغاز کرده‌اند. البته این به آن معنا نیست که مذهبی‌های تندرو و رادیکال وجود ندارند. ولی تندروهای مذهبی همه‌شان به خشونت دست نمی‌زنند. قبل از هر چیز، من معتقدم که از ۱۹۹۵ به بعد همه‌شان می‌میرند، چه آنهائی که کمر بندهای انفجاری بسته‌اند و چه آنهائی که منتظرند توسط پلیس کشته شوند، هدف همه آن‌ها شهادت است. کسانی که به سوریه می‌روند، به آنجا می‌روند که کشته شوند. مرگ جزء بی‌چون و چرای برنامه‌شان قلمداد می‌شود. از طرف دیگر داعش اعلام می‌کند که می‌خواهد خلافت اسلامی را مستقر کند، یک حکومت اسلامی ناب و دادگر. در اینجا یک پای قضیه می‌لنگد: اگر آن‌ها به این مدینه فاضله باور دارند، قاعدتا نباید اینچنین به استقبال مرگ روند تا شاید از آن بهره‌مند شوند. لیکن هیچ کدامشان تمایلی به زیست در این آرمان شهر داعش نشان نمی‌دهند. همه‌شان می‌خواهند کشته شوند. در واقع امر، آن‌ها به آنچه را که داعش وعده می‌دهد باور ندارند، و اگر با موشکافی نگاه کنیم، خود داعش هم در متن‌ها یش حرف زیادی از این آرمان شهرش به میان نمی‌آورد، بلکه بیشتر کنایاتش به آخر زمان است.
فتی بنسلاما: دو سوم رادیکالیزه‌ها، سنشان بین ۱۵ و ۲۵ سال است. ما در همهٔ گزارشات این داده‌ها را می‌بینیم. بنابراین، با نشانه هائی از بیماری بخشی از این جوانان و نو جوانان روبروییم که پریشان حالی و تشویش خود را در هراس از خدا پیدا می‌کنند که تحت تاثیر تبلیغات مخوف تند رو‌های مذهبی هستند و آن‌ها را به ایثار فرا می‌خوانند. پاره‌ای از آن‌ها به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهند و خیل عظیمی نیز در سرگردانی و تلاش برای جستجوی خود- رهنمونی بسوی مرگ و خود-آز مونی در برابر خدا قرار می‌گیرند. در این راستا، آن‌ها شبیه جوانانی هستند که در برگشت خود، به شما می‌گویند: «من می‌خواستم کشته شوم ولی نه اینکه خود را بکشم». ولی در میان آن‌ها هستند کسانی که برگشتی را نمی‌خواهند و پاتولوژی فردیشان با ایدئولوژی وحشت و ترور و ویران‌گری، پیوند خورده است.
لوموند: آیا گسست بیش از پیش مذهب از جامعه و یا آشتی پذیری آن، کدامیک ممکن است؟
اولیویه روآ:
 برای یک مذهبی خالص و خلص هیچ نوع چشم اندازی متصور نیست. دو حالت ممکن است پیش آید یا هدایت جوانان بنیاد گرای اسلامی به نیستی گرائی و مرگ طلبی، و یا رد خشونت طلبی، ولی در عین حال جدائی خواهی و نپذیرفتن کامل انتگراسیون (خود-جای گیری) در جهان غیر مذهبی. نتیجه هر دو ی آن‌ها بریدن از جامعه است. و بالاخره برقراری ارتباط دوباره با جامعه به طریقی که پاپ فرانسوا می‌گوید: خیلی خب، امروزه در اروپا کلیسای کاتولیک در اقلیت است، یاد بگیریم با اکثریت گفتگو کنیم.
فتی بنسلاما: خشونت بنیاد گران مذهبی، مسلمانان را به فکر وا داشته است. اینکه در ارتباط با اسلام، چنین فاجعه‌ها ئی به وقوع می‌پیوندد، مورد بحث آتشین آنهاست. برای مثال جوانان تونسی هر نوع اسلام سیاسی را رد می‌کنند. اما برقراری ارتباط دوباره با جامعه، بدون پیشرفت اجتماعی می‌سر نیست. فراموش نکنیم که بهبود شرایط زیست به مسیحیت اجازه داد که رابطه‌اش را با جامعه، صلح جویانه کنند. باید یاد آور شد که خشونت‌های مذهبی، ناشی از درماندگی و فلاکت بشری ست که در پهنه گیتی گسترده شده است.
***
Fethi benslama*: روانکاو- پروفسور بیماریهای روانی در کلینیک دانشگاه پاریس – دیدرو. نویسنده کتاب اشتیاق خشمناک ایثار (مسلمان بر‌تر).
ــــــــــــــــــــــــــــ
Olivier roy**: مدیر پژوهش در مرکز پژوهشهای علمی پاریس. پروفسور دانشگاه فلورانس. نویسنده کتاب‌های: جهل مقدس – روزگار مذهب بی‌فرهنگ – در جستجوی شرق گم شده.
منبع: گویا نیوز