وضعیت هوا در اغلب شهرهای ایران به حدی از آلودگی رسیده که در هیچ دورهای از تاریخ مشابه آن ثبت نشده است. حتی شهرهایی همچون اردبیل و رامسر که پیش از این هرگز آلودگی تجربه نکرده بودند، اینک در غبار سیاهی مشابه تهرانِ بیپناه گرفتارند.
هیچکدام از مقامهای جمهوری اسلامی حتی ذرهای واکنش از خود نشان نمیدهند که این وضعیت را درک میکنند چه برسد به اینکه در فکر فوریِ حل این مسئله حیاتی باشند.
برخی میگویند این وضعیتِ بهغایت ناهنجار در نتیجه سوزاندنِ مازوت بهجای گاز در نیروگاههاست و برخی این شایعه را دستبهدست میکنند که این وضعیت عمدی است تا تصاویر ماهوارهای قادر به ثبت جابهجایی سلاح و ادوات نظامیای که پس از جنگ با اسراییل در حال جایگزینی است، نباشند.
وضعیت واقعی، به هرکدام از دو سرِ طیف که نزدیک باشد، نشانهای واضح از میزان احترام جمهوری اسلامی به حقوق بشر و اصل بنیادین «حق بر هوای پاک» و سلامت و حیات است؛ امری که خود تابعی از رواج دموکراسی و سنجشِ عیار استبداد است.
مبارزه موثر برای بهبود کیفیت هوا و مقابله با چنین آلودگی دهشتناکی که در ایران وجود دارد، نیازمند ارادهی سیاسیِ حکومتی است که تصمیمگیرهای آن انواع محدودیتها و محرومیتها را به شهروندان ایرانی تحمیل کرده تا جایی که هوای سالم، اینک آرزوی ایرانیان شده است.
اراده سیاسی در زمینه تامین هوای پاک به این معنی است که اولا حق شهروندان برای زندگی در محیطزیست سالم به رسمیت شناخته شود و ثانیاً آن را در اولویتهای اساسی و مداوم خود قرار دهد.
در حالی که هرگز جملهای از «علی خامنهای» رهبر جمهوری اسلامی درباره ضرورت تامین هوای پاک شنیده نشده ـ که به معنی سیاست حکومت باشد ــ اظهارات پیدرپی او طی نزدیک به چهل سال حکمرانیاش در کجرفتاریهای متنوع، کیفیت زندگی ایرانیان را به قهقرا برده است. آب کافی نیست، گاز نیست، برق نیست، اکسیژن نیست؛ ملزوماتی که پیش از این وجود داشته اما اراده سیاسی حکومت، تداوم آن نبوده است.
اصرار او بر تولید خودروی داخلی که گران و بیکیفیت است، سیاستهایی که موجب تحریم و فشار اقتصادیِ بیامان شده و حکومت را از دسترسی به فناوری مناسب برای استخراج گاز و نفت ناتوان کرده و تولید انرژی را به حداقل رسانده، فقط بخشی از فقدان اراده سیاسی حکومت فردی خامنهای است.
رییسجمهورِ مورد تایید او «مسعود پزشکیان» بلااختیار و فاقد توان تصمیمگیری در این زمینه است و این دقیقاً همانجایی است که تلاقی دموکراسی، اراده سیاسی و حقوق بنیادین بشر همچون حق بر سلامت و حیات قرار میگیرد.
خامنهای کار ایران را به چنان وضعیت ناهنجاری رسانده که این سرزمین بزرگ در حال غیرقابلزیست شدن است، اما شهروندان از راه دموکراتیک ــ که صندوق رأی است ــ نمیتوانند حکومت را از این بیراهه به مسیر دلخواه خود بازگردانند و حق تعیین سرنوشت بر امر حیاتی همچون حق بر هوای پاک را ندارند.
این حق به معنای زندگی در محیطی عاری از آلودگیهای خطرناک است و با حقوق بنیادین دیگر مثل حق بر زندگی، سلامت و کرامت انسانی ارتباط مستقیم دارد و اکنون بهعنوان «دموکراسیِ محیطزیست» اندازهگیری میشود.
کشورهایی که در شاخص «دموکراسی محیطزیستی» امتیاز پایینی دارند ــ مثل هند، پاکستان و بنگلادش ــ یعنی حق دسترسی عمومی به اطلاعات محیطزیستی، مشارکت در تصمیمگیری و امکان پیگیری قانونی عاملان آلودگیهای محیطزیستی در آنها محدود است.
جمهوری اسلامی ایران از این نظر نهتنها دموکراسیهای نسبیِ آن سه کشور را ندارد، بلکه حکومتی استبدادی و غیردموکراتیک است که با بیتوجهی به وضعیت بحرانی آب و هوا، فرصت را از مردم ایران برای تغییر فاجعهای که بر آنها تحمیل شده، گرفته است.
میزان آلودگی زیستمحیطی در حکومتهای استبدادی شدیدتر است و پاسخ رسمی به آن سکوت یا سرکوب است. در این ساختارها هم مردم کمتر توان فشار سیاسی برای کاهش آلودگی دارند و هم نظارت محیطزیستی مؤثر ضعیف یا در واقع در حد صفر است.
بنابراین وضعیت آلودگی هوا در ایران ربط مستقیمی با استبداد دارد و علامتی واضح از میزان پایبندی جمهوری اسلامی به بدیهیات حقوق بشر است.
