به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۴

شهزاده رویای من...

گُلشیفته فراهانی 


شهزاده رویای من 



یه شب تو خواب وقت سحر

شهزاده ای زرین کمر

نشسته بر اسب سپید

میومد از کوه و کمر

میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش

میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش





شهزاده رویای من

یه شب تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته بر اسب سپید
میومد از کوه و کمر
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه ، دریا بشه ، این دو چشم پر آبم
روزی که بختم باز بشه ، بی یار بشه ، اون که اومد به خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو
از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم بخدا
جانم رسیده از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم بخدا 
کاشکی دلم رسوا بشه ، دریا بشه ، این دو چشم پر آبم
روزی که بختم باز بشه ، بی یار بشه ، اون که اومد به خوابم
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش
میرفت و آتش به دلم ، میزد نگاهش