منير طه
ارمغان براي غلامحسين بناناين غزل و ترانة « عاشق شيدا » ، شمارة ۱۹۰ گلها ، سه گاه
نغمه سرا در گروِ نغمه گر
نه كسي همنفسِ گرميِ آوايِ تو بودنه سري بهره ور از موهبتِ نايِ تو بود
نه تني ، سوختهجان ، چون منِ جانسوخته بود
نه دلي شيفته همچون دلِ شيداي تو بود
روشني بخش دل و ديدة دنيا بودي
ظلمتِ كوردلان ظلمتِ دنياي تو بود۱
كوريِ چشمِ فلك را كه تواَش ماه شدي
همه جا روشنيِ مهرِ دلارايِ تو بود
مهر اگر همچو تو رخشيد تواَش نور شدي ۲
ماه اگر چون تو درخشيد به سودايِ تو بود
هستي ار همچو تو پاييد تواَش پايه شدي۳
بودي ار بود جهان را همه در پاي تو بود
گويي امشب همه آن خاطره انگيز شب است
كه دلم دركفِ تو غرقِ تماشايِ تو بود
تو و آن شور كه ميريخت به جان و دلِ من
من و آن شوق كه در شورِ تمنايِ تو بود
ياد باد از من و از آنهمه بزم آرايي۴
که به شوق تو و شورِ دم و آوايِ تو بود
من اگر نغمه سرايِ سخنِ عشق شدم
سخنم در گروِ نغمهگريهاي تو بود
كاش بودي و به چشمِ دل و جان ميديدي
كامشب اينجا چه بجا هويِ تو و هايِ تو بود
گِردِ هم آمده عشاقِ تو يادِ تو كنند
آوخ آوخ كه در اينجا چه تهي جايِ تو بود
رفتي و هيچ نديدي كه شدم گَردِ رهت
در كنارم دلِ سرگشته شكيبايِ تو بود
تا ، كِي آواز برآيد بهكدام انجمني
كه منيرا دلِ ما نقشِ قدم هاي تو بود
ونكوور ، بهار ۱۳۶۵ ـ ۱۹۸۶ ، ضيافتِ ياد و بزرگداشتش
این غزل در کتاب پاییز در پرچینِ باغ آمده است.
۱ ـ در سالِ ۱۳۳۶ در تصادف اتومبيل ، يك چشمش را از دست داد .
در همين سال به سبب شكستگيِ استخوان زانو ، براي معالجه به وين رفتم و در Unfallkrankenhaus بستري شدم . پس از رفتن من به وين و پيش از تصادفش، ترانة « عاشق شيدا » را با صداي آنچنان و همچنان بي همتايش اجرا كرد . بعداز تصادف براي جايگزيني چشمش به وين آمد و پيش از بستري شدنش غروبي در غربتِ آن بيمارستان
« عاشق شيدا » را برايم خواند .
ترانه هاي كم شمارِ من هريك از داستاني برخورداري دارند و « عاشق شيدا » نيز . كه وقتي بدان خواهم پرداخت .
ــــ
۱ - اشاره به آسیب دیدن چشمش و بخش هايي از ترانة « عاشق شيدا » :
۲ ـ اگر مهري رخشد تو آن مهري اگر ماهي تابد تو آن ماهي
۳ ـ اگر هستي پايد تو هستي اگر بودي بايد تو بودي ( هستي ، هم در ترانه و هم در غزل ، همانندِ اگر مهري ... ، اگر ماهي ... ، اگر بودي ... تلفظ ميشود به معنای اگر آفرینشی بپاید تو آن آفرینش هستی.
۴ ـ شميمِ روح افزايي ، مُشكي ، عودي منيرِ بزم آرايي ، چنگي ، رودي
به چشمِ ظاهر در هشتمِ اسفند ۱۳۶۴ از میان ما رفته است.