به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آبان ۲۴، ۱۴۰۳

کیانوش سنجری به زندگی خود پایان داد

 من در اعتراض به دیکتاتوری خامنه‌ای و شرکایش به زندگی‌ام پایان خواهم داد.

13.jpg

کیانوش، روز گذشته در شبکه اجتماعی ایکس نوشته بود: «اگر تا ساعت ۷ غروب امروز چهارشنبه ۲۳ آبان سال ۱۴۰۳ فاطمه سپهری، نسرین شاکرمی، توماج صالحی و آرشام رضایی از زندان آزاد نشوند و خبر آزادی‌شان در سایت خبری قوه قضاییه منتشر نشود، من در اعتراض به دیکتاتوری خامنه‌ای و شرکایش به زندگی‌ام پایان خواهم داد. شاید تلنگری باشد! پاینده ایران» 

دیروز که این نوشته را گذاشت، با فعالان داخل ایران تماس گرفتیم و تعدادی از افراد و از جمله برادرش به دیدارش رفتند. حتی آنطور که شنیده‌ایم، یک روان‌شناس هم تا ساعت آخر با او بود. کیانوش ساعاتی پیش، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «الوعده وفا. هیچ کس نباید به خاطر بیان عقایدش زندانی شود.

اعتراض حق هر شهروند ایرانی‌ست. زندگی من پس از این توییت به پایان خواهد رسید اما فراموش نکنیم که ما برای عشق به زندگی جان داده و می‌دهیم، و نه مرگ. آرزومندم روزی ایرانیان بیدار و بر بردگی چیره شوند. پاینده ایران» و بعد تصویری از بالای پل حافظ در تهران منتشر کرد.

آنطور که شنیدیم، او «روان‌شناسش را قال گذاشته و رفته بود.» تا به وعده‌اش وفا کند. یادش گرامی و نامش مانا باد کیانوش سنجری‌باف (زاده ۲۰ شهریور ۱۳۶۱ در تهران) فعال دانشجویی، وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار مستقل ایرانی است، که سابقه دست‌کم ۹ بار بازداشت، زندانی‌شدن و حبس در سلول انفرادی را دارد. سنجری پس از مهاجرت به آمریکا مدتی را نیز با بخش فارسی صدای آمریکا همکاری کرد.

وی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۹۵ مجدداً دستگیر شد. او بارها زیر شکنجه بیهوش شد، به او شوک الکتریکی دادند و به اجبار در بیمارستان اعصاب و روان‌ با پابند بستری کردند. او در سلول انفرادی مورد شکنجه سفید قرار گرفته بود. سنجری به مجله سازمان عفو بین‌الملل نروژ گفته‌است: «این حالت شبیه نبردی است بین روح و جسم. در تنهایی مطلق نگه داشتن در سلول انفرادی، آزاردهنده‌ترین شکنجه سفید است.

در ایران شکنجه سفید نامی است که زندانیان برای «در تنهایی مطلق نگه داشتن» (در سلول انفرادی) به کار می‌برند. این روش اثری بر جسم نمی‌گذارد اما فرد را به‌طور کامل گیج می‌کند. زندانیان هویت شان را از دست می‌دهند و حاضر می‌شوند به هر چیزی اعتراف کنند. این شیوه در زندان‌هایی که مانند زندان‌های معمولی نظارت نمی‌شوند، مانند بند ۲۰۹ زندان اوین در تهران، علیه مخالفان و خبرنگاران منتقد استفاده می‌شود.»

او همچنین در مصاحبه‌ای با رادیو فردا درباره انتقال اجباری‌اش به امین‌آباد گفت: «من بارها تجربه زندان داشتم ولی بدترین و ددمنشانه‌ترین تجربه‌، حضور در بیمارستان رازی یا همان امین‌آباد بود که من را با پابند به آنجا بردند و کنار بیماران روانی قرار داده بودند و به من آمپول تزریق کردند که یک هفته فک من را از کار انداخت. این اوج قساوت بود. می‌خواستند من را کاملا منکوب کنند. من سالم بودم. من حتی قرص افسردگی هم مصرف نمی‌کردم.

پس از این اتفاق، به بیماری‌های بدی مبتلا شدم. - در امین‌آباد حتی پابند من را موقع خواب نیز باز نمی‌کردند و من نمی‌توانستم پهلو به پهلو بشوم. از پزشک تقاضا کردم نام من را گوگل کند و ببیند من فعال سیاسی هستم نه بیمار روانی. پزشک نام من را گوگل کرد و به من گفت من وظیفه دارم ۲۱ روز شما را نگه دارم در اینجا.

من حتی وقتی به دستشویی می‌خواستم بروم مجبور بودم با پابند باشم.» کیانوش، اولین بار وقتی ۱۷ ساله بود در پی اعتراضات تیر ماه ۷۸ در کوی دانشگاه تهران، بازداشت شده بود. او بعد از چند سال حبس، از ایران خارج شد و چندین سال در آمریکا اقامت گزید ولی تنهایی مادرش و عشقش به ایران او را به میهن بازگرداند. .... کیانوش برای امرار معاش کارگری می‌کند. او سال پیش آگهی زده بود که می‌خواهد کلبه‌اش را بفروشد.