به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۴۰۰

روزگارِ تلخي‌ست، شیرین سمیعی

چند سال پیش از من مقاله ای منتشر شد در باره سفری به امریکا و درگیری در فرودگاه آن دیار بخاطر محل تولدم در ایران، که در آن زمان خودم را در دنیایی دیوانه و با دیوانگان می یافتم، بدون آن که حتی تصور کنم روزی دنیای دیوانه تری در انتظار نه تنها من، که تمام آدمهای روی این زمین خواهد بود. و امروز با پیدا شدن ویروسی دنیای ما یکباره درهم ریخت و آدمهایش محبوس در خانه های شان غمباد گرفته، و در بیرون از خانه های شان روان پریش و ما هم به ناچار در کنار این روان پریشان بسر می بریم.

اخبار دنیا، به ویژه در این کشور، به دور حوادثی باور نکردنی می چرخد و امروز داستان ویروس هم به این حوادث اضافه شده است! با ترس و لرز از خانه بیرون می آییم، مبادا افزون بر خطر درگیر شدن با ویروس، با مجنونی هم روبرو شویم! چراکه این روزها در این کشور بر چاقو بدستان شستشوی مغزی شده، روان پریشان بدون چاقو هم افزوده شده اند که با زبان و حرکات شان به جان مردم می افتند و به نوعی دیگر آزار می رسانند.

به گوش می رسد قاتلان و اشرار بدون مجازات آزاد می شوند! مرد مسلمانی که یک زن یهودی را پس از شکنجه، با فریاد «الله اکبر» کشته بود، آزاد شد! دادرس او را به عنوان این که روحآ سالم نیست و مواد مخدر استعمال کرده بود و هنگام قتل زن، مست بود و مغزش کار نمی کرد، پس از ماندنش چند روزی در بیمارستان، آزاد کرد. او هم رفت که لابد باری دگر «های» شود و بنده خدای دیگری را با فریاد الله اکبرش بکشد و راهی بهشت شود! بهشتی که درش با آدم کشی باز می شود! باور نکردنی است، از این پس هرکس می تواند مست شود و بدون هراس از پی آمدش در این کشور آدم بکشد و بگوید: ببخشید «مست بودم اگر …»! 

این قاتلان مسلمان به خیال خود نه تنها مرتکب جرمی نمی شوند که ثواب می کنند. اما در همین کشور، آدمیزادی که سگی را از پنجره پرت کرده بود، محکوم به یک سال زندان شد، و این آدمکش، آزاد! آن هم در کشوری که ظاهرآ قانون دارد و هر خطایی مجازات. لابد برادران مسلمانش هم از پس کشتن یک کافر یهود، ستایشش خواهند کرد و به دنبال راهش روان، راهی که ظاهرآ با استعمال مواد مخدر از این پس مجازاتی ندارد. 

مدتهاست که با فریاد الله اکبر به جان بندگان خدا افتاده اند و به نام او، بندگانش را می کشند، چون هر که چو آنان نیندیشد و زندگی نکند، کافر است و سزاوار مرگ! و طی قرنها با این باورشان آدم کشتند و امروز هم با گفتن الله اکبر به جان مردم بی گناه افتاده اند و می کشند و می پندارند ثواب می کنند و کاری نکو.  

می خوانیم: یهودیان فرانسه از آزادی قاتل زن بی گناه یهود آزرده اند و… نه تنها یهودیان، که تمام مردمی که بویی از انسانیت برده اند و در این کشور زندگی می کنند، از یک چنین دادرسی تهی از دادی، نه تنها آزرده، که نفرت زده اند و شگفت زده! در کشوری که افراد ملتش اعم از یهود و غیریهود، در برابر قانون یکسانند و باید از حمایتش یکسان بهره ور شوند، و اما با رآی دادگاه به آزادی یکچنین آدمکشی، و با خاطره های تلخی از رویدادهای گذشته و نژاد پرستی، خواه ناخواه این شبهه هم پیش می آید که نکند چون مقتول یهودی بود، قاتل آزاد شد! این نوع آزاد شدگان این روزها فراوانند و مردم از رای دادگاه ها حیرت زده! 

یک شاگرد پاکستانی هم که آموزگارش را به قتل رسانده بود، چو آن دیگرقاتل جرمش پاک شد! سوا از مذهب، ظاهرآ این روزها کشتن راه حل اختلافات بين بندگان خدا شده است.

پسر چهارده ساله ای دختری را که با او درافتاده بود، با کارد کشت و مردی همسرش را درخیابان به آتش کشید، و آن دیگر مرد چون یار ترکش کرده بود، با اتومبیل به قتلش رساند … و داستان فراوان است.

عقده ها سر باز کرده اند و هر روز تازه ای می شنویم. افزون برکشتن و سربریدن درخیابان و به قتل رساندن پلیس در ملاء عام و به آتش کشیدن اتومبیل های شان و حمله به مآموران آتش نشانی، به مادری هم در خیابان که به نوزاد گرسنه خود با پستان شیر می داد، حمله بردند، و روان پریش عقده ای اين بار نه سیاه بود و نه عرب، و نه مسلمان! او هم همچو آن مادر، سفید پوست بود و فرانسوی اصیل، بسان آن دیگر زنی که در آن میان، این عمل پلیدش را ستود! مادر بینوا از پس این حمله غیرمنتظره یکباره شیرش خشک شد و شگفت آور این که کسی هم در آن دوروبر از این مادر بی گناه حمایت نکرد و به یاری او برنخاست! پنداری که با شیردادن به نوزاداش در ملاء عام، مرتکب بزرگترین گناهان شده است! همه ی مادران، حتی حیوانات رده پستانداران هم از شیر مادر تغذیه می کنند و تا دنیا بوده چنین بوده و خواهد بود و خوراک نوزاد پنهان در پستان مادر! خود بارها هنگام گردش در باغ، مادرانی می دیدم که به کودکان خود شیر می دادند و کسی هم مزاحم شان نبود و نمی شد! و امروز گویی در این دیار، شیر دادن به نوزاد در بیرون از خانه از گناهان کبیره به شمار می رود!

من هم که این روزها فقط برای خرید خواربار در محله ام می چرخم و در هوای آفتابی، در باغ نزدیک محل سکونتم راه می روم. دو سه بار در خیابان ناگهان به من نزدیک شدند و در گوشم فریاد کشیدند!

پلیس ها هم در امان نیستند، زن پلیسي در پاسگاه توسط یک تونسی کشته شد، و گروه هایی هم که در ارتباط با مواد مخدر در محله ها با یکدیگر می جنگند، پلیس هایی را که برای رفع غائله شان می آیند، با اسلحه می کشند!

به عقل ناقص من چنین می رسد که دستکم برای پایان دادن به جنگهای خیابانی این گروه ها، همان به که فروش مواد مخدر را آزاد کنند و معتادان درمان نشو آزادانه آن را از داروخانه ها بخرند و خرید و فروشش در خفا پایان گیرد و گروه ها پاشیده شوند. یکی از نمایندگان هم چنین پیشنهادی کرده است، ولی عده ای مخالفند و می پندارند آزاد شدنش سبب رواج بیشتر مواد مخدر خواهد شد.

در کشوری که روزگاری یکی از کشورهای دوست داشتنی روی این زمین بود و مرجع آمال بسیاری از مردم سایر کشورهای دنیا، مهد آزادی و دمکراسی خوانده می شد و سرزمین ویکتور هوگوها، شاتوبریان ها، ولترها و دیگرانی بود که از آنها می خواندیم و از خواندن نوشته ها و دانستنی های شان می آموختیم و لذت می بردیم، زیبایی هایش را می ستودیم و در آرزوی سفر به آن دیار بودیم! امروز از بیرون رفتن و گردش در خیابانهایش می هراسیم. چراکه از کشت و کشتار می خوانیم و وحشت می کنیم، و از رفتار مردم کوچه و خیابان می شنویم و در شگفت می شویم!

آنچنان شترگاو و پلنگی ست که پلیس ها برای اعتراض مقابل مجلس جمع  شدند و افسران بازنشسته ارتش و باز ننشسته هایش، و پلیس های بازنشسته هم که از هرج و مرج در اين کشور نگرانند، در نامه های سرگشاده شان به دولت هشدار دادند و دولتها هم مدتهاست كه در اين كشور سرگردان در بیراهه خود می چرخند! و برنامه تمام نامزدان ریاست جمهوری برای انتخابات سال آینده هم این بار برقراری نظم درکشور است! 

به امید این که با باز شدن رستوران ها و سینماها روان پریشان آرام گيرند، و اما در ایران که سالهاست بدون عذاب وجدان بی پروا آدم می کشند، گویی به مردم هم درس ادم کشي داده اند و این عمل پلید با زمان پذیرفته شده است، چون می بینیم عده ای به پیروی از حاکمان شان به راحتي آدم می کشند و حتی به فرزندان خود رحم نمی کنند. از پدر و مادری می خوانیم که داماد و دختر خود را پیش از این دوران کرونایی، و پسرشان را بي رحمي وحشتناكي در این دوران بقتل رساندند! داستانی ست بس هولناک و باور نکردنی! و شگفت آور این، که این جانیان نه تنها از کرده خود نادم نیستند که گویی از آن مفتخرند! چراکه پیروان حاکمان کشور خود هستند و دنباله رو راه راست آنان و بری از هر گناه! همچو بزرگان شان، به باور این پدر و مادر نیز هرکه چو آن دو نیندیشد و سرکشی کند، گناهکار است و سزاوار مرگ! و فرزندان نافرمان شان هم چو سایر فرزندان نافرمان ایران، این بار به دست پدر و مادرشان کشته شدند و به سزای سرکشی های خود رسیدند!

بد روزگاري ست، گرچه درونش مي سوزيم ولي نبايد با آن ساخت، به امید روزي که از آن بدر آييم. 

شیرین سمیعی