به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۴۰۲

مرغِ سحر، منیر طه

  منیر طه 

مرغِ سحر

تا به کِی مرغِ سحر ناله سر کند

داغِ تو داغِ مرا تازه تر کند

تا به کِی سوزِ آه سینه سوزِ ما

سینه را سوزد و زیر و زبر کند

-----

هر زمانی که سری بر دار است

مرغِ پرکنده بورسِ بازار است

می‌فروشَندَش با تنبک و دف

می‌خرندَش به شور و شوق و شعف

ما به جان آمده از ناله و آه

تا پسِ گردنمان رفته کلاه

وقتِ آن است که مَن مَن نکنیم

پای در کفشِ تهمتن نکنیم

همصدا با صدایِ آزادی

همقدم رو به سوی آبادی

قفلِ هر بند و هر قفس شکنیم

مشت بر دامِ ظالمانه زنیم

تا که پر گیرد و رها گردد

رهنمای من و تو ما گردد

ور نه خونخواره باز برخیزد

  خون ز منقارِ مرغکان ریزد

ونکوورـ بریتیش کلومبیا ژانویه 2024