به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۶

جوابی با شرمندگی به آقای میرفطروس! هادی خرسندی

به ‬گمانم ‬آنها ‬که ‬در ‬ایران ‬فریاد ‬اعتراضی ‬برمیآوردند ‬و ‬کارشان ‬به ‬زندان ‬و ‬شکنجه ‬و ‬حتی ‬اعدام ‬میکشد، ‬بسیار ‬زمان ‬ها ‬زیر ‬شلاق ‬و ‬حین ‬بازجوئی ‬از ‬ذهنشان ‬میگذرد ‬که ‬مبارزان ‬و ‬قلمزنان ‬به ‬خارج ‬مانده، ‬غافل ‬از ‬حال ‬ما ‬نیستند ‬و ساکت نمی نشینند و همین ‬امروز ‬و ‬فرداست ....‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
دو ‬تن ‬از ‬این ‬مبارزان ‬و ‬قلمزنان ‬مقیم ‬خارج، ‬یکیش ‬من، ‬یکیش ‬آقای ‬میرفطروس! ‬ایشان ‬میکوشد ‬که ‬کودتای ‬آمریکایی ‬۶۴ ‬سال ‬پیش ‬را ‬قیام ‬ملی ‬و ‬با ‬همراهی ‬دکتر ‬مصدق ‬وانمود ‬کند ‬و ‬من ‬بیم ‬دارم ‬که ‬اگر نجنبم جعلیات ‬ایشان ‬بتواند ‬قضاوت ‬تاریخ ‬را ‬در ‬مورد ‬دکتر ‬مصدق ‬و ‬نهضت ‬ملی ‬ایران ‬عوض ‬کند!

آنوقت ‬اوشان ‬برای ‬اینکه ‬جوابی ‬بصری ‬به ‬من ‬داده ‬باشد - ‬که ‬یعنی ‬پرچم ‬پاسخ ‬به ‬خرسندی ‬اش ‬در اینجا ‬به ‬اهتزاز ‬درآید - ‬بی ‬آنکه ‬پاسخی ‬به ‬نوشته ی من ‬داده باشد، یا داشته ‬باشد - ‬حلقه ‬های ‬زنجیر ‬ابتذال ‬اش ‬را ‬سر ‬هم ‬میکند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
در ‬من ‬هم ‬افسوسا ‬در این مورد آن ‬مناعت ‬و ‬بزرگی هنوز نیست ‬که ‬به ‬پوزخندی ‬درگذرم ‬و ‬قضاوتش ‬را ‬به ‬مردم ‬بسپارم. ‬برعکس، فکر میکنم خوب است حالا که خودش پاس داده، یک گل دیگر به دروازه اش بزنم!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
البته این هم هست که جواب ندادن و سعه ی صدر به خرج دادن بعضی وقت ها پشیمانی های غیرقابل جبران بار میآورد. به ‬ویژه ‬که ‬ایشان ‬چند ‬صحنه ‬ی ‬مستند! ‬از ‬من ‬بر ‬پرده ‬ی ‬پندار ‬انداخته ‬که ‬به ‬احترام ‬خوانندگان ‬که ‬مردم ‬هستند، ‬این ‬توضیحات ‬را – اگرچه خطاب به او ولی در واقع نه در پاسخ به او - ‬مینویسم ‬و ‬زنجیر بافته ی ایشان را ‬از ‬پای ‬میگیرم ‬و ‬به ‬سوی ‬اش ‬میاندازم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مینویسد: ‬«چندین ‬سال ‬پیش ‬وقتی ‬آقای ‬خرسندی ‬در«‬کانون ‬فرهنگی ‬پویا»‬ ‬در ‬پاریس ‬با ‬هنرمند ‬شریف ‬و ‬شایسته، ‬شاهرخ ‬مُشکین ‬قلم- ‬برخوردی ‬«‬غیراخلاقی»‬ ‬نمود، ‬من ‬درمیان ‬جمع ‬به ‬وی ‬پرخاش ‬کردم ‬که ‬چنان ‬حرکاتی ‬به ‬دور ‬از ‬شأن ‬و ‬شخصیّت ‬یک ‬هنرمند ‬و ‬شاعر ‬است ‬و... ‬حالا ‬به ‬نظر ‬می ‬رسدکه ‬آنگونه ‬برخوردها ‬جزوِ ‬سرشت ‬و ‬شخصیّت ‬وی ‬شده ‬است.‬»
هاه. ‬دروغ ‬محض ‬است. ‬گشت منکرات آمد! من ‬فقط ‬یکبار ‬اقای ‬میرفطروس ‬را ‬سر ‬مزار ‬دکتر ‬بختیار ‬دیده ‬ام. ‬چندین ‬سال ‬پیش ‬چی ‬شده؟ ‬اولاَ ‬آنان ‬که ‬شاهرخ ‬را ‬میشناسند، ‬میدانند ‬آدمی ‬نیست ‬که ‬نیاز ‬داشته ‬باشد ‬کسی - ‬خصوصاً ‬در ‬مورد ‬یک ‬برخورد ‬«غیراخلاقی-!» ‬از ‬او ‬دفاع ‬کند، ‬آنهم ‬پهلوانی ‬مثل ‬آقای ‬میرفطروس. ‬شاهرخ ‬مشکین ‬قلم ‬برای ‬من ‬انسان ‬هنرمند بزرگی است و سال هاست که مرادوه ‬داریم ‬و ‬او ‬میخواهد ‬یکی ‬از ‬شعرهای ‬مرا ‬نمایش ‬کند. ‬آخرین ‬شاهد تماس کتبی که با هم داشتیم ایمیلی ‬است از یک سال و نیم پیش ‬۲۳ ‬ژانویه ‬۲۰۱۶ ‬است ‬که ‬نوشته: ‬«‬چاکرم ‬زیر ‬برف ‬و ‬بارون - ‬تو ‬در ‬چه ‬حالی؟ - ‬چند ‬روز ‬پیش ‬شعرت ‬رو ‬برای ‬یه ‬گروه ‬از ‬دوستام ‬خوندم ‬همه ‬گفتند ‬باید ‬روش ‬کار ‬کنم.‬»‬ و از آنجا قرار کاری گذاشتیم. (خدا لعنت ات کند میرفطروس. ببین چکار میکنی!)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

خب ‬آقای ‬میرفطروس، ‬دیگه ‬چی؟ ‬هان؟ ‬بله؟ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
«‬چنین ‬سخنی ‬از ‬طرف ‬کسی ‬که ‬زندگی ‬سیاسی ‬اش -‬هماره- ‬در «مقاطعه ‬کاری»‬ ‬گذشته (حالا ‬ما ‬یک ‬مقاطعه ‬کار ‬در نوشته مان انداختیم، ‬شما ‬چرا ‬به خودت گرفتی؟) البته- ‬عجیب ‬است: ‬از ‬دشنام ‬و ‬افتراء ‬به ‬دکتر ‬شاهپور ‬بختیار ‬و ‬سپس، ‬نشستن ‬بر ‬سرِ ‬سفره ‬ی ‬«‬خان ‬بختیار»‬ ‬تا ‬شرکت ‬در ‬مراسم ‬«‬مریم ‬مهرِ ‬تابان»‬ (‬مجاهدین ‬خلق) ‬و ‬دستبوسیِ ‬شهبانو ‬فرح ‬پهلوی ‬در ‬مراسم ‬زنده ‬یاد ‬استاد ‬شجاع ‬الدین ‬شفا ‬و.... ‬بنابر ‬این ‬بقول ‬عطار ‬نیشابوری: ‬این ‬را ‬به ‬کسی ‬بگوی ‬که ‬تو ‬را ‬نشناسد!‬»‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حالا ‬اگر ‬دکتر بختیار ‬از ‬دنیا ‬رفته، ‬خانم ‬رجوی ‬و ‬خانم ‬پهلوی، ‬زنده ‬هستند. ‬در ‬مراسم ‬زنده ‬یاد ‬شجاع ‬الدین ‬شفا ‬در ‬پاریس ‬که ‬خانواده ‬ی ‬ایشان ‬مرا ‬دعوت ‬کرده ‬بود، ‬در ‬پایان ‬مراسم ‬فرزند ‬آقای ‬شفا ‬گفت ‬علیاحضرت ‬شهبانو ‬میخواهند ‬شما ‬را ‬ببینند. ‬رفتم ‬خدمت ‬ایشان، ‬اما ‬دستشان ‬را ‬نبوسیدم، ‬اولین برخوردمان بود و با خودم رودرواسی داشتم. ‬مناسبت ‬و ‬اشنایی ‬بوسیدن ‬دست ‬بین ‬ما ‬نبود، و البته که بوسیدن دست خانم ها کار زیبایی است. ‬مثلن ‬هروقت ‬خدمت ‬خانم ‬مهشید ‬امیرشاهی ‬میرسم، (‬ایشان ‬را ‬میشناسید ‬که ‬اقای ‬میرفطروس! ) ‬دست ‬او ‬را ‬میبوسم، ‬یا ‬هروقت ‬با ‬خانم ‬شهلا ‬شفیق ‬روبرو ‬میشوم همینطور. در ‬مورد شهبانو ‬فرح ‬هم ‬اگر ‬بار ‬دیگر ‬بهم ‬بربخوریم ‬از ‬لج ‬آقای ‬میرفطروس ‬هم ‬شده ‬دستشان ‬را ‬میبوسم، ‬عکس ‬اش ‬را ‬هم ‬برای ‬او ‬میفرستم. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬(خدا لعنت ات کند میرفطروس. ببین چکار میکنی!)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ -(عکس های قبلی را هم در اینترنت گذاشته ام)
آن ‬دفعه ‬هم ‬اگر ‬میدانستم ‬خانم ‬شهبانو ‬میخواهند ‬مرا ‬به ‬وزیر ‬فرهنگ ‬فرانسه ‬معرفی ‬کنند. ‬احتمالاً دستشان ‬را ‬میبوسیدم ‬که ‬آقای ‬میرفطروس ‬دروغگو ‬در ‬نیاید.‬ ضمناً نمیدانم بوسیدن دست شهبانو در این ایام. چه ابعاد و گمانه زنی ها در ذهن آقای میرفطروس دارد. حساسیت چرا؟ یک اتیکت ساده بجا آوردن - به فرض -که اینهمه خیالپردازی ندارد.
یادم میآید سال ها پیش زنده یاد نادر نادر پور در ماهنامه «روزگار نو» چاپ پاریس به ضایع کردن احمد شاملو نوشت که شاملو فلان سال دست شهبانو را بوسید و برای معالجه فرستادندش خارج. من در کیهان لندن در مثنوی سروده ای به نادرپور خرده گرفتم که «شاملو داشت مشکل زانو – رفت و بوسید دست شهبانو ... بوسه بر دست بانوان ادب است» و اگر با بوسه ای کار دوا درمانش درست شده و مدحی نگفته و قلمفروش نبوده، خوشا او، وگرنه من و شما و کارو نمیتوانستیم از عهده ی مخارجش برآییم.
البته نادرپور برآشفت و پدر مرا درآورد. حالا میخواهم از قول سعدی سربسته به آقای میرفطروس بگویم «فرق است میان آنکه یارش در بر – با آنکه دو چشم انتظارش بر در»
آخ آخ، خبر ندارید آقای میرفطروس، با آقای رضا پهلوی هم دیدار کردم. سه چهار سال پیش خبر دادند که آقای رضا پهلوی میخواهد از پاریس که میآید، سری به من بزند. من که راضی به زحمت نبودم ولی خانه را آب و جارو کردیم. پنجشنبه غروبی بود که آقای پیرزاده مدیر دفتر ایشان تلفن زد که قطارمان از پاریس تأخیر دارد و ممکن است به شما نرسیم. اگر ممکن است شما بیایید به فلان هتل... حالا برنامه این بود؟ ترفند احترام آمیز تشریفاتی بود؟ کار همیشه شان است؟ نه. نع. دوستی که برنامه را تنظیم کرده بود، با من شوخی نداشت، با شاهزاده هم نداشت. با من قاطی بود، با شاهزاده نبود. قضیه ساده تر از این حرفها بود. به همین دلیل با دخترم و پسرم و آقا نوه رفتیم به دیدار شاهزاده و آقای پیرزاده و خانم گلستان و دوستان شهری خودم. من ویسکی خواستم بقیه قهوه و چای و کیک به حساب شاهزاده.
این را روی دلسوزی گفتم تا سوخت مقالات بعدی آقای میرفطروس را فراهم کرده باشم که چون فرزندان و نوه ی چهارساله را هم همراه برده بودم، ایشان بتواند برای هفت پشت من حرف در بیاورد و از بیست و هشت مرداد دفاع کند!

حالا: ‬«‬شرکت ‬در ‬مراسم ‬«‬مریم ‬مهرِ ‬تابان»‬ (‬مجاهدین ‬خلق)‬»‬، ‬آخ ‬آخ، ‬چنان ‬زد ‬که ‬بلند ‬نشوم!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
باز دروغ ‬میگوید. ‬مراسم ‬مریم ‬مهر ‬تابانی ‬نبود، - ‬خواسته ‬است ‬هم،‬ کنائی ‬راجع ‬به ‬مجاهدین ‬حرف ‬بزند، ‬هم ‬برای ‬روز ‬مبادا نگهشان ‬دارد - ‬مراسم ‬ختم ‬مرضیه ‬بود. ‬خواننده ‬ی ‬بزرگ. ‬من ‬از ‬ایران ‬با ‬او ‬دوست ‬بودم ‬و ‬در ‬سالهایی ‬که ‬در ‬پاریس ‬بود، ‬با ‬هم ‬تماس ‬تلفنی ‬داشتیم. ‬من ‬رفتم ‬به ‬مراسمی ‬که ‬نوه مرضیه و مجاهدین ‬برایش ‬برپا ‬کرده ‬بودند. ‬از ‬سر مزارش ‬هم ‬جانان ‬نوه ‬ی ‬مرضیه، ‬من ‬و ‬دوستم ‬احمد ‬شیرازی ‬و ‬رضا ‬دقتی ‬عزیز ‬را ‬برد ‬به ‬خانه ‬ی ‬مرضیه ‬در ‬همان ‬حوالی ‬و ‬ودکای ‬«‬ابسلوت»‬ ‬تگری ‬به ‬ما ‬داد. (دقیقاَ ‬ودکاش ‬ابسلوت ‬بود) (خدا لعنت ات کند میرفطروس. ببین چکار میکنی!)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
بعد هم ‬رفتیم ‬در جمع مجاهدین ‬حرف ‬زدم و از آنها بابت حمایت از مرضیه تشکر کردم. (فیلمش ‬روی ‬یوتیوب ‬هست ‬آقای ‬افشاگر! همانطور فیلم و عکس دیدار من با شهبانو)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

تازه ‬این ‬دفعه ‬دوم ‬بود ‬که ‬میرفتم ‬آنجا ‬آقای ‬میرفطروس ‬خبر نداری. بار ‬قبلش ‬ با همسرم رفتیم. مراسم ‬ختم ‬دختر ‬مرضیه، ‬مادر ‬جانان ‬بود. ‬اما ‬شرافتاَ ‬آقای ‬میرفطروس، ‬در ‬دیدار ‬با ‬خانم ‬رجوی ‬و ‬خانم ‬شهبانو، فقط ادای احترام متقابل بود... نه حرفی زدم نه چیزی خواستم، ‬نه ‬با ‬یک ‬بغل ‬کتاب ‬و ‬کاغذ ‬و ‬«‬جزوه ‬ی ‬معطل ‬پول ‬چاپ»‬ ‬خدمت ‬شان ‬رسیدم، ‬نه ‬تخت ‬کفش ‬سوراخم ‬را ‬نشان ‬شان ‬دادم، نه ‬وقتی ‬برگشتم، ‬پیغام ‬و ‬پسغام ‬ایمیلی ‬و ‬تلفنی ‬فرستادم. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

و ‬حالا ‬همه ‬ی ‬اینها ‬قبول ‬اقای ‬میرفطروس، همه ی دروغ های شما راست، همه ی این حمله های شخصی دقیق و درست، شما ‬مردم را، ‬خوانندگان ‬«‬اخبار ‬روز»‬ ‬را چگونه ارزیابی میکنید؟ فکر ‬نمیکنید ‬آنها ‬چه ‬فکر ‬میکنند ‬راجع ‬به ‬شما؟ ‬فکر ‬نمیکنید ‬زندانیان ‬سیاسی ‬زیر ‬شکنجه، ‬چه ‬فکر ‬میکنند ‬راجع ‬به ‬من ‬و ‬شما؟ آیا از بحث بیست و هشت مرداد باید به اینجا برسیم؟
من که شرمنده ی همه ام از این پاسخ دادن تحمیلی و پشیمانم که خیال کردم شما میتوانید تاریخ را به نفع پری آژدانقیزی عوض کنید. ببخشید.
کاش سعه ی صدری میداشتم که به همین دو بیت بس میکردم:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

بهر ملکوک کردن هادی
خویشتن را چه میکنی خسته
هادی از هفت دولت آزاد است
و به یک ملت است وابسته

در ‬خاتمه، ‬اگر ‬اقای ‬میرفطروس ‬مدعی ‬است ‬که ‬آنچه راجع به من و دکتر بختیار نوشته، انگیزه ی من در نوشتن َفستیوال «بیست و هشت مرداد» بوده!!، چرا من نگویم آنچه راجع به دعوت آقای میرفطروس از آمریکا برای حمله به ایران نوشتم. کینه ی شش هفت ساله ی ایشان را باعث آمده. این لینکش:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

      www.asgharagha.com

11 شهریور 96 – 2 سپتامبر 

برگرفنه از اخبار روز