آری!
ما باغبانی بودیم که گُلِ زیبا و ثمرهی تلاشِ هفدهی سالهی زندگیمان را پس از دوسال شوم و منحوس شیوع کرونا، به تهران برده تا ضمن دیدار با بستگان، جانی تازه گرفته و تجدید ملاقاتی کرده باشیم. اما به قول “شێرکۆ بێکهس” شاعر نامی کورد، تهران به روی کسی نمیخندد! و غافل از اینکه تاریکاندیشان و سیاهبینانی که دیدن روی آفتاب و زیباییهای پیرامونش همچون خاری بر چشمشان فرود میآید، تاب دیدن این مسافر نازنین را نداشتند … مسافری که در هنگام رویاروویی با خفاشان تاریکپرست، از آنان خواسته بود که دست از اذیت و آزار او و بردارش بردارند … گفته بود که اینجا دیاری ناآشنا است و آنان در این خاک غریبند … اما دخترک نازنینمان چه میدانست که ظالمان و شِمْرِیان زمان، گوششان از شنیدن سخن حق و چشمانشان بر دیدن پاکی، کر و کور است. … در کمترین زمان ممکن، نوگلِ زیبای ما را پرپر کردند و تنها جسد بیجانش را از پشت شیشهی بیمارستان نظارهگر بودیم … براستی این گل پرپر شدهی ما، که سمبلی برای آزادی و آزادیخواهی در ایران گشت، چه گناه و چه جرمی مرتکب شده بود؟
آری! … عمق فاجعه چنان بود که در اندک زمانی، موجی خروشان از صدای اعتراض تمامی کشور را فرا گرفت. اما کسانی هم که صدای تظلمخواهیشان از جایجای ایران بلند شد و برسر این نااهلانی که تمامی نهادهای زر و زور و تزویر را در اختیار دارند، فریاد برداشتند که این دخترک نازنین «بأی ذنبٍ قُتِلت؟»، به سرنوشت شومِ او دچار شدند یا عضوی از اعضای خود را در این راه پرخطر از دست دادند، یا در تاریکخانهی زندان و در زیر شکنجه، مجبور به سکوت شدند.
اکنون پس از گذشتِ یک سال، از تمامی آزادیخواهان کشور میخواهیم در سالروز این جنایت هولناک و نابخشودنی، بار دیگر ندای تظلمخواهی خود را سر داده و با کمترین هزینههای جانی و مالی و پرهیز از هرگونه خشونتی، با تجمع بر مزار آن سمبل پاکی و مظلومیت، در ۲۵ شهریورماه امسال یاد او و تمامی جانباختگان راه آزادی را گرامی بداریم.
از طرف خانواده امینی
یکم شهریور ماه ۱۴۰۲