به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۲

لوموند، ۲۰ اوت ۲۰۱۳ برگردان: سيامند زندی

 اخوان ‏المسلمين کيانند؟ 
اخوان ‏المسلمين بالاخره منحل شد؟ ايده ‏ی پيشنهادی حازم ‏الببلاوی نخست‏ وزير دولتِ موقت، در ۱۸ اوت چندان هم تازه نيست. پيش از اين در نيمه‏ ی دوم قرنِ بيستم، اخوان‏ المسلمين ممنوع شده، انحلال هم يافته بود؛ تا اين‏ که ده ‏ها سال بعد، کانديدايی هم برای انتخابات معرفی کند.
اما حمامِ خونی که امروزه مصر در پیِ عزلِ محمد مُرسی رئيس جمهور اخوان‏ المسلمين توسط ارتش، در آن فرو رفته، وسوسه ‏های انحلال را باری ديگر نو می ‏کند. طی کمتر از يک هفته در اثر سرکوب ارتش ۹۲۸ غيرنظامی کشته شده ‏اند. از آن زمان، رويدادهای خشن و مرگبار ادامه يافته و آتش خصومتِ ميانِ اين دو دشمنِ ديرينه يعنی ارتش و اخوان ‏المسلمين تيزتر شده است. رقابت و تقابلی درازمدت که ضرباهنگِ تاريخِ اخوان ‏المسلمين بوده است.
اصليتِ اخوان‏السلمين چيست؟
اخوان‏ المسلمين در ۱۹۲۸، در اسماعيليه، واقع در شمال شرقیِ کشور، در کرانه ‏ی کانال سوئز چشم به جهان گشود. پايه گذاشته شده توسط حسن‏ البنا اين سازمانِ سنی مذهب و اصلاح ‏طلب دو هدفِ مشخص را در مقابل خود گذاشت: رهاسازی کشور از يوغِ بريتانيا، و تصرفِ قدرت در مصری که ارزش‏ های اسلامی از نو در آن حاکم شده باشد.
اخوان ‏المسلمين از طريقِ سازماندهی فعاليت‏ های خيريه و اجتماعی محبوبيتی در ميان اقشار متفاوت طبقه‏ ی متوسط برای خود فراهم آورد. اين برنامه به يُمنِ يک جنبش آموزشی مردمی، جنبشی که به هدفِ تضمين و تأمينِ انتقال اسلام از نسلی به نسلِ ديگر برپا شده بود، تصويری زيبا از مذهب ارائه داد. چيزی که از نظر حسن البنا سرمايه‏ گذاری‏ای کليدی محسوب می ‏شد؛ او که خود معلم بود، اعتقاد داشت که مصر در شرايطی قادر به رهاسازی خود از استعمار غرب خواهد بود، که جامعه‏ ی مصر حولِ ارزش ‏های اسلامی تمرکز و وحدت کند؛ اخوان‏ المسلمين پروژه‏ ی اسلامی کردن کشور را با چشم ‏اندازِ توسعه و تولدی نوين عربی در برنامه داشت.
اما قتل رهبر معظم اخوان ‏المسلمين حسن‏ البنا، پدر بزرگِ طارق رمضان۱ عالمِ الهيات در ۱۹۴۹، نقطه ‏ی عطفی بود. از اين پس اخوان ‏المسلمين رو به اقداماتِ خشونت‏ آميزِ سياسی آورد، و بطور مخفيانه شاخه‏ ای نظامی سازمان داد. قدرتِ استعماری انگلستان در درجه‏ ی اول، و سپس ارتش در مرکز اهداف نظامی او قرار گرفتند، که ارتش اين جريان را به شدت سرکوب و منکوب کرد. در نتيجه اخوان ‏المسلمين در ۱۹۴۸ ممنوعه و در ۱۹۵۴ منحله اعلام شد. در دوران ناصر، سرکوب اخوان ‏المسلمين شدت گرفت: سال‏های دهه ‏ی ۱۹۶۰ خونين و دورانِ تعقيب و از ميان برداشتن سختِ اين جريان بود.
اين جريان از اين سال‏ های سياه، هويتِ مظلوم و سرکوب شده را برای خود به يادگار نگهداشت. اخوان‏ المسلمين که خاطره‏ ی سرکوب و آزار را با خود نگاه داشته بود، هدفِ سياسی‏ اش را بيرون راندن نظاميان از قدرت سياسی و برقراری مجدد حاکميت مدنی تعيين کرد. آن ‏ها که در ۱۹۸۴ توسط حسنی مبارک به عنوان جريانی مذهبی به رسميت شناخته شدند، کانديدای مستقلی در هريک از انتخابات معرفی کردند. در جريان انتخابات مجلس در ۲۰۰۵، اخوان‏ المسلمين به دنبالِ حزب دمکراتِ ملی (PND) مبارک، تبديل به نيروی دوم سياسی شد. اما در انتخابات ۲۰۱۰ که ترديدهای بسياری در مورد تقلبات صورت گرفته در آن موجود بود، حزبِ مبارک با ۹۵% آرا برنده اعلام شد. اخوان‏ المسلمين که دور دوم انتخابات را تحريم کرده بودند، همه ‏ی نمايندگان و کرسی‏ های خود در مجلس را طی اين انتخابات از دست داد.
اخوان‏ المسلمين در دوره ‏ی بعد از مبارک: از تقديس به عزل
اگرچه طی خيزشی که منجر به سرنگونی رژيم حسنی مبارک شد، اخوان‏ المسلمين حضور چندانی از خود نشان نداد و در رأس وقايع قرار نگرفت، اما در عوض موفق شد جايگاه يکی از عناصرِ سياسیِ غيرقابل چشم ‏پوشی را به خود اختصاص دهد. نماينده‏ و مظهرِ متشکلِ سياسی‏ اش، حزبِ عدالت و آزادی، به رهبری محمد مُرسی در سال ۲۰۱۱ قانونی اعلام شد.
در ژوئن ۲۰۱۲ مرسی کانديدای رياست جمهوری، در دور دوم انتخابات در مقابلِ احمد شفيق، ژنرال بازنشسته و آخرين نخست‏وزير حسنی مبارک برنده شد. پس از دهه ‏ها برخورد و درگيری، ارتش و اخوان ‏المسلمين حالا رويارو قرار گرفته بودند. اما برای نخستين بار نتيجه مبنی بر بردِ سياسیِ اخوان ‏المسلمين بود: در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۲ محمد مُرسی با ۸/۵۱% آرا انتخاب شد.

اگر چه شخصِ محمد مُرسی، که او را «چرخِ يدکی» می ‏خواندند، شامل اين آمرزش سياسی شد، اما او انتخابِ اولِ اخوان ‏المسلمين نبود. جريانِ اخوان‏ المسلمين آن‏گاه که دادگاه نظامی مردِ قدرتمندِ واقعیِ اين جريان خيرات ‏الشاطر را محکوم و روياهای رياستِ جمهوری آن ‏ها را در ۲۰۰۶ در هم فرو ريخت، ناچار شد که کارت ‏های بازیِ سياسی ‏اش را نو کند.
محمد مُرسی از همان ابتدا کوشيد مشروعيتی برای خود فراهم آورده و به زورآزمايی با ارتش، که از ۱۹۵۲ تا ۲۰۱۱ چهره ‏ی اصلیِ قدرتِ حاکم بوده است، پرداخت. زمانی که نظاميان مجلس را که اکثريت آن در اختيار اسلاميون بود منحل کردند، محمد مُرسی تصميم آنان را با حکمی ملغی کرد.
نهاد بسيار قدرتمندی که رئيس‏ جمهور جديد می‏ کوشيد با پروژه‏ اش برای قانون اساسی جديد، به تضعيف آن اقدام کند. محمد مُرسی به اين نحو در صدد تشکيلِ يک شورای امنيت ملی، مرکب از غيرنظاميان با وظيفه‏ ی نظارت بر نظاميان بود. اين متن در عينِ کاستن از قدرتِ ارتش، به طور قابل ملاحظه‏ ای قدرتِ اجرايی و قضايیِ رئيس‏ جمهور را افزايش می ‏داد.
پروژه ‏ای که با مقاومتِ جدیِ مخالفانِ او روبرو شد، که دوباره در ميدان تحرير گرد آمده و با تظاهرات عليه پروژه‏ ی «اخوانی کردنِ دولت»، به انتقاد و مخالفت پرداختند. شمار بزرگی از زنان با ابراز نگرانی برای حقوقِ خود در ميان آن ‏ها بودند. معترضين و مخالفين، دل‏نگران از مصادره‏ ی انقلاب‏شان، اخوان ‏المسلمين را متهم می ‏کردند که اعضا و هوادارانِ خود را در همه‏ ی مدارجِ قدرت جا داده‏ اند. اعتراضات به ويژه در جبهه ‏ی اقتصادی تبلور و عينيت می‏ يافت: اخوان‏ المسلمين نه قادر بودند روزمره ‏ی زندگیِ شهروندان را ارتقا بخشند و نه اندکی از مصائب و دشواری‏‎های کشور بکاهند.
پس از شمار بزرگی تظاهرات، دولت مُرسی بالاخره سقوط کرد، روز سوم ژوئيه اين دولت با تأئيد بخش بزرگی از مردم عزل شد. ارتش توسط مردِ قدرتمندِ خود، ژنرال السيسی قدرت را بازپس گرفت. يک رژيم جديد سريعاً اعلام و توسط عربستان سعودی مورد حمايت مالی قرار گرفت؛ عربستان سعودی‏ ای که به دولت جديد وعده ‏ی کمکی ۵ ميليارد دلاری داد.
اخوان‏ المسلمين از طرف ديگر مدعی است که کودتا صورت گرفته، و با تظاهرات روزمره بر اين آتش می ‏دمد. فضای سياسی زهرآگين هرچه مسموم‏ تر شده و بيشتر به سوی انحطاط می‏رود، تا به حمامِ خونِ ۱۴ اوتِ اخير بيانجامد.

می‏توان اين جنبش را منحل کرد؟
پس از روزِ جمعه‏ ی خونينِ ۱۶ اوت، نخست‏وزيرِ دولتِ گذار، حازم‏ الببلاوی، پيشنهاد انحلال اخوان‏ المسلمين را طرح کرد:
«هيچ‏ گونه مصالحه ‏ای با آن ‏هايی که دست‏شان آلوده به خون است در ميان نخواهد بود، گروهی که لوله‏ ی سلاح‏شان را به سمتِ دولت و نهادهای آن گرفته‏ اند.»
توصيه ‏ای که ژنرال السيسی به آن واکنشی نشان نداد. روز يکشنبه ۱۸ اوت، فرمانده‏ی عالی ارتش که از هنگامِ رودررويی‏های خشن سکوت کرده بود، گفتار ملايم‏ تری داشت، و تأکيد کرد که در مصر برای همه جا هست، در عين اين‏ که همچنان سازش‏ ناپذير، بر اين امر تأکيد کرد که دولت دوران گذار در مقابل خشونت «کوتاه» نخواهد آمد، و مخالفين پاسخی «سخت و دندان شکن» دريافت خواهند داشت.
به اين طريق از چند روز قبل موج دستگيری اخوان‏ المسلمين را هدف گرفته است. از جمله محمد بديع، رهبر عقيدتی اخوان المسلمين به همراه يک کادر ديگر اين جريان در قاهره دستگير شده‏ اند. از هنگامِ عزل و دستگيریِ محمد مُرسی، بيش از يک هزار نفر از تظاهرکنندگان دستگير شده‏ اند، از جمله مهم‏ ترين کادرهای اخوان‏ المسلمين. اين افراد، منجمله محمد بديع می‏بايست که از ۲۵ اوت به بعد محاکمه شوند.
در مقابل اين بيانيه ‏ها و اين دستگيری ‏ها، اخوان‏ المسلمين، که اعلام تظاهرات روزانه برای تمام هفته کرده است، به «دلايل امنيتی» عقب‏ نشينی کردند. از سوی ديگر ارتش همه‏ ی راه‏ های اصلی پايتخت را تحت کنترل خود درآورده. وزير امور دينی اعلام کرده که مساجد در خارج از ساعات نماز و عبادت، بسته خواهند بود. هدف: اجتناب از گردهمايی دوباره‏ ی اخوان‏ المسلمين به هر قيمت.

اخوان ‏المسلمين، جريانی بين ‏المللی
اگرچه اخوان‏ المسلمين در مصر نطفه بسته، اما اين جريان در شمار زيادی از کشورهای عربی ريشه دوانيده است. در سوريه، سال‏ های زيادی است که فعال است و حضور دارد، و طی سال ‏های طولانی تنها جريان اپوزيسيون در مقابل رژيم حافظ اسد، پدرِ مردِ مقتدرِ کنونی اين کشور بود. يک نارضايتی و مخالفت پنهانی، که با مجازات مرگ پاسخ داده می ‏شد. در ۱۹۸۲، مخالفت اخوان ‏المسلمين در حمام خون برپا شده در حماء، در آن هنگام که جنبشی توده‏ای، با رهبری اخوان‏المسلمين به پا خاسته بود، توسط ارتش حافظ اسد، شهر ويران و جنبش سرکوب شد. بيلان کار: تا ۲۵۰۰۰ کشته، به نقل از عفو بين ‏المللی.

در فلسطين، سرزمينی که اخوان ‏المسلمين آن را همچون سرزمينی غيرقابلِ تجزيه می ‏شناسد، نيز اين جريان حضور دارد. هدفِ اعلام شده‏ ی آن‏ها به کار گيری و حاکم کردنِ ارزش‏ های اسلامی و برپايی حکومتی فلسطينی است. خطِ مشی‏ ای که برخی از گرايش‏ های اخوان‏ المسلمين حاضر به پذيرش آن نيستند. از اين گرايشِ ناراضی درونیِ اخوان ‏المسلمين، حماس زاده شده.

در تونس، پايه‏ گذاران حزبِ در قدرت، النهضه، در سال ۱۹۷۰ از دکترين و تفکر اخوان‏ المسلمين بهره گرفتند. اين جنبش به اردن سرايت و در باقی خاورميانه نيز شيوع يافته است. القاعده نيز خود را منتسب به انديشه‏ ی اسلام راديکال، و صاحب اين انديشه، سيد قطب می‏داند.
منبع: عصرنو