ای کاش خدا نمیگفت آن دنیایی هست!
ای کاش خدا بهانهای دست علمای دین نمیداد تا این همه جانها را ارزان کنند.
ای کاش علمای دین دست از حاکمیت برمیداشتند و میفهمیدند حکومت کار آنها نیست!
چقدر بمیرند تا شاید آنها بفهمند این کاره نیستند.
مگر جانهای رفته برمیگردند؟
مگر جوانیهای رفته باز میگردند!
همسر سعید گفته بود به سر خانه و زندگی برنمیگردد مگر سعید از اعتیاد کاملا پاک باشد. خودش پول تهیه کرده بود سعیدش برود کمپ. یک روز در میان هم به او سر میزد، با اینکه نمیگذاشتند از نزدیک ببیندش، فقط یک بسته میوه و خوراکی برایش میفرستاد داخل، که بداند همسرش منتظرش است. یک کاغذ میگذاشت روی بسته و مینوشت سعید و یک شکلک خنده. که یعنی بزودی میرسیم به هم.
تو پاکِ پاک، منهم مثل قدیمها فدایت میشوم. قربان صدقهات میروم.
دیروز که شنید کمپشان آتش گرفته، خودش را رساند آنجا... دیگر “سعید”ی نبود!
حتی استخوانهایش هم قابل شناسایی نبودند. انگار نه انگار ۳۲ انسان زنده زنده سوخته باشند! معتاد بودهاند...
نگفتند سعید لیسانس حسابداری داشت.
نگفتند او پسر کوچکی هم داشت
نگفتند همسرش ساعت به ساعت انتظارش را میکشیده.
و همین روزها باید مرخص میشد...
حالا همسر سعید خودش را نمیبخشد؛
- چرا او را آوردم کمپ ترک اعتیاد
چرا نپرسیدم اینجا ایمن هم هست؟
نپرسیدم دست معتادها را به تخت که نمیبندید!
نپرسیدم پنجرهها را که جوش ندادهاید...
نپرسیدم در این حاکمیت، اصلا جان انسان هم ارزش دارد؟
ایرانی مُردنش مهم است...
امروز رسماً آمار دادند در شش ماه اول سال ۹ هزار نفر در تصادفات جادهای کشته شدهاند! ۹ هزار نفر هم باید آماده باشند برای شش ماهه دوم سال.
کسی پرسیده در کدام کشور دیگر چنین آمارهایی وجود دارد؟
۲۰ هزار کشته بهخاطر کیفیت پایین خودروها تنها در یک سال.
۲۰ هزار جان، کودک و زن و جوان و شصت هزار معلول...
حاکمان جواب این همه جان را دارند بدهند!؟
حاکمان میدانند چه آههاست که شب و روز از دست آنها بلند است؟
حاکمان میدانند نمیشود با تبلیغ آن دنیا،
این دنیای مردم را تباه کرد...
کاش خدا نگفته بود آن دنیایی هست
کاش حاکمان چیزی به نام وجدان داشتند
کاش چیزی به نام خجالت میدانستند
نگویید غزه
نگویید سوریه
نگویید لیبی...
به آنها بگویید “ایران”!
بگویید آنها مواظب باشند
یک وقت مثل ایران نشوند...
تلگرام نویسنده