احمد قابل
دورانی نیست که مانند گالیله از حرفم برگردم
اگر می خواهید، محکمه تفتیش عقاید برپا کنید
احمد قابل، نویسنده، پژوهشگر و نواندیش دینی، طی مصاحبه با روزنامه فرانسوی لوموند، خاطرنشان کرد "حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به افکار عمومی مردم ایران، هیچ پروایی از متهم شدن به رفتارهای ضد حقوق بشری ندارد. به همین دلیل تلاش کرده است تا «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» را ضد اسلامی معرفی کند."این شاگرد مرحوم آیت الله منتظری، که چندی پیش از زندان آزاد شده، همچنین به سخنان خود در جریان دوران بازداشت خود خطاب به مقامات اشاره کرده و می گوید "به آنها گفته ام که اگر می خواهید محکمه ی تفتیش عقاید را برپا کنید، اقدام کنید ولی بدانید که اکنون دورانی نیست که من مثل گالیله از حرفم برگردم، بلکه مطمئن باشید که عقایدم را آشکارا در بیدادگاه و خارج آن می گویم."
متن پرسش و پاسخ سرویس بین الملل روزنامه لوموند با احمد قابل، که در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:
محکومیت شما در چه وضعیتی قرار دارد؟ و شما بیشتر در چه مواردی مورد بازجویی قرار می گرفتید؟
پاسخم را با یاد خدا آغاز می کنم و امیدوارم که هیچگاه او را از یاد نبرم. از او می خواهم که همیشه در دفاع از حقیقت و عقلانیت و حقوق بشر ، من و هم میهنان و همفکران و همراهانم در سراسر دنیا را یاری کند.
حکم اولیه، مرا به 3 سال زندان که یک سال آن به اتهام تبلیغ علیه نظام و دو سال آن به اتهام اهانت به رهبری است محکوم کرده و سپس 16 ماه از دو سال را به 40 میلیون ریال جریمه ی نقدی و 3 سال عدم خروج از محل اقامتگاه دائمی خود(شهرستان فریمان) و 3 سال محرومیت از مصاحبه و سخنرانی و انتشار آن در جمع بیش از سه نفر و مصادره ی لپ تاپ ، و بخاطر داشتن وسایل دریافت از ماهواره (رسیور و آنتن بشقابی) به یک میلیون ریال جزای نقدی، محکوم کرده اند. البته وکلای من به حکم اعتراض کرده اند که پرونده به دادگاه تجدید نظر فرستاده شده ولی ظاهرا تغییر چندانی را نمی توان انتظار داشت.
اکنون بیش از 5 سال است که ممنوع الخروج از کشور هستم و بیست و اندی سال است که از تدریس در مراکز رسمی حوزه و دانشگاه، محرومم و حدود شش سال است که مجوز چاپ و انتشار کتاب هایم را نمی دهند.
بازجویی ها در مورد سخنرانی ها، نوشته ها و مصاحبه هایم با رسانه های خارجی بود. نگرانی اصلی آن ها از انتقادهای آشکاری بود که در نوشتار و گفتار به رهبری کشور داشتم. آن ها از اینکه فردی از جایگاه دفاع از دین، آنان را متهم به نقض اصول و مبانی عقلانی دین و متهم به نقض قانون اساسی و سایر قوانین کشور در برخورد با مخالفان مسالمت جو و ملتزم به قانون می کند و حاکمیت را بخاطر بکارگیری سیاست های ضدبشری، محکوم می کند، شدیدا ناراحت بودند.
بطور خاص از متهم کردن رهبری و مجرم دانستن او در رفتارهای خلاف دین و قانون حاکمیت، بسیار ناراحت بودند و پیشنهاد می دادند که من همه ی انتقادهایم را در هرزمان که لازم دانستم و در نوبت های مختلف، بنویسم و بدهم به مسئولان استانی وزارت اطلاعات (در استان خراسان) تا آن ها به رهبری برسانند و برایم رسید بگیرند، ولی از انتشار گفتاری و نوشتاری آن انتقادات پرهیز کنم!! که من با استناد به دلایل دینی و قانونی آن را رد کردم و انتقاد آشکار از رهبری را حق قانونی و شرعی و بلکه وظیفه ی قانونی و شرعی خود دانستم.
یکی دو مورد هم نسبت به اعتقادات و نظریات دینی ام (مثل؛ حجاب، عزاداری ها و برخی مسائل دیگر) پرسیدند که پاسخ ندادم و گفتم: تفتیش عقاید برخلاف قانون اساسی و جرم است و دستگاه حکومتی حق ندارد در این مسائل وارد شود. آیا شما کارشناس مسائل دینی هستید که این مسائل را از من می پرسید؟ یا اگر من توضیح علمی بدهم شما آن را می توانید بفهمید؟ من بر اساس تأیید استادم و برخی مجتهدان بزرگ دیگر، در مسائل دینی صاحب نظر و دارای رتبه ی اجتهاد هستم و حق اظهار نظر تخصصی در مسائل دینی را دارم. بعد هم گفتم: مثلا من حضرت مریم را پیامبر خدا می دانم، پیامبری از جنس زن، و مستندم تأکید قرآن بر این امر است و این به دستگاه قضائی ربطی ندارد. اگر کسی مدعی است باید در حوزه ی علمیه ی قم یا نجف باشد و در همان جا هم به این ادعا و صحت یا عدم صحت آن بپردازد و یا پاسخ خود را با استدلال ارائه کرده و منتشر کند.
اگر می خواهید محکمه ی تفتیش عقاید را برپا کنید، اقدام کنید ولی بدانید که اکنون دورانی نیست که من مثل گالیله از حرفم برگردم، بلکه مطمئن باشید که عقایدم را آشکارا در بیدادگاه و خارج آن می گویم.
در مورد شرایط و مکان زندانی که در آن قرار داشتند توضیحاتی بدهند ، در چه زندانی و چه نوع سلولی بودید؟
74 روز اول بازداشتم را در یکی از اتاق های عمومی بازداشتگاه اداره ی اطلاعات و امنیت مشهد گذراندم که دوره ی بازجویی در همین مکان و همین زمان سپری شد. سپس مرا به زندان وکیل آباد مشهد منتقل کردند. 11 روز را در بند قرنطینه بودم و پس از آن به بند 6/1 (ششِ یک) اتاق عمومی 4 منتقل شدم . جمعا بیش از 6 ماه از بازداشتم را در این مکان آخری گذرانده ام.
این بند مستقیما زیر نظر «حفاظت زندان» اداره می شود و ظاهرا ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با زیر مجموعه ی وزارت اطلاعات دارد و مجری نظریات آن ها نیز هست.
محدودیت هایی نسبت به سایر بندهای زندان دارد و اساسا یکی از تهدیدها برای سایر زندانیان این است که؛«اگر تخلفی کنند به بند 6/1 فرستاده می شوند». گروه های مختلفی در اتاق ها و سلول های این بند نگهداری می شوند. از افرادی که با جرایم و اتهامات مختلف زندانی شده اند و در سایر بند ها اقدام به درگیری، سرقت، فرار، توزیع مواد مخدر و سایر جرایم می کنند تا معتادان و زندانیان بهایی و زندانیان سیاسی در این بند نگهداری می شوند. کسانی که هنگامه ی اجرای حکم اعدامشان فرا رسیده را نیز چند ساعت قبل از اعدام، از تمامی بند ها به سلول های این بند منتقل کرده و ساعتی پس از غروب، برای اجرای حکم آنان را می برند. در زمان اجرای حکم اعدام، تلفن و خدمات عمومی بند، کاملا تعطیل می شود.
اساسا سهمیه ی میوه زندانیان در زندان مرکزی مشهد (وکیل آباد) حذف شده و جز سه چهار نوبت در سال، چیزی به زندانی داده نمی شود. فروشگاه این بند هم گاه با فاصله ی بیش از دو ماه یکبار و در سریعترین نوبت، با فاصله ی یک ماهه، اقدام به عرضه ی محدود میوه برای خرید زندانیان می کند که بخاطر نبودن یخچال و نبود جای مناسب برای نگهداری میوه، حداکثر می توان میوه ها را برای یک هفته خرید و ذخیره کرد.
در این مدت، چند نوبت با پابند و دستبند به محکمه برده شدم که بر خلاف قوانین کشور است. از همه تنفرآمیز تر، بازرسی های بدنی پس از مراجعه از دادگاه، ملاقات حضوری با خانواده و یا وکیل است که زندانی را برهنه می کنند و فقط با یک شورت او را بازرسی بدنی می کنند و سرباز را موظف کرده اند که علاوه بر لمس تمامی اعضای بدن از روی شورت، درون آن را هم ببیند!! این در حالی است که نه دین و نه قانون، این کار را مجاز نمی دانند و بلکه نگاه کردن به عورت دیگران را حرام می شمارد. به گمان من این رفتار زشت و شنیع، هیچ حایی برای سخن گفتن حاکمیت از کرامت انسان در ایران باقی نمی گذارد.
چقدر بی حیا هستند آنانی که با مخالفان سیاسی و عقیدتی خود چنین رفتاری می کنند و باز هم ادعای دفاع از کرامت انسان را دارند. مگر آنانی که حقیقتا مجرمند و دست به سرقت و جنایت زده اند را می توان از حقوق انسانی محروم کرد و کرامت انسانی شان را نادیده گرفت که اینان پارا فراتر نهاده و با افرادی که شرافتمندانه از حقوق ملت خود و حقوق بشر و حق آزادی او دفاع می کنند و از ظلم و ستم انتقاد می کنند تا به رفتارهای نیک تبدیل شود، اینگونه غیر انسانی رفتار می کنند!!
در روزهای آخر، محدودیت ها افزایش یافت و من از تلفن و ملاقات محروم شدم. ضمنا پس از آزادی با وثیقه، شنیدم که نوبت تلفن دوستان و هم اتاقی هایم به سه روز در هفته تقلیل یافته، حق استفاده از هواخوری بند، شدیدا محدود شده و به حدود یکساعت در روز تقلیل یافته و حق استفاده از آشپزخانه هم منتفی شده است. در تمام مدت روز در را به روی هم اتاقی هایم قفل می کنند و جز برای تلفن زدن و یا خرید محدود از فروشگاه، از بیرون آمدن آنان از اتاق ممانعت می کنند.
آیا شما از حق داشتن یک محاکمه عادلانه برخوردار بوده اید؟ چه فشارهایی در زندان بر شما وارد آورده اند؟ بایستی در قبال آزادی موقت وثیقه سنگینی پرداخت می کرديد؟
من و تمامی مخالفان سیاسی حاکمیت کنونی در سی سال اخیر ایران، برخلاف عهد و میثاق ملی که در اصل 168 قانون اساسی آمده است، در محاکمی بدون حضور هیأت منصفه (که افکار عمومی را نمایندگی کند) و عمدتا غیر علنی، محاکمه شده ایم. این در حالی است که قانون اساسی کشور بر علنی بود و حضور هیأت منصفه تأکید کرده است!!
از نظر دینی، نقض عهد و پیمان از گناهان بزرگ بشمار می آید و جالب است که حاکمیت ایران مدعی عمل به آموزه های دینی است. نام حکومت را «جمهوری اسلامی» نگذاشته اند تا به نام اسلام، بر خلاف آن رفتار کنند. یکی از جرم های من از نظر حاکمیت، نشان دادن همین تفاوت ها در ادعا و عمل حاکمیت بوده است.
این محاکمات در جایی اتفاق می افتد که شاکی متهمان (دادستان)، منصوب از طرف قوه ی قضائیه است و رؤسای این قوه منصوب رهبری بوده و علنا در گفتارشان تصریح کرده اند که دیدگاه های رهبری کشور را «فوق قانون» می دانند و عکس او را در محاکم، بالای سر قضاتی که منصوب ریاست قوه اند بر دیوار نصب کرده اند. اساسا محاکمه در چنین جایگاهی بدون حضور هیأت منصفه ی مردمی، نمی تواند عادلانه باشد، چرا که شاکی و قاضی اعضای یک تیم اند و معلوم است که آن تیم، با هم هماهنگ بوده و گویا پیشاپیش همه ی اتهامات را به عنوان جرایم ارتکابی رقیب خود، قبول کرده است.
در این گونه محاکم، حضور هیأت منصفه ضرورتی بیش از دیگر محاکم دارد، چرا که داور بین حاکمیت (که شامل قوه ی قضائیه هم هست) و مخالفان سیاسیت های حاکمیت، باید مردمی باشند که نقش فرد سوم و داور بازی بین تیم حاکمیت و تیم منتقدان حاکمیت را دارند. نمی شود که تیم شاکی خود به قضاوت در مورد شکایت و ادعاهایش بپردازد!!
رفتار عمومی کارمندان زندان با من و امثال من خیلی نا مناسب نبود بلکه بسیاری از آن ها با ما همدردی کرده و اعلام همفکری می کردند. ولی رفتار برخی افراد در تیم حفاظت، در هنگامه ی بردن و آوردن به محاکم، بازرسی های بدنی و بازرسی اتاق و احضار روزهای آخر به حفاظت زندان، همراه با تحقیر و توهین های مکرر بود. ممانعت از حق تلفن و حق ملاقات هم در روزهای آخر اتفاق افتاد.
وثیقه ی درخواستی برای آزادی موقت من در مشهد، خیلی سنگین نبود(500 میلیون ریال) ولی آپارتمان شخصی ام در تهران بر خلاف همه ی قوانین کشور، مدت 8 سال و اندی است که به مبلغ 300 میلیون ریال در بازداشت است. بهانه ی آن هم طلب وثیقه برای آزادی من از بازداشت سال 1380 و 1381 بود که پس از 125 روز بازداشت به صورت انفرادی در زندان اوین با این قرار آزاد شدم. در این مدت 9 ماهه ی سال 88 و 89، هم من بازداشت بودم و هم وثیقه ام. در صورتی که پرونده ی تهران هم به مشهد آمد و بخاطر اشتراک شان در عناوین اتهامی، همه ی پرونده ها باهم رسیدگی شد و حکم بدوی آن هم صادر شده و پس از صدور حکم، تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه به مبلغ 500 میلیون ریال هم انجام گرفته است ، ولی هنوز هم وثیقه ی تهران آزاد نشده و به این تخلف آشکار از قانون پایان نداده اند.
براساس این حقیقت که شما یک اندیشمند و محقق دینی شناخته شده هستید آیا این موضوع موجب شد که با شما جدی تر ( شدیدتر و خشن تر) برخورد کنند؟ چرا و به چه دلیل؟
البته مأموران اطلاعات و امنیت، تا حدودی مراعات ادب را می کردند و ظاهرا احترام می گذاشتند ولی شرایط عمومی مثل چشم بند زدن و محروم کردن از برخورداری های عمومی و عادی(که می گفتند مقررات بازداشتگاه است) اعمال می شد.
شاید سوابق من و شناختی که از نحوه ی رفتارم در سه بازداشت قبلی داشتند(که در تهران سال 80-81 با انواع اهانت ها و فحاشی ها شروع شد و به عذر خواهی های بعدی و پایانی منتهی شد) و احتمالا توصیه های خاص مسئولان بالاتر، مانع از برخورد شدید در دوران بازجویی شده بود. قاضی محکمه هم مراعات ادب را می کرد و در مجموع رفتار نامناسبی نداشت.
بازجوها و قاضی پرونده، به این نکته بارها اقرار می کردند که من یک محقق دینی هستم و طبیعتا خود را درگیر بحث های علمی با من نمی کردند. سابقه ی بیش از 40 سال تحصیل و تدریس و تحقیق در حوزه ی معارف اسلامی، چیزی نیست که بشود انکار کرد. حتی اگر فردی کند ذهن می بودم، این مقدار زمان فعالیت علمی، به ناچار دانشی در اختیارم قرار می داد.
البته بازجوها مدعی بودند که نظریات دینی من موجب «تزلزل ایمان مردم» شده و می شود و مدعی بودند که من عقاید مردم را زیر سئوال برده ام. انتساب من و برخی دوستان همراه و همفکرم از نظر علمی به آیة الله منتظری(رض) که اعلم فقهای شیعه در زمان خود بود، نگرانی خاصی برای حاکمیت ایجاد کرده است.
حاکمان کنونی کشور(از رهبری تا سایر مسئولان) هیچکدام دانش دینی آیة الله منتظری را نمی توانستند انکار کنند و حتی رهبری فعلی، در پیام تسلیتش به مناسبت درگذشت مرحوم استاد، به این نکته اقرار کرده است. وقتی فردی عالم و فرهیخته چون علامه منتظری(ره) رفتار حکومت را ضد اسلامی معرفی می کند، نقطه ی اتکای حاکمیت مدعی اسلام، فرو می ریزد.
من هم جزو معدود شاگردان بزرگمردی چون آیة الله منتظری بوده ام که ایشان حکم اجتهادش را امضاء کرده است. این رتبه را ایشان از سال 1372 به بعد شفاها و در مجامع گوناگون تأیید می کرد تا در سال 1377 کتبا آن را به من و دیگران ابلاغ کرد. علاوه بر اینکه جزو معدود شاگردانی بودم که رابطه ای صمیمانه و مشاوره ای با ایشان داشتم. ایشان حتی در برخی اظهارات علمی خود با برخی دوستان و شاگردان همفکرش مشورت می کرد، همانگونه که با برخی مخالفانش نیز مشورت می کرد!!
ایشان در سال 1381 سه نفر را به نیابت خود برای پاسخگویی به مسائل اسلامی و پرسش های کاربران اینترنت معرفی کردند که من هم یکی از آنان بودم. این مطلبی بود که بازجوی اطلاعاتی هم به آن پرداخت و از من درباره ی این مطلب پرسید. معلوم بود که نسبت به این قضیه پس از رحلت مرحوم استاد، نگران بودند.
اساسا علت اولیه ی بازداشت من، ممانعت از حضورم در تشییع و مجالس بزرگداشت آن فقیه نامدار اسلام بود و این را بازجوی اول، رسما اعلام کرد.
بازداشت دومم نیز علاوه بر ناراحتی دستگاه های قضائی و اطلاعاتی از اطلاع رسانی من در مورد اعدام های زندان مشهد، انگیزه ی دیگری برای ممانعت از حضورم در مجالس سالگرد استاد(ره) داشت. به همین دلیل، چند روز پس از سپری شدن سالروز درگذشت استاد، موقتا از زندان آزاد شده ام.
با توجه به این که تنها سنگر باقی مانده برای حاکمیت «ادعای پایبندی به اسلام و دفاع از اسلام»است و اعلام بطلان ادعاهای او از سوی امثال من (که عمری را در راه تحصیل و تحقیق و تدریس معارف اسلامی گذرانده ایم) ممکن است مورد قبول مردم علاقه مند به اسلام قرار گیرد، حساسیت خاصی به مخالفت مذهبی ها نسبت به دیگر مخالفان سیاسی دارند و به همین خاطر بیشتر مورد هجوم و تحریم حاکمیت قرار داشته ایم.
البته در راه دفاع از حقیقت و حقوق ملت، دشواری ها را باید پذیرفت و استقامت ورزید. جرا که خداوند از انسان های وظیفه شناس و مدافع حقوق ستمدیدگان راضی است و کسب رضایت خداوندی، بزرگترین پیروزی است و شیرینی ممانعت از ظلم ظالمان بر مظلومان و جلوگیری از تجاوز به حقوق ستمدیدگان، از هر شهدی گواراتر است.
در ميان روحانيون در ایران آیا بحث و اختلافي در مورد تحول حکومت بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم وجود دارد؟ بر طبق اخبار رسیده، آقای خامنه ای در یک ماه چهار بار به قم سفر داشته اند.آیا ایشان به دنبال کسب حمایت روحانیون و مراجع منتقد خود هستند؟
هر حاکمیتی در پی کسب حمایت افراد و گروه های جامعه ی خود، برآمده و تلاش می کند. تردیدی نیست که حاکمیت کنونی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
حاکمیت ایران چون مدعی اسلامی بودن است، شخصیت های تأثیرگذار و صاحب نظر اسلامی را باید در اردوگاه خود جمع کند و رضایت آنان را کسب کند تا صدای مخالفی به عنوان اسلام بر نخیزد. وجود صداهای مخالف به نام اسلام، جبهه ی حاکمیت را در اصلی ترین سنگرش تضعیف می کند.
این حاکمیت نسبت به افکار عمومی مردم ایران، هیچ پروایی از متهم شدن به رفتارهای ضد حقوق بشری ندارد. به همین دلیل تلاش کرده است تا «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» را ضد اسلامی معرفی کند و تمامی مجامع حقوق بشری را بی اعتبار سازد و دفاع از حقوق بشر را مرادف با «دفاع از همجنس بازی» یا «دفاع از اهانت به پیامبر خدا» و امثال آن دانسته یا صرفا به دفاع از این گروه ها فرو کاهد. حتی این خط فکری را در اطلاع رسانی خود به مردم و اخبار سراسری شبکه های مختلف رادیو و تلویزیون دنبال می کند. به همین خاطر به مخالفت با حقوق بشر افتخار می کند.
این حاکمیت از متهم شدن به «مخالفت با دموکراسی» نگران نمی شود چرا که با افتخار می گوید:«دموکراسی غربی را قبول نداریم» و سخن از عنوانی نامفهوم به عنوان «مردمسالاری دینی» می کند که نه خود مشخصات مردمسالارانه ی آن را می شناسد و نه دیگران از آن تصویری در ذهن دارند.
این حاکمیت فقط یک ادعا دارد که از متهم شدن به ضدیت با آن می ترسد و آن «دینی بودن و اسلامیت» است. اینجا نمی تواند بگوید من افتخار می کنم که اسلامی نیستم. اگر کسی بتواند نشان دهد که رفتار حاکمیت، اسلامی نیست، آشنایان با اسلام اند که طبیعتا مردم ایران و جهان، آن را در رویکرد عالمان دینی و فقهاء اسلامی متجلی می بینند.
حال اگر عده ای از آنان مخالف حاکمیت و رفتارهای او باشند و او را به رقتار خلاف اسلام متهم کنند، تنها توجیه مشروعیت و مقبولیت حاکمیت از بین می رود و به زائده ای مضر برای جامعه تغییر چهره می دهد!!
پس از انتخابات سال 1388 جمع بزرگی از عالمان بزرگ و مراجع شیعه با رفتارهای سرکوبگرانه و خونریزی های حاکمیت مخالفت کردند و حداقل این است که از تأیید رویکرد حاکمیت امتناع کردند. برخی علنا اعلام مخالفت کردند و برخی در خفا به رهبری کشور تذکر و هشدار دادند.
در مسائل پس از انتخابات، حامیان دولت و رهبری از سکوت علما شدیدا ناخشنود بودند تا چه رسد به عالمانی که مخالفت کردند و تذکر دادند. حضرات آیات؛ موسوی اردبیلی، صانعی، جوادی آملی، دستغیب شیرازی، محقق داماد، طاهری اصفهانی، بیات زنجانی، موسوی تبریزی، موسوی خوئینی ها، موسوی بجنوردی، و فقهای مجمع محققین و مدرسین حوزه ی علمیه ی قم و بسیاری از مجتهدان جوان تر حوزه های علمیه و روحانیان سرشناس دیگری چون؛ هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی، عبدالله نوری، مهدی کروبی، مجمع روحانیون مبارز، هادی خامنه ای، حسن خمینی، ناطق نوری و حسن روحانی و بسیاری دیگر که از جمع حاکمیت فاصله گرفته بودند، در این باره شدیدا حاکمیت را نگران کردند و به همین دلیل، صدمه ی بزرگی به حیثیت رهبری کشور وارد شد.
برای جبران این خسارت بزرگ، ده ها سفر آقای خامنه ای به قم هم کافی نخواهد بود و همانطور که آقای خامنه ای گفت:«آبروی ایشان و حاکمیت ایشان رفت».
خانواده شما در پی حوادث سال گذشته تحت فشار و مراقبت ویژه ای هستند؟
اساسا خانواده ی ما برای رهبری فعلی کشور و بسیاری از مسئولان گذشته و حال جمهوری اسلامی، خانواده ای شناخته شده است. آقای خامنه ای با خصوصیات این خانواده به خوبی آشنا است. با مرحوم پدرم که روحانی بود دوستی مختصری از قبل انقلاب 57 داشت و من و برادرم هادی قابل را بطور خاص و پس از رسیدنش به مقام رهبری، می شناسد. پیش از این توصیه ی خاصی هم در مورد چگونگی برخورد با من و معدودی از دوستانم به دادگاه ویژه ی روحانیت داشته است که مربوط به قبل از انتخابات بود.
برخوردهای انجام گرفته با برادرم گرچه بیشتر سیاسی و بخاطر عضویت ایشان در حزب مشارکت بوده است و برخورد با من بیشتر بخاطر دیدگاه ها و شیوه ی انتقادی است که انجام می دهم، ولی من، برادر، شوهر خواهر، خواهران و برخی فرزندان خواهران و برادرانم(که بیش از سه نفرشان پس از انتخابات، بازداشت شده و یا چند ترم از تحصیل دانشگاه محروم شده و به حبس تعلیقی محکوم شده و پس از مدتی آزاد گردیده اند) اساسا از منظر دین و شریعت اسلامی منتقد حاکمیت بوده ایم.
من متأسفانه عضو هیچ تشکیلات سیاسی نبوده ام و اساسا علاقه ای به جنبه های اجرائی سیاست ندارم. کار من بیشتر تحلیل مسائل است و عمده ی درگیری من با حاکمیت، بخاطر نسبت دادن اینهمه ظلم و فساد به اسلام است. البته با اصل ظلم و ستم از جانب هرکسی و به هرکسی و با هر عنوانی که باشد مخالفم ولی چون در آن مرحله فعالان زیادی در صحنه ی سیاسی حضور دارند، من بیشتر وقتم را در سیاست، به نسبت سنجی بین دین و شریعت با رفتارهای مدعیان سیاست دینی اختصاص می دهم.
من و خانواده ام نیز کم و بیش اسلام را می شناسیم و در برابر انتساب ستم های حاکمیت به اسلام، سکوت را جایز نمی دانیم و به همین جهت مورد خشم حاکمیت قرار گرفته ایم.
هنوز 15 روز از آزادی برادرم از زندان 22 ماهه نگذشته بود که در 29 آذر 1388 بازداشت شدم. در زمان آزادی(که بیش از 8 سال آن به قید وثیقه بوده) همه گونه محرومیت را تجربه کرده ام. چند نوبت سخنرانیم را در حسینیه ی ارشاد تهران و چند نوبت در دانشگاه های مختلف کشور را لغو کرده اند. چند بار در نجف آباد هیأت امنای حسینیه ی اعظم را تحت فشار گذاشته اند تا از دعوت من برای سخنرانی منصرف شوند. برخی دوستانم در فریمان را تهدید به برکناری از کار و یا حذف برخی امکانات درآمدی شان کرده اند.
شنود تلفن ها، به تلفن های مادر و همسر و فرزندم نیز سرایت کرده است. خواهران و برادران و برخی دیگر از بستگانم نیز مشمول این عنایت حاکمیت هستند. برخی فشارهای روانی و تهدید به بازداشت برای همسر وفادار و فداکارم هم در دوران بازجویی من و نیز در زمان مراجعات وی به محکمه و بحث با برخی مسئولان پرونده (بخاطر مصاحبه هایش) پدید آورده بودند. تعقیب و مراقبت در برخی رفت و آمد ها و جلسات و فرستادن مخبر به جمع های دوستانه و تهدید برخی افراد به صورت تلفنی و یا حضوری نسبت به برقراری ارتباط آنان با من و خانواده ام و احضار مادر و خواهرم و برخی دوستان به اطلاعات و پرس و جوهای مکرر در مورد من و فعالیت هایم، اموری بوده و هستند که برایم تکراری و طبیعی شده است و مدت ها است که من و همفکرانم با این روند آشناییم و با آن کنار آمده و زندگی می کنیم.
آیا شما در زندان با افرادی برخورد داشته اید که در تابستان 88 بازداشت شده باشند ولی هنوزجلسه دادگاه برای بررسی جرمشان تشکیل نشده باشد و همچنان از ملاقات با خانواده شان محروم باشند؟
آری، دو برادر تهرانی بودند که خانواده ام در سالن ملاقات مادر آن دو را در انتظار گرفتن مجوز ملاقات دیده که ظاهرا با ملاقات ایشان موافقت نمی کردند. من در اردیبهشت ماه 1389 یکی از آن دو برادر را در هواخوری برای چند دقیقه دیدم و به یک پرسش او در مورد چگونگی رسیدگی به پروندها در محاکم، پاسخ دادم. این دو نفر بیش از یکسال است که بازداشت شده اند و هنوز محاکمه نشده و تکلیفشان تعیین نشده است.
آیا شما فکر می کنید که دولت " جنبش سبز " را مرده قلمداد می کند یا برعکس از آن بسیار نگران است و به همین دلیل زندانیان را آزاد نمی کند؟
جنبش سبز در بیانات آقای خامنه ای هنوز زنده است. تقریبا هیچ دیدار و سخنرانی ای نیست که رهبری به آنچه «فتنه ی سال 88» می خواند، تذکر و توجه ندهد. سایر مسئولان کشور هم نمی توانند عواقب و آثار فراوان آن جنبش عظیم را نادیده بگیرند، هرچند در گفتار مدعی پایان یافتن آن می شوند.
از آن جنبش هنوز بیانیه ها و مصاحبه های سران و فاصله گرفتن دهها چهره ی ارزشمند حاکمیت، از رهبری کشور و اختلاف نازدودنی تعدادی از بزرگان حوزه و مراجع با حاکمیت، باقی است.
هنوز زندانیان سرافراز جنبش و خانواده های صبور و مهربان و تلاشگرشان که با بیانیه ها و خبرهای امیدوار کننده شان نشان می دهند که این جنبش نفس می کشد و اعصاب و روان حاکمیت را آرام نمی گذارد، باقی هستند و تا این شاهدان سرافراز باشند، جنبش نمی میرد.
هنوز خون های به ناحق ریخته شده ی شهدای جنبش می جوشد و رسوایی ستمگران را رقم می زند. و هنوز لطف و محبت مردمی که با اشاره و حضور و سخنی کوتاه، دل مبارزان مسالمت جوی جنبش سبز را گرم می کنند و پشتوانه ی خانواده های ارجمند اسیران جنبش می شوند، پایان نیافته است و هنوز امید اصلاح به یأس نیانجامیده است و هرگز نخواهد انجامید. تا امید هست، جنبش سبز هست. سبز و سرزنده و شاداب.
- آینده سیاسی ایران را چگونه می بینید؟
آینده را اگر فقط همین فردای امروز بدانیم، فردای ایران را نمی توان پیش بینی کرد. ولی اگر آینده ی کمی دورتر از فردا را بنگریم، آینده از آن هر تفکری است که آگاهی و توسعه و شادی را برای ایران می خواهد. تفکری که از خون ریزی متنفر باشد و به صلح و صفای آدمیان در سراسر کره ی خاکی بیندیشد و ایران را به عنوان بخش ارزشمندی از این کلیت، آزاد و رها از هرنوع کینه ورزی و انتقامجویی و استبداد بخواهد که هیچ حاکمی جرأت تعرض به آزادی بیان و حقوق انسان را نداشته باشد و اگر جسارت کرد، ساختار قدرت به گونه ای باشد که با مسالمت بتوان ابزار قدرت را از او گرفت و به وفاداران به حقوق بشر سپرد.
این نه تنها آینده ی ایران که آینده ی دور و نزدیک همه ی آدمیان است. ایران جزو دورترین ملت ها به این ارزش های انسانی، نیست و شاید جزو نزدیکترین ها باشد.
آگاهی روز افزون ملت و رشد تکنولوژی اطلاع رسانی و ناممکن شدن بیش از پیش سانسور و آشکارتر شدن ناتوانی حاکمیت در اداره ی سیاسی کشور و مجبور شدنش به بهره گیری از نیروهای مسلح و نیروهای امنیتی برای کنترل اوضاع سیاسی، آشکارشدن پیامدهای ناگوار سیاست های نادرست و غیر علمی در مسائل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، مطمئنا پرده های غفلت را یکی پس از دیگری کنار می زند. هرگاه آگاهی و خواست مبتنی بر انصاف در جامعه ی ایران شکل گیرد، تحول ناگزیر خواهد بود. تحول در سیاست ها، که اساس خواسته ی ملت است و نه فقط جابجایی در اشخاص و سیاستمداران.
اگر روند تغییرات در ایران مبتنی بر «رفرم و اصلاح طلبی» باشد، استبداد، امکان بقا و یا بازگشت دوباره ی پس از اصلاح را نخواهد داشت ولی اگر با استفاده از ابزار خشونت و روش های اصطلاحا انقلابی، تغییری در ایران حاصل شود، امکان تحقق استبداد جدید با نامی نو را نمی توان نادیده گرفت، چرا که ابزار رسیدن به هدف، معمولا تقدیس می شود و اگر خشونت ورزی، مقدس و نیکو شمرده شود، مسیر گذشته در قالبی دیگر بازسازی خواهد شد.