علی شاکری زند
برگهایی از زندگی سیاسی
دکتر شاپور بختیار*
* * * * * * * * * * * * * * * * *
*
بخش هجدهم- الف
بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛
راه امروز و آیندهی ایران
پیام به ملت ایران در روز ۲۶
دیماه
پس از خروج پادشاه از کشور
روز ۲۶ دیماه، پس از پایان کار با دو مجلس و خروج پادشاه از کشور بختیار پیام
جدیدی خطاب به ملت ایران ایراد کرد که در زیر خواهیمدید. اما پیش از قرائت این
پیام خواننده بهتر است بداند حوادث در چه زمینهای رخ میداد که چنین پیامی را
اقتضا میکرد.
بر طبق خبر اطلاعات جمعی از «علمای» تهران، به تعداد بیش از سی تن، که با خروج
پادشاه دیگر خود را صاحب کشور میدانستند طی نامهای خطاب به خمینی از او خواستار
بازگشت هرچه سریعتر به کشور شدند. «علمایی» که در میان آنها بخصوص نام محمـد صادق
موسویالخلخالی به چشم میخورد. دربارهی نوع و وسعت دانش این علماء باید گفت «تو
خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل۱.»
از سوی دیگر خمینی نیز بیکار ننشسته طی پیامی به مردم، که در آن هم عامدانه و
هم جاهلانه رژیم مشروطه را «رژیم سلطنتی»، رژیمی مربوط به دوران
قاجار و پیش از آن، می نامد، و از شاه به عنوان «شاه مخلوع» نام میبرد، از جمله
میگوید:
«خروج محمـدرضا پهلوی را که طلیعهی پیروزی ملت و سرلوحهی سعادت و دست یافتن
به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم. «...» شاه با جیب
انباشته از ذخائر ملت از دست ما گریخت. ولی با خواست خداوند متعال بزودی به محاکمه
کشیدهخواهدشد. «...»
«... دوم به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه رژیم سلطنتی و دولت غاصب
ادامه دهند. ... باید ملت بداند که هر انحرافی و هر شعاری که مخالف مسیر ملت است
بدست عمال شاه مخلوع و عمال اجانب تحقق می یابد.«...»
سپس به همه ی« منحرفان» وعدهی گذشت برادرانه می دهد.
آنگاه از دولت موقت دستساخت خود سخن به میان آورده به دروغ وعدهی مجلس مؤسسان
میدهد: «دولت موقت برای تهیهی مقدمات انتخابات مجلس مؤسسان بزودی معرفی میشود و
بکار مشغول خواهدشد. وزارتخانهها موظف اند آنان را [؟] پذیرفته و با آنان
صمیمانه همکاری کنند. اینجانب صلاح وزاری غیرقانونی []غیر کدام قانون؟] میدانم که
برکناری خود راعلام کنند و خود را درمسیر ملت قراردهند.»
«چهارم آنکه به جمیع نیروهای انتظامی زمینی و هوایی و دریایی و صاحبمنصبنان و
افسران و درجهداران ارتش و ژاندارمری و غیر آنان توصیه میکنم که دست از حمایت
شاه که مخلوع است و به کشور برنمیگردد بردارند و به پیوندند [کذا فی الاصل] که
صلاح دنیا و دین آنان در آن است.
اینجانب سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت کلمه را همیشه
خصوصا تا برانداختن رژیم و استقرار حکومت اسلامی امیدوار۲.»
بدیهی است که منظور او از برانداختن رژیم نه پایان حکومت فردی بود، که در این
زمان تحخقق یافتهبود، بلکه همان رژیم مشروطهای بود که پداران ما برای ما به
یادگار گذاشتهبودند. او بویژه و به صراحت بار دیگر از قصد خود به تأسیس «حکومت
اسلامی» پردهبرمیدارد و برای آنان که هنوز از نیت او: «تشکیل حکومت اسلامی» بیخبر
بودند و میخواستند هدف او را بدانند جایی برای کمترین سوءتفاهمی باقی نمیگذارد.
بختیار به عکس، در مصاحبه ای با رادیو لندن طی اظهارات خود نشان میدهد که دیگر
بهانهی حکومت فردی پایهای ندارد. او در پاسخ به یکی از پرسشها میگوید:
«مسافرت اعلیحضرت به خارج یکی از آن مسائلی بود که ما همیشه در مد نظر داشتیم.
وقتی من [مسئولیتم را] قبول کردم این موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و قبول
کردند و حتی یازده روز پس از نخست وزیری من این وعده را انجام دادند. بطوری که
الان مقداری گمان میکنم از این نارحتی ها کاستهشده و [با] نبودن ایشان در کشور
ممکن بود این تصور پیش بیاید که ارتش با دولت من یا در مقابل مردم ایستادگی بکند و
دستور اکید دادهشده که در اختیار دولت باقی بماند و مثل اینکه به این دستور عمل
خواهدکرد۳.»
و با اعتماد به نفس کامل میگوید «در ارتش احدی بدون نظر من نمیتواند تصمیم
بگیرد.» و در پاسخ خبرنگار کیهان که میپرسد «تا چه اندازه تصمیمات فرماندهان
نظامی و در شهرهای مختلف به صلاحدید شما گرفته میشود» نیز همان پاسخ را میدهد: «
احدی از فرماندهان داخلی و خارجی بدون نظر من حق تصمیمگیری ندارند۴.»
اعتماد او بیپایه نبود اگر، چنانکه بعدا خواهیم دید سفیر ابله آمریکا، ویلیام
سالیوان، درست برخلاف نظر رییس جمهور کارتر، بنا به تصوری درخور یک چهارپا، به
آخوندها نچسبیدهبود و یکی دو تن از سران بزدل و بیشعور ارتش را به آغوش نمایندگان
خمینی نیانداختهبود.
به عکس، می بینیم که شخص رییس جمهور بافرهنگ آمریکا، کارتر، که شدیدا طرفدار
برقراری حکومت قانون بود، دربارهی ایران و ایرانیان چگونه فکر میکند و چه میگوید:
کارتر به خبرنگار ان بی سی گفت «علیرغم بینظمی های اخیر ایران تغییرات دولتی
اخیر در ایران در محدودهی قانون اساسی ایران صورت گرفته است.»
همین منبع می گوید:
«رییس جمهور آمریکا این فکر را که وجود یک ایران هوادار آمریکا و در مقام پلیس
برای ادامهی صدور نفت از خاورمیانه لازم است، ردکرد.»
او گفت : مردم ایران قوی، توانا و پرآوازه اند. آنان تاریخی درخشان را پشت
سر گذاشتهاند؛ آنها سنت هایی دارند که در حفظ آن میکوشند و من فکر میکنم شما
نمیتوانید این واقعیت را نادیده بگیرید که از ۲۵۰۰ سال پیش ملت ایران توانستهاست
بر خودش حکومت کند و بنا بر این تغییراتی در رهبران دولت و حتی تغییراتی در
نحوهی حکومت ایران بدان معنی نیست که ایران دیگر وجود ندارد۵.»
در بحش های پایینتر خواهیم دید که نه اعتماد به نفس بختیار و نه اعتماد کارتر
به شایستگی ملت ایران بیپایه نبود زیرا خمینی هم در زمانی که با آن لحن قلدرمنشانه
از تاسیس حکومت اسلامی خود سخن میگوید خوب میداند که بازی را نبرده و آنچه پیش
آمده فرصتی استثنائی است که میتواند از دست برود و تکرار نشود. خواهیم دید هموست
که چند هفتهای پیش تر در پاریس ضمن دیدار مهندس بازرگان از او که بیمناک از
تندرویهای وی نسبت به آن برخورد چندان موافقی نشان ندادهبود و، عینا مانند آنچه
در نامهای یک سال پیشتر به او نوشتهبود، از حرکت «سنگر به سنگر» سخن گفتهبود، به
مریدانش چه میگوید:
«در گفتگوی حضوری، مهندس بازرگان مطالب همان نامه را با شرح و بسط
بیشتر مطرح کرد .آقای خمینی نظرات آقای مهندس را در خطمشی سنگر به سنگر نپذیرفت
و گفت که اگر ما مجال بدهیم که دشمن از این مهلکه خلاص شود دیگر معلوم نیست
بتوانیم چنین فرصتی را به دست آوریم۶.»
بختیار نیز این حقیقت را بخوبی میدانست و می خواست کاری کند که خمینی
نتواند از این فرصت استثنائی برای مقاصد شوم خود بهرهبرداری کند.
چنانکه دیدیم او از همان ابتدا پیوند با مردم از طرق گوناگون را، مانند مصاحبهی
مطبوعاتی یا پیام به ملت، چنانکه در نظامهای دموکراتیک مرسوم است به عنوان وسیلهای
برای ایجاد رابطه با صاحبان کشور و آگااه ساختن آنان از امور کشور خود بکار برد.
از این روست که در ۲۶ دیماه یعنی پس از رأی اعتماد مجلس به دولت او و حروج
پادشاه از کشور نیز پیامی به ملت ایران میفرستد. او در نخستین پیام خود به ملت
ایران پس از خروج پادشاه با تکیه بر چند موضوع اصلی میکوشد تا نشان دهد که حکومت
فردی پایان یافته و از آن پس حکومت قانون برقرار خواهدبود. بدین قرار که اولاً
دولتی دموکراتیک برقرارکرده که « در آن کلیهی افراد کشور آزادانه بتوانند
ابراز عقیده نموده و درامور مربوط به خود و هممیهنانشان فعالیت داشتهباشند.»
و میگوید: «تمام حقوق و سنتهای بربادرفتهی مشروطیت را زنده کردم.»
و دوم این که توجه مردم را به این حقیقت نیز جلب میکند که در آن لحظات ملت
ایران بر لب یک پرتگاهِ بودونبود قرار گرفتهبودهاست!
به مبارزات آزادیخواهان نیز اشاره کرده میگوید با توجه به اینکه تا آن زمان «جوانان
بیش از حد ازخودگذشتگی نمودهاند» حال «وقت آنست که ملت ایران ثابت کند که استحقاق
آزادی و دموکراسی را دارد»
همچنین ضمن تآکید بر ارادهی دولت بر برقراری قدرت قانون در برابر آشوبطلبی:
«من با اتکاء به قانون و بهعنوان یک نخستوزیر مسئول از تمام اختیارات و
امکانات خود برای جلوگیری از هرجومرج و تجاوز به حقوق مردم عمل خواهمکرد»،
سخنی که منظور او از آن روشن است، و با توجه به مخالفت بسیاری از سران روحانیت آن
زمان که به بلندپروازیهای خمینی نظر خوشی نداشتند و حتی خود نظر بکلی متفاوتی
داشتند، بویژه آیتالله شریعتمداری که تنها خواستار اجرای قانون اساسی بود، برای
تشویق بخشهای ساکت مردم به مقاومت به موضع این بخش از روحانیت نیز اشاره میکند و
میگوید «همانطورکه آیات عظام انتقام شخصی و تخریب را محکوم نمودهاند شما نیز به
عنوان ایرانیانی پاکنهاد و روشندل گوش به تحریکات عناصر مشکوک فراندهید.»
و اینک متن پیام:
«همانطوری که
در برنامهی دولت بطور مشروح بیان داشتم اینجانب در بحرانی ترین دقایق حیات
کشورقبول مسئولیت ادارهی آن را نمودم و بر عکس دولتهای پیشین محور فعالیت خود را
بر اساس حکومتی دموکراتیک که در آن کلیهی افراد کشور آزادانه بتوانند ابراز عقیده
نموده و درامور مربوط به خود و هم میهنانشان فعالیت داشتهباشند استوار نمودم.
تمام حقوق و سنت های بربادرفتهی مشروطیت را زنده کردم و در مدت ده روز زمامداری با وجود شرایط بسیار دشوار آنچه را که مترقی ترین
احزاب سیاسی بتوانند ارائه دهند من توانستم به ملت ایران تقدیم نمایم.
آنچه را که باید به عرضتان برسانم این است که ملت ایران در یک پرتگاهِ
بودونبود قرار گرفته و نتیجهی بیستوپنج سال اختناق و فساد خشم شما هممیهنان
عزیز را برانگیختهاست.
در این ساعتهای سرنوشتساز باید با منطق و خونسردی به آیندهی کشور توجه کنید
و کینهتوزی و خودخواهی را کنار بگذارید. وقت آنست که ملت ایران ثابت کند که
استحقاق آزادی و دموکراسی را دارد؛ وقت آن است که ما به جهانیان بفهمانیم که کشور
ما میتواند یک کشورآزاد، مستقل و دموکرات باشد.
ما نباید به حقوق مردمی که با ما اختلاف سلیقه دارند تجاوز نماییم. ما نباید
کاری انجام دهیم که افراد این آب و خاک در مقابل یکدیگر قرارگیرند؛ ما نباید کاری
بکنیم که خدای نخواسته زمزمههای شومی از بعضی نقاط کشور به گوش برسد.
من با اتکاء به قانون و به عنوان یک نخستوزیرِ مسئول از تمام اختیارات و
امکانات خود برای جلوگیری از هرجومرج و تجاوز به حقوق مردم عمل خواهمکرد. در عین
حال به شما اطمینان میدهم که در اسرع وقت متجاوزین به حقوق ملت مجازات خواهندشد.
از شما میخواهم که همانطورکه آیات عظام انتقام شخصی و تخریب را محکوم نمودهاند
شما نیز به عنوان ایرانیانی پاکنهاد و روشندل گوش به تحریکات عناصر مشکوک
فراندهید و همواره به فکر آیندهی خود و فرزندان خود باشید.
بسیار طبیعی به نظر میرسد که تحول یک جامعه با نظام استبدادی به یک جامعهی
مترقی و دموکرات بدون برخورد میسر نخواهدبود. ولی ما به اندازهی کافی قربانی دادهایم.»
به نقش «نمک پروردگان دستگاه زور»، نیز، که در پایان این مقاله به یکی دونمونه
ازآنان خواهیم رسید، در جلوگیری از موفقیت دولت قانون اشاره می کند:
«جوانان بیش از حد ازخودگذشتگی نمودهاند ولی افرادی که پیشاپیشِ این دگرگونی
بنیادی راه گزافهگویی و خودستایی را گرفتهاند اغلب از نمکپروردگان همین
دستگاه مخوف میباشند که من بیستوپنج سال عمرم را در مقابل آن ایستادم و با آن
مبارزه نمودم.
همهروزه مردم را به کوچه و بازار کشیدن و دانشجویان و دانشآموزان را از درس
و مدرسه منع کردن و کارگران را از تولید بازداشتن و با ایجاد خوف و تهدید مردم را
مرعوب نمودن بر خلاف دین، بر خلاف اخلاق و بر خلاف مصالح کشور است.
من بهعنوان یک نخستوزیرمسئول به قوای انتظامی کشور دستوردادهام که عناصر
مخرب و آنهایی را که در سر هوای تضعیف یا تجزیهی خاک عزیز ایران را میپرورانند
بر طبق موازین قانونی دستگیر [کرده] به دادگاه صالحه بفرستند.
اطمینان کامل دارم که مردم باایمان و
وطندوست کشور منطق مرا در این روز های حساس درک نموده از همکاری با قوای انتظامی
کشور که حافظ و حامی قانون هستند دریغ نخواهندکرد.
در هر صورت من در انجام وظائف نخستوزیری
که ثبات و موجودیت کشور را تضمین مینماید لحظهای به خود تردید راه نخواهمداد
و من به عنوان یک ایرانی مبارز که وطن خود را در خطر یافته قبول مسئولیت نمودم.
باشد که دعای خیر شما و گذشت زمان مرا از بوتهی امتحان روسفید و سربلند بیرون
آورد. [ت.ا.]
شاپور بختیار
ظهر روز ۲۶ دیماه ۱۳۵۷
دراین اثنا انواع توطئه برای متزلزل ساختن دولت دردست انجام بود.
نخست فشار بر رییس شورای سلطنت سید جلالالدین تهرانی بود برای آنکه استعفا
دهد. این شخص که متولد ۱۲۷۵بود، از یک سو نیاکانی داشت که از« «علمای دینی»
مشهوربودند و شاید بدین دلیل در جوانی مدتی را به تحصیل «علوم دینی» گذاراندهبود
اما سپس به نجوم رویآورده تحصیلات خود را در این رشته ادامه دادهبود. او کسی
نبود که هرگز در مبارزات آزادیخواهانه شرکتی کردهبودهباشد و در دوران پس از
شهریور بیست چندین بار سمت های دولتی برجستهای نیز احراز کرده بود: دو بار وزیر
در دولتهای احمد قوام و ساعد مراغهای، دو بار سناتور و یک بار نیز وزیر مختار ایران
در بلژیک، و نیز استانداری خراسان. اما، علاوه بر آن سمتها، شاید آنچه
بیشتر موجب گردید تا به ریاست شورای سلطنت منصوب شود، سابقه نیابت تولیت آستان قدس
رضوی در سال ۱۳۳۰ بود و اینکه علاوه بر مخالفت با اصلاحات ارضی، مانند خود خمینی،
با او نزدیک نیز بود و بهنگام بازداشت او از کسانی بود که در جهت آزادی او فعالیت
کردهبودند. او مردی نبود که در برابر خمینی بایستد و هنگامی که برای دیدار با
خمینی نامبرده این دیدار را مشروط به استعفای وی کرد، بدون توجه به مسئولیت تاریخی
عظیمی که در برابرملت ایران و تاریخ بر عهده گرفتهبود بهآسانی تسلیم شرط خمینی
شد و، در واقع این بار هم برای نزدیکی به مرکزی که قدرت آینده را درآن میدید، به
خیانت به تاریخ و ملت و مشروطهای که در زمان محمـدرضا شاه چندین بار بالاترین سمت
ها را در آن پذیرفته بود، تن در داد. این «نمک پروردهی» دوران پیش پس از دیدار با
خمینی هم، با آنچه دربارهی روش حکومت احتمالی او استنباط کرده بود، به ایران
بازنگشت و تا پایان عمر در پاریس ماند. دیگرِ «نمک پروردگان» آن دوران، منصوبان و
«منتخبان» پیشین هم از همین قماش و مانند او سستعنصر بودند و بسادگی در برابر
کمترین فشار متزلزل میشدند. از اینروست که با استعفای تهرانی، دکتر جواد سعید رییس
مجلس شورا، یک عضو دیگر شورای سلطنت نیز به فکر استعفا افتاد. گفته شد او نیز«در
انتظار تإیید و تآکید از "طرف امام خمینی" است.» وی گفت «اگراین امر
تأیید شود تصمیم خود را اعلام خواهم کرد۷.» این مرد جبون نیز که سابقهی
چند دوره نمایندگی مجلس، و عضویت مجلس مؤسسان سوم را هم در سوابق درخشان خود داشت
در آخرین روزهای حزب رستاخیز، پنج روز پیش از انحلال آن، ریاست آن را پذیرفتهبود.
او در دوران خمینی اعدام شد.
میبینیم که در آن روزها تنها جادوزدگان دینی خمینی نبودند که در برابر او
زانو زدهبودند؛ بسیاری از مقامات عالی دوران حکومت فردی در این زمینه با آنان
رقابت داشتند. شمار کسانی مانند دکتر مصطفی رحیمی که با نامهی تاریخی و عالمانهی
خود خطاب به خمینی جمهوری اسلامی او را مورد سؤال قرار داد یا مهشید امیرشاهی که
در مقالهای شگفتی خود از سکوت «روشنفکران» در حمایت از بختیار را بیان داشت به
تعداد انگشتان یک دست نمیرسید.
در چنین شرایطی است که نه تنها هوشیاری، بلکه دلاوری بختیار به چشم میخورد و
سنجیده میشد. در روزی که نخستین سخنرانی او از تلویزیون پخش میشد، بنا به گواهی
یکی از اعضاء حزب ایران که در منزل مهندس علیقلی بیانی حضور داشت و باتفاق هم آن
سخنرانی را میشنیدند، مهندس بیانی با شنیدن سخنان بختیار گفتهبود «گفتن چنین
سخنانی در این شرایط زهرهی شیر میخواهد۸.»
اندکی پیش از همین روزها بود که خمینی در پاریس میکوشید به کمک مهندس
بازرگان، که کمترین تمایلی به این کار نداشت، اما با تکاپوی پرحرارت ابراهیم یزدی
که گفتی سفش را از اسلام و حکومت اسلامی برداشتهبودند، آنهم بهرغم سالیان دراز
ادعای طولانی طرفداری از مصدق، یک دولت اسلامی موقت تشکیل دهد. موضوعی که در بخش
هجدهم ، ب از این «برگها» بررسی خواهیمکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ اطلاعات، ۲۷ دیماه، نک. در آینهی ۳۷ روز، صص ۹۴ـ ۹۳.
۲ همان، صص. ۹۸ـ ۹۷.
۳ در آینهی ...، همان، صص. ۹۵ـ۹۴.
۴ کیهان، نک. همان، ص. ۹۵.
۵ آسوشیتد پرس، نک. همان صص. ۹۷ـ۹۶.
۶ شصت سال صبوری و شكوری خاطرات
دکتر ابراهیم یزدی، جلد سوم، ۱۱۱ روز در نوفل لوشاتو، ص. ۶۲.
۷ اطلاعات ۲۹ دیماه، نک. در آینهی ۳۷ روز، همان، صص. ۱۰۶ـ
۱۰۵.
۸ مهندس علیقلی بیانی دانشآموخته ی بزرگترین مدارس
مهندسی فرانسه و همدوره با امثال مهندس زیرک زاده، بزرگترین متخصص آبهای ایران،
رییس ساختمان سد سفید رود، از بینانگذاران و سران حزب ایران و دوست شاپور
بختیاربود. شاهد سخنان او مهندس حمید مصطفی ذوالنور، عضو دیرین حزب ایران و از
همکاران او در ساختمان سد سفید رود بود.