به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، آذر ۱۵، ۱۴۰۴

خامنه‌ای و تشبیه زن به گل؛ فروکاستن زنان با تکریم و تقدس

در روزهایی که خبر فرمان تازه رهبر جمهوری اسلامی برای دور جدیدی از «مقابله با بی‌حجابی» منتشر می‌شود، «علی خامنه‌ای» که حتی برای مراسم روز بسیج نیز از پناهگاه بیرون نیامده بود، ناگاه با گروهی از زنان هم‌سو دیدار می‌کند و با زبانی ملایم، آنان را در چارچوب صُلب ایدئولوژیک خود قرار می‌دهد. در این دستگاه ذهنی، زن به گُلی تبدیل می‌شود که نیازمند مراقبتِ دستان قدرت‌مند و پُرمهر مردان است؛ گُلی در گلدان چینی «خانواده اسلامی» که مسیر و سبک زندگی تقدس‌یافته‌اش از پیش، معلوم و مقدر شده است.

اما خامنه‌ای هیچ نمی‌گوید از زنانی که یک‌روزدرمیان در ایران به خشونت مردانه گرفتار می‌شوند و حق خود بر زیستن را از دست می‌دهند. از بیش از بیست مورد قتل‌عام خانوادگی با سلاح گرم در نُه ماه گذشته در «ام‌القرای اسلامی» سخنی نمی‌آورد. از زنانی که در بازداشتگاه‌ها به‌دست مامورانش مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته، بر زمین خیابان‌ها کشیده شده و به اعدام، حبس، بند و تازیانه محکوم شده‌اند، چیزی نمی‌گوید. از زنانی که فقر جان‌کاه، ستون زیست محرومانه‌شان را شکسته است. از دختر‌بچه‌های سیزده‌ساله‌ای که محکوم به ازدیاد جمعیت برای تامین کارگر و سرباز شده‌اند. از نوجوانی و جوانی و عمر ربوده‌شده آنان و از زنان سرگردان در دادگاه‌های خانواده، در حق طلاق، تحصیل و اشتغال که در مشت مردان است، هیچ نمی‌گوید. سخن از «تکریم زنان» می‌گوید، اما از نیمی از مردم این سرزمین که شهادت، ارث و ارزش جان‌شان نیمه‌بهاست، حرفی به‌میان نمی‌آورد.

پشت پرده این زبانِ محبت‌آمیز، چیزی جز تلاش برای نامرئی‌سازی ساختار نابرابر قدرت و اختفای مشت آهنین یک نظم مردسالار علیه زنان وجود ندارد. منطق حاکم بر سخنان او همان بازتولید حذف، طرد، خانه‌نشین‌کردن، تبعیض، محرومیت و سرکوب زنان است. گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، همواره میان دو قطب «تجلیل» و «تحدید» نوسان می‌کند، اما این نوسان تصادفی نیست، بلکه سازوکار هژمونیکی برای تثبیت سلطه سیاسی و فرهنگی بر ذهن و بدن زن است. زن ستایش می‌شود تا در همان سطح ستایش، کنترل شود. زن «انسانی عرشی» خوانده می‌شود، اما همین عرشی‌بودن، ابزار زمینی‌سازیِ قدرت مردانه است؛ زیرا قدرت، هر آن‌چه را تقدیس کند، از زمین واقعیت برمی‌کَند و حذف می‌کند.

سخنرانی خامنه‌ای با زنجیره‌ای از صفات قُدسی برای تصویر یک الگوی زنانه آغاز می‌شود: عبادت، خشوع، ایثار، تاب‌آوری، دفاع از مظلوم، فهم سیاسی، خانه‌داری، فرزندپروری و حضور تاریخی در صدر اسلام. این فهرست طولانی، که «سوژگی سیاسی» و «نقش خانگی» را بی‌هیچ تفکیکی در کنار هم می‌نشاند، نه برای تبیین جایگاه زن در سیاست، بلکه برای خانگی‌کردن سیاست زنانه است. 

چنان‌که «جودیت باتلر» توضیح می‌دهد، وقتی زن‌بودگی به مرتبه‌ای فرازمینی و غیرانسانی ارتقا داده شود، امکان سخن گفتن از نابرابری واقعی از میان می‌رود؛ زیرا مساله دیگر زمینی نیست که بتوان با زبان انسانی بررسی‌اش کرد. زن واقعی، با زیست‌بودگی، میل، خشم، شکست و تجربه‌اش حذف می‌شود و جای آن را زن نمادینی می‌گیرد که برای تداوم هژمونی مردانه مفصل‌بندی شده و هویتش با تبعیت و دنباله‌روی تعریف می‌شود.

اما شاید مهم‌ترین جلوه خشونت نمادین نسبت به زنان، آن‌جاست که رهبر جمهوری اسلامی به بدن و میل زن می‌پردازد: «خواهش‌های بسیار قوی و خطرناک جنسی که باید مهار شوند.» این زبان، میل طبیعی انسان را «خطر» معرفی می‌کند؛ خطری که نه به مرد متجاوز، نه به ساختار انضباطی و نه به تربیت جنسی مردان نسبت داده می‌شود، بلکه به «خواهش زن». این جابه‌جایی، یک عملیات ادراکی است: میل زن به «خطر عمومی» تبدیل می‌شود و راه‌حل نیز مهار عمومی و خشونت‌بار بدن زن است، به‌واسطه حجاب، محدودیت ارتباط جنسی، تشویق به ازدواج، تفکیک جنسیتی نقش‌ها و انضباط حضور.

در این منطق، بدن زن میدان مراقبت، مساله امنیت اخلاقی و موضوع سیاست‌گذاری کلان است و در برابر، مردِ مهارکننده تعریف می‌شود. «سارا احمد»، در نظریه «سیاست فرهنگی عاطفه» نشان می‌دهد که وقتی «حجاب» نه انتخاب فردی زن، بلکه «راه تبلیغ اسلام در جهان» خوانده می‌شود، پوشش از «تجربه زیستی» به «ابزار نبرد شناختی» بدل می‌شود و بدن زن حامل رسالت ملی–ایدئولوژیک می‌گردد نه اراده شخصی.

در جایی دیگر، زن به گل تشبیه می‌شود؛ گُلی زیبا، معطر و ثابت: موجودی بی‌خطر، بی‌خط، بی‌قدرت و منفعل که باید قدرت مردانه را بپذیرد تا مورد مراقبت قرار گیرد. گلی که عطر می‌دهد، اما تصمیم سیاسی، قدرت اقتصادی، تنظیم مناسبات جنسی یا حق نوشتن روایت عمومی ندارد و اگر لطف مردانه نباشد، از میان می‌رود. سارا احمد این روند را affective capture می‌خواند: تصاحب عواطف زنان از طریق تحسین نقش‌هایی که خود، بنیان نابرابری‌اند.

تقابل‌سازی رهبر جمهوری اسلامی با «فرهنگ منحط غرب» به زنان القا می‌کند که حضور معترضانه زنانه، نه نزاعی مشروع و درونی، بلکه «نفوذ دشمن» است. این دوگانه‌سازی، امکان شکل‌گیری زن سیاسیِ رقیب را از میان می‌برد. زن یا «مطیع نظام» است یا «نفوذی دشمن». بدین‌سان موجودیت زن معترض، انکار می‌شود و مسیر اعتراض ناممکن می‌گردد.

خامنه‌ای پیشرفت‌های علمی، ورزشی، پژوهشی، سیاسی و اجتماعی زنان را «دستاورد جمهوری اسلامی» می‌خواند. این صورت‌بندی، نوعی مصادره سرمایه نمادین زنان و جنبش‌های مدنی است؛ زنانی که طراح و عامل تغییر بوده‌اند حذف می‌شوند و ثمرات تلاش و رنج‌شان در روایت رسمی نظام ادغام می‌گردد.

ایران وایر