رهاشدن سالمندان در خیابانها بهدلیل فقر
شادی مکی، گزارشگر هممیهن
«هممیهن» در گزارشی به ماجرای رها کردن سالمندان در پارکها، پاتوقهای موادمخدر و مراکز بهزیستی پرداخت؛ فعالان اجتماعی و تعدادی از مسئولان میگویند که آمار «سرراهی»ها افزایش یافته است.
رهاشدن سالمندان در خیابانها و طرد آنها از خانواده، اتفاقی است که به گفته مسئولان سازمان بهزیستی، افزایش یافته؛ آنطور که محمد اسماعیلیمحجوب، رئیس اداره ساماندهی آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران به هممیهن میگوید، از ابتدای سال تاکنون واحدهای این سازمان با حدود ۲۵ سالمند رهاشده مواجه شدهاند،؛ عددی که البته تنها مربوط به پایتخت است و سایر شهرهای این استان و سایر مناطق کشور را در بر نمیگیرند. براساس تحلیل متخصصان اجتماعی، پدیده سالمندان سرراهی در شرایط افزایش فقر و نابرابریهای اجتماعی، دور از ذهن نیست.
ماجرا اما تنها به سالمندان سرراهی ختم نمیشود. پدیده رهاکردن مجهولالهویهها اما موضوع دیگری است که به گفته مسئولان، آمارش بالا رفته است. پیشازاین فاطمه عباسی، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی کشور، گفته بود: «آمار افراد مجهولالهویه افزایش داشته است. بیشتر افراد مجهولالهویه یا رهاشده، سالمند یا بیمار روان هستند که در خیابان رها میشوند. برخی از خانوادهها که دیگر توان نگهداری این افراد را ندارند، آنها را در خیابان رها میکنند.»
مدیرکل دفتر امور مراکز توانبخشی و مراقبتی سازمان بهزیستی کشور هم از اقامت سه هزار و ۸۶۲ سالمند مجهولالهویه با دستور قضایی در مراکز شبانهروزی سالمندان خبر داده. حالا به گفته کارشناسان این حوزه، فقر مهمترین علت پدیده «سالمندان سرراهی» است؛ موضوعی که در کنار بالارفتن تعداد سالمندان در کشور، نگرانکنندهتر هم شده است و حالا به گفته حسامالدین علامه ـ رئیس سابق دبیرخانه شورای ملی سالمندی ـ به هممیهن: «هیچ قانونی برای حمایت از سالمندان وجود ندارد و سند تصویب شده دراینزمینه نیز بهدلیل همین نبود قانون قابل اجرانیست.»
آواره در حرم
«ثریا»، آذری زبان است و متولد یکی از شهرهای اردبیل. فارسی را متوجه میشود اما نمیتواند صحبت کند. تاریخها را درست بهخاطر نمیآورد، سن و سالش را هم نمیداند اما از ظاهرش میتوان حدس زد که ۶۰ تا ۶۵ سال بیشتر ندارد. حرفهایش را مددکار یکی از مراکز نگهداری از سالمندان بهزیستی برای هممیهن ترجمه میکند: «شوهر اولم فوت کرد، مرد خوبی بود. بچهای نداشتم و تنها مانده بودم. یکبار دیگر ازدواج کردم. شوهر دوم من، از همشهریهایم اما ساکن قم بود. پسر شوهرم بزرگسال بود و زن و بچه داشت اما در زندگیام دخالت میکرد. او راضی به ازدواج ما نبود.»
آنطور که ثریا تعریف میکند، فرزند شوهرش آنقدر مخالفت و کارشکنی کرد و زیرپای پدر نشست که مدتی بعد، شوهر او را طلاق داد. این پایان، آغاز رهاشدگی و بیپناهی ثریاست، زنی پا به سن گذاشته که نه مال و پساندازی دارد، نه حامی و خانواده حمایتگری: «همان روز که طلاق گرفتم، پسر همسرم مرا از خانه بیرون انداخت. تمام وسایلام هم در خانه ماند.»
بعد از بیرون راندهشدن از خانه، مدتی در حرم حضرت معصومه سرگردان، روز را به شب میرساند که در این مدت، مدارک هویتیاش را هم گم کرد تا اینکه یکی از خادمان حرم، او را شناسایی و به بهزیستی معرفی کرد. همینقدر به یاد میآورد که عید قربان سال گذشته توسط سازمان بهزیستی به یکی از مراکز سالمندان استان تهران معرفی شد، تا ایستگاه آخر زندگی را در تنهایی، میان افرادی سپری کند که بسیاری از آنها حتی زبان او را نمیدانند.
«حسین» هم یکی دیگر از سالمندان طردشده از خانواده است که با ۶۶ سال سن، در یکی از مراکز سالمندان زندگی میکند. او به هممیهن میگوید که خواهر و برادرانش حاضر به نگهداری از او نشدهاند: «من و خواهرم رفتیم پیش قاضی، قاضی نامه داد و من به این مرکز آمدم. حالا ۳ سال است که در این مرکز زندگی میکنم.»
چند روایت از طرد
سپیده علیزاده، یکی از فعالان حوزه آسیبهای اجتماعی است که روایتهایی از مواجههاش با سالمندان رهاشده را برای هممیهن شرح میدهد. او ماجرای زن سالمندی را روایت میکند که با بیش از ۶۵ سال سن مجبور است در ازای سرپناه، از سالمندی مسنتر از خودش پرستاری کند: «پسر فاطمه، معتاد به شیشه بود. او خانه مادرش را تصاحب کرده و اجازه نمیداد که او وارد خانهاش شود. زن سالمند هم باتوجه به توهمات پسرش که البته ناشی از مصرف شیشه بود، از جانش میترسید بههمیندلیل جرأت اصرار برای بازگشت به خانه را نداشت.»
فاطمه، بیسرپناه ماند تا اینکه به پیشنهاد یکی از آشنایان، پذیرفت در ازای سرپناه، از سالمندی ۱۵-۱۰سال بزرگتر از خودش مراقبت کند. علیزاده میگوید که فاطمه تنها اجازه داشت در خانه زندگی کند. در مقابل نگهداری از سالمند، پولی به او داده نمیشد. اما این تنها روایت علیزاده نیست. او به وضعیت زندگی مردی سالمند هم اشاره میکند که مدتیپیش در یکی از پاتوقهای مصرف موادمخدر، رها شده بود:
«این مرد حدوداً ۶۵ ساله بود و بدون داشتن اعتیاد، در چنین شرایطی زندگی میکرد. او مدعی بود در گذشته، حسابدار بوده و البته از اطلاعاتی که داشت، حدس میزدیم حرفهایش نادرست یا ناشی از توهم یا بیماری نیست. بااینحال مرد سالمند به لحاظ ذهنی، کمی آشفته بود و برای داشتن یک زندگی طبیعی نیاز به خدمات روانپزشک داشت که البته برایش فراهم نبود. او بهدلیل همین آشفتهحالی و دردسرهای ناشی از آن، بهنوعی از خانواده طرد و کارتنخواب شده بود، یعنی خانواده قادر به نگهداری از او نبود.»
این فعال اجتماعی همچنین ماجرای پیرزنی را روایت میکند که دو، سه سال پیش توسط خانوادهاش در پارک شوش رها و توسط سایر زنان کارتنخواب مستقر در پارک به مرکز کاهش آسیبی که او مدیریتش را برعهده داشت، منتقل میشود: «پیرزن بهشدت کمتوان بود. بدون عصا قادر به حرکت نبود و بهدلیل شدت کهولتسن، بدنش میلرزید. این زن سالمند را فرزندانش به عروسی برده و در مسیر بازگشت، شبانه او را در پارک رها کرده بودند.» فرزندان به مادر سالخوردهشان گفته بودند، همانجا در پارک منتظرشان بماند. پیرزن هم ساعتها در همان نقطه در انتظار بازگشت فرزندانش مینشیند تااینکه، در مرکز کاهش آسیب ماندگار میشود.
به گفته علیزاده، زن سالمند ماهها چشمانش به در خشکید، به امید اینکه فرزندان بیایند و او را به خانه بازگردانند: «چند وقت بعد، زن جوانی به مرکز مراجعه کرد و سراغ زن سالمند را گرفت. مشخص شد که زن، عروس خانواده است و قصد دارد از شرایط مادر همسرش باخبر شود. زن گریه میکرد و قسم میخورد که دیگر توان نگهداری مادر سالخورده خانواده را نداشتهاند. علیزاده سرنوشت زن سالمند را تا تابستان ۱۴۰۰ که مدیریت مرکز کاهش آسیب پارک شوش را برعهده داشت دنبال کرد اما بعد از آن، دیگر از او خبری ندارد.
خلأ مددکاری در کشور
علیزاده در طول دوران کار، با مواردی از رهاکردن سالمندان مواجه بوده و میگوید: «تا پیش از شیوع کرونا، به این اندازه با پدیده رهاکردن سالمندان مواجه نبودیم. در دوره مدیریت مرکز کاهش آسیب پارک شوش، با سالمندانی مواجه شدم که بهدلایل مختلف رها شده و بیسرپناه بودند. این افراد بهتنهایی قادر به زندگی نبودند و نیاز به مراقبت داشتند. این درحالی بود که مرکز ما برای نگهداری از سالمندان مناسبسازی نشده بود. این گروه از سالمندان معمولاً تجربهای از کارتنخوابی نداشتند و بهدلیل شرایط خاص، در خیابان رها شده بودند.»
به گفته علیزاده که روانشناس هم است، سالمندانی که در این شرایط قرار میگیرند و در مراکزی مانند گرمخانهها پذیرش میشوند به چند دلیل آزار میبینند؛ اول اینکه این افراد، تجربه زندگی گروهی در میان آسیبدیدگان اجتماعی را نداشتهاند و اغلب دارای خانه و خانواده بودهاند. آنها از بیمهری اطرافیان خود بهشدت سرخورده شدهاند. زندگی در گرمخانهها برای زندگی و شرایط خاص سالمندان مناسبسازی نشده، مثلاً ماندن در صف برای استفاده از حمام و دردسرهای خاص آن برای سالمندان بسیار سخت است.
او میگوید که زندگی در پاتوق معتادان یا گرمخانهها با آلودگی و شرایط مناسبی همراه است که سالمندان قادر به تحمل آن نیستند. چنین شرایطی بهسرعت سالمندان را از پای در میآورد: «این افراد بهجای عزت و احترامی که باید در دوران سالمندی از آن برخوردار باشند، با شرایط ناگواری مواجه میشوند و مسیر نابودی را بهسرعت طی میکنند. مهمترین مسئله در این مسیر، خلأ مددکاری است. ما در کشورمان سیستم مددکاری و حمایتی قوی نداریم. درحالیکه جامعه ما رو به سالمندی میرود، اما هنوز در رشتههای مددکاری و روانشناسی، آموزشهای لازم در حوزه سالمندی داده نمیشود و حوزهای مغفول مانده است. ازطرفدیگر سیستم روانشناسی و مددکاری در کشور ما رایگان نیست و این مسئله مشکلآفرین است.»
روند افزایشی سالمندان رهاشده
«مسکن و معیشت دوعامل مهم رهاشدگی سالمندان به شمار میروند، بنابراین طبق الگوهای شکلگیری سالمندان رهاشده، احتمالاً این فرآیند افزایشی است.» این بخشی از صحبتهای حسامالدین علامه، رئیس سابق دبیرخانه شورای ملی سالمندان و پژوهشگری حوزه سالمندی است که در گفتوگو با هممیهن بر آن تاکید میکند.
او در تعریف سالمندان رهاشده میگوید: «سالمند رهاشده بهمعنی سالمند مجهولالهویهای است که سرپرست ندارد و براساس بخشنامههای قانونی با نظارت قوهقضائیه توسط نیرویانتظامی یا شهرداری جمعآوری و برای نگهداری به سازمان بهزیستی سپرده میشوند. بخشی از این سالمندان معمولاً بهدلیل ابتلا به آلزایمر در خیابانها گم میشوند و خانواده آنها را نمییابد. اما گروه مهمتری هستند که خانوادههایشان بهدلیل فقر مالی، مشکلات معیشتی، نبود مسکن مناسب یا ابتلای سالمند به بیماری زمینهای و نیاز به مراقبتهای خاص، توانایی نگهداری از آنها را ندارند.»
به گفته او، ازطرفدیگر سرپرستان سالمند اگر قصد بستریکردن او را در مراکز نگهداری از سالمندان داشته باشند، باید هزینه نگهداری از سالمند خود را بپردازند، خانوادههایی که توانایی پرداخت این هزینه را ندارند با تهدید یا تبانی، فرد سالمند را در نقطهای رها میکنند تا هزینه ماهانه نگهداری از او را پرداخت نکنند و سالمند نیز بهبهانه ابتلا به فراموشی، مشخصات خود و خانوادهاش را بیان نمیکند. اگر سالمند آلزایمر داشته باشد، خانواده بدون نیاز به تهدید و تبانی او را رها میکند.
او ادامه میدهد: «ظرفیت ما در مراکز اقامتی سالمندان اعم از مراکز هیئتامنایی و خصوصی، ۱۵ هزار نفر است که ۲۵ تا ۳۳ درصد از این تعداد مربوط به سالمندان رهاشده و مجهولالهویه است. به گفته شهردار تهران، تعداد مستاجران ما در تهران به ۶۰ درصد رسیده و هزینه اجارهها نیز بهشدت افزایش یافته است. در چنین شرایطی خانوادهها به واحدهای مسکونی کوچکتر رو میآورند، بنابراین انتظار طبیعی این است که خانوادههای بیشتری در نگهداری از سالمند خود دچار مشکل شوند. ازطرفدیگر وقتی آمار تورم و میزان حقوق دریافتی یک خانواده دارای سالمند با یکدیگر تناسبی نداشته باشد، نهایتاً هزینه نگهداری و مراقبت از سلامت سالمند افزایش مییابد.»
بنا بر اعلام علامه براساس آخرین سرشماری، ۵/۲۰ درصد سالمندان کشور را «سالمندان زن تنها» تشکیل میدهند و حدود ۵ درصد هم به «سالمندان مرد تنها» اختصاص دارد. در گروه سالمندان، تعداد سالمندان مرد که حقوق بازنشستگی میگیرند و از یک حداقل مالی برخوردارند، از تعداد سالمندان زنی که در شرایط مشابه قرار دارند، بیشتر است:
«باید به این نکته توجه کرد که مهمترین رویکردی که جهان برای مدیریت پیامدهای سالمندی به آن رسیده، رویکرد «چرخه زندگی خوب» است؛ در این رویکرد پیش از تولد فرد برای سلامت او چارهاندیشی میشود تا با معلولیت متولد نشود و از مشکلات ناشی از آن رنج نبرد. در مرحله بعد، در طول دوره کودکی برای پیشگیری از ابتلای او به بیماریهای ناتوانکننده، برنامهریزی میکنند، همچنین به نحوی برنامهریزی میشود که فرد بتواند مهارتهای آموزشی و حرفهای خوبی کسب کند. همچنین برای ازدواج و فرزندآوری او باید برنامه وجود داشته باشد تا وقتی فرد به سالمندی میرسد، در گروه سالمندان تنها جای نگیرد و اطرافیانی داشته باشد که به او کمک کنند. او باید دارای شغل، بیمه و امنیت شغلی باشد تا در دوران سالمندی حقوق بازنشستگی دریافت کند. دولت باید به فکر مسکن فرد هم باشد و مادامی که او کار میکند تسهیلات مسکن در اختیارش قرار داده شود تا در سن ۵۰ سالگی صاحب خانه شود و در دوران سالمندی که از کارافتاده شد و توان پرداخت اجاره مسکن نداشت، مشکلی ازایننظر نداشته باشد. همچنین باید برنامههای ورود به دوران بازنشستگی و سالمندی در کشور نهادینه شود تا فرد مهارتهای مواجهه با پیامدهای سالمندی را یاد بگیرد و برای زندگی مستقل در این دوران توانمند شود. اگر این رویکرد اجرا شود، فرد با حال خوب و زندگی پویا وارد دوره سالمندی میشود و کمتر شاهد مشکلاتی خواهیم بود که حاصل بیتدبیری و نبود محیط توانمندساز برای سالمندان است.»
سالمندان فقیر
آمار افراد زیرخط فقر در گروه سالمندی نسبت به سایر گروههای جامعه بیشتر است، این صحبتهای رئیس سابق دبیرخانه شورای ملی سالمندان درباره نقش فقر سالمندان بر بیسرپناهشدن آنها در دوران سالخوردگی است: ۶۰ درصد منابع بیمه سلامت، صرف گروه سالمند میشود. فرانشیز پرداختی یک فرد برای درمان بیماریهایش در طول دوره سالمندی، ۶ برابر سایر دورههای زندگیاش است. براساس برآوردهای انجامشده، هزینههای سبد معیشتی برای یک خانواده دارای سالمند، حداقل ۱۰ تا ۲۰ درصد بیش از سایر خانوادههایی است که سالمند ندارند. ازطرفدیگر سال گذشته داریوش ابوحمزه، معاون وقت رفاه اجتماعی وزارت کار عنوان کرد که متوسط دریافتی صندوقهای بازنشستگی برای یک بازنشسته ۸میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است که این میزان تنها پاسخگوی ۲۵ تا ۳۳ درصد سبد معیشتی یک سالمند است. علت این موضوع نیز افزایش ندادن حقوق بازنشستگی متناسب با تورم است.
مواجهه با ۲۵ سالمند رهاشده در تهران
در سال ۱۴۰۲، حدود ۸ هزار و ۵۰۰ سالمند از راههای مختلف مانند گشت فوریتهای اجتماعی شهرداری جذب شدند که این افراد، آسیبدیدگان اجتماعی را نیز شامل میشوند. از این تعداد حدود ۲۵ سالمند طرد شده یا توسط خانوادهها در سطح شهر رها شدهاند. آنها یا در فضاهای زیرساختی شهرداری تهران خدمات دریافت میکنند یا ازطریق مددکار پایگاه و واحدهای گشت تحویل خانواده داده میشوند یا اینکه توسط واحدهای مربوطه برایشان تشکیل پرونده داده شده و خدمات مددکاری دریافت میکنند. این بخشی از صحبتهای محمد اسماعیلیمحجوب، رئیس اداره ساماندهی آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران است که در گفتوگو با هممیهن توضیح بیشتری درباره آن میدهد:
«بهنظرم تعداد سالمندان رهاشده، نسبت به سال قبل افزایش داشته است. اگرچه دراینزمینه آماری ندارم اما با توجه به اینکه درباره سالمندان رهاشده با من هماهنگی میشود، بهنظر میرسد که سال گذشته موارد بسیار کمتر بود. مثلاً امسال به موردی برخورد کردیم که پسر معتاد، مادر سالمند خود را در پایانه جنوب رها کرد، وقتی با خانواده ارتباط گرفته و سالمند را به خانواده بازگرداندیم، مدتی بعد باز هم سالمند در پایانه رها شد.»
او ادامه میدهد: «با پیرمردی برخورد کردیم که بهدلیل شناسایی بهعنوان فرد بیخانمان، ابتدا به مددسرا منتقل شد. بعد از بررسی مددکار مددسرا، مشخص شد این فرد بدون اطلاع خانواده از شهرستان به تهران آمده و بهدلیل ابتلا به آلزایمر در خیابان مانده بود. درصد بالایی از سالمندانی که در سطح شهر بهشکل رهاشده مشاهده میکنیم، مبتلا به آلزایمر هستند. درنهایت با هماهنگی سازمانهای ذیربط او را به خانواده در نیشابور تحویل دادیم.»
ظرفیت کم بهزیستی
اسماعیلی از ظرفیت پایین بهزیستی برای پذیرش سالمندان سخن میگوید: «روزانه حدود ۶۰ واحد با گشتزنی اقدام به شناسایی، جذب و ساماندهی افراد سالمند میکنند. همچنین ۲۹ پایگاههای خدمات اجتماعی در سطح شهر تهران نیز دراینزمینه اقدام میکنند. سازمان بهزیستی خدمات خود را دراینزمینه ارائه میدهد اما با توجه به ظرفیت کم سازمان بهزیستی و فراوانی سالمندان، با مشکلاتی دراینزمینه مواجهاند و بههمیندلیل در جذب این افراد، سختگیری بیشتری میکنند. اگر سالمندی که شناسایی کردهایم، سالم باشد، بهزیستی او را جذب میکند، اما برای نمونه سالمند دارای اعتیاد را یا جذب نمیکنند یا با تاخیر جذب میکنند. بههمیندلیل ما فضاهایی ایجاد کردیم مثلاً ۲۰ مددسرای ما در سطح شهر تهران با ۲۵۰۰ ظرفیت، هیچ ممیزیای برای پذیرش سالمند ندارند. اتفاقاً مرکز ویژه نگهداری سالمندان را در یاور شهر شماره یک یا همان مرکز خاوران داریم، همچنین مرکزی داریم که سالمندان مبتلا به بیماریهای اعصاب و روان و... را در آنجا نگهداری میکنیم، اگر سالمند مذکور زن باشد نیز او را در مرکز لویزان نگهداری میکنیم.»
خبرنگار هممیهن برای پیگیری گزارش سالمندان رهاشده، اما اقدام به تماسهای بعدی با سازمان بهزیستی استان تهران و کشور کرد ولی با وجود وعدههای دادهشده برای همکاری، بهدلایلی مانند دادن تعهدنامه به حراست بهزیستی که بهنظر میرسد بدعتی جدید در خبرنگاری حوزه اجتماعی است درنهایت این همکاری صورت نگرفت و گفته شد، در بندی از این تعهدنامه آمده که نباید آماری منتشر شود.
همچنین در پیگیریهای خبرنگار هممیهن از سایر نهادهای ذیربط شنیده شد که وزارت کشور طی بخشنامهای از سازمانها خواسته است، از ارائه آمار و ارقام خودداری شود؛ بخشنامهای که احتمالاً با بهانهتراشیهای حراست سازمان بهزیستی بیارتباط نیست. اگرچه هممیهن بهصورت مستقیم نمیتواند این خبر را رد یا تکذیب کند، اما در صورت وجود این بخشنامه میتوان گفت که دولت بهجای حل مسئله، سیاست «پاک کردن صورتمسئله» و «کتمان حقایق» را در پیش گرفته است.