به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰

بحران ميرابي در زاينده‌رود
دجله و بغداد، سن و پاريس، نيل و قاهره، فرات و كربلا، كارون و اهواز، تايمز و لندن
و امثال آنها و صد البته زاينده‌رود و اصفهان. آيا مي‌توانيد اين شهرها را بدون رودهايي
كه از آنها مي‌گذرند تجسم كنيد؟ 
مرتضي شاملي
مطلبي كه مي‌خوانيد در اصل مساله‌اي است ملي. اين را از آن جهت مي‌گويم كه اولا: مربوط به حيات «اصفهان» است و مرگ و زندگي «زاينده‌رود». بنابراين مساله از يك امر استاني و شهرستاني و محلي در گوشه‌اي دورافتاده و فراموش‌شده كه زير ذره‌بين هم نباشد درمي‌آيد. امري است ملي و مربوط به نگين افتخار فيروزه‌اي كشور يعني اصفهان. شما چه اين شهر را دوست داشته باشيد، همان‌طور كه ميليون‌ها نفر در سراسر دنيا دوستش دارند، و چه به دلايلي از آن خوش‌تان نيايد و حتي با آن سر عناد داشته باشيد، همچنان‌كه عده‌اي چنين مي‌كنند، به هيچ‌وجه نمي‌توانيد ناديده‌اش بگيريد. وقتي از زبان يكي از متخصصان دست‌اندركار طرح مترو مي‌شنويد (آن‌هم در يك همايش علمي) كه حفاري تونل مترو از زير يا نزديك بناهاي تاريخي اصفهان، با وجود مخالفت‌ها و راه‌حل‌هاي جايگزين و توصيه‌هاي دلسوزانه كارشناسي، يك «عناد» آشكار بود، چه مي‌توان گفت؟! و دوم اينكه وقتي با اصفهان كه چشم دنيايي به آن است چنين مي‌كنند واي به حال نقاط ديگر! امروز ديگر خشكي‌هاي وحشتناك «زاينده‌رود» نمود ظلمي شده كه اين سال‌ها بر اصفهان و اطراف آن رفته و تبعاتي كه از اين رهگذر دامن‌گير كشاورزي و محيط زيست و اقتصادش شده است. قبل از اينكه وارد موضوع شوم اجازه مي‌خواهم بگويم كه زاينده‌رود و اصفهان مكمل يكديگر هستند و اين را بي‌جهت نمي‌گويم. اول اينكه توجه اصلي طرح‌هاي آبرساني زاينده‌رود و طومارهاي تاريخي حقابه آن كه نهايتا به‌نام طومار شيخ بهايي شناخته شده است، عمدتا متوجه مركزيت و آباداني اصفهان بوده است. اجراي اين حقابه كه همچنان معتبر است و امروز هم بر هر حكمي ارجح است، در اصل براي كشاورزي و باغداري اصفهان و برخي بلوكات آن در حوضه آبي زاينده‌رود تنظيم شده است، نه براي صنايع ريز و درشت و ناهمگون اين سال‌ها و بذل و بخشش‌هاي بي‌حساب و كتاب آب به دوردست‌ها. و دوم اينكه در دنيا اسامي و اعلامي هستند كه تداعي‌كننده و مكمل يكديگرند. با يادآوري يكي از آنها ديگري هم بلافاصله به ذهن متبادر مي‌شود. مانند دجله و بغداد، سن و پاريس، نيل و قاهره، فرات و كربلا، كارون و اهواز، تايمز و لندن و امثال آنها و صد البته زاينده‌رود و اصفهان. آيا مي‌توانيد اين شهرها را بدون رودهايي كه از آنها مي‌گذرند تجسم كنيد؟ آيا زاينده‌رود و اصفهان بدون هم ناقص نيستند؟ آيا بالادستي‌هاي اين رودخانه‌ها مي‌توانند آب را بر پايين‌دستي‌ها ببندند يا بيش از معمول عرف و حقابه خود از آن استفاده كنند، صرفا با اين توجيه كه مثلا سرچشمه رودخانه در منطقه آنهاست؟! البته ما هنوز هم چنين مشكلي با افغانستان بر سر آب هيرمند و خشكي هامون داريم. و گويا عراق هم با تركيه بر سر دجله و فرات، كه مسلما راه‌حل‌هاي حقوقي و بين‌الملل براي آنها هست. اما وقتي چنين نگرش‌هايي در مناطق همجوار داخل كشور باشد چه بايد كرد؟! خلاصه اينكه وقتي چنين نگرشي با مشكلي كه ما اساسا با مفهوم «توسعه» داريم، جفت و جور شود و صنايع ناهمگون با محيط را طفيل منابع آبي منطقه كنيم، حاصلش وضع اسفناكي است كه اين سال‌ها براي حوضه آبي زاينده‌رود پيش آمده است: هم براي كشت و كار و صنعت گردشگري و محيط زيست آن، و هم براي كاهش سطح آب‌هاي زيرزميني و تبعات محتمل آن مثل سست شدن خاك و نشست زمين و آسيب به ساخت و سازهاي شهري و بناهاي تاريخي. نتيجه و ماحصل كلام اينكه بر اساس تحقيقات صورت‌گرفته، خشكي زاينده‌رود و بحران زيست‌محيطي اصفهان نه در اثر كمبود بارندگي كه عمدتا محصول نارسايي‌هاي مديريتي و نبود ميرابي واحد و سراسري براي اين رودخانه است كه حقابه‌ها و ساير امور آن من‌جمله جلو‌گيري از تاسيس صنايع ناهمگون و طفيل بر ظرفيت رودخانه و مجموع حقابه را به‌خوبي مديريت مي‌كند.