رامین کامران
کتاب با حملهُ طولانی و تند تؤامان دو طرف گفتگو به مصدق شروع میشود که ثابتی در زمان نخست وزیریش شاگرد دبیرستان بوده.
خودش میگوید در آن زمان طرفدار بقایی بوده. جالب اینکه رد این محبت اولیه در چند جا به چشم میخورد، از جمله با این ادعا که بقایی به ناحق تهمت شرکت در قتل افشارطوس را خورده(ص۴۳).
او مصدق را دیکتاتور، عوامفریب، فراماسون و... میداند. بختیار هم از دید وی هم مورد پشتیبانی انگلستان بوده و هم صدام حسین. البته وی در عین حال مصر است که ملیون را متکی به آمریکا معرفی کند.
کلاً در این زمینه همان سلسله مراتبی را رعایت میکند که خود آریامهر.در دامگه حادثه
ثابتی
کتاب با حملهُ طولانی و تند تؤامان دو طرف گفتگو به مصدق شروع میشود که ثابتی در زمان نخست وزیریش شاگرد دبیرستان بوده.
خودش میگوید در آن زمان طرفدار بقایی بوده. جالب اینکه رد این محبت اولیه در چند جا به چشم میخورد، از جمله با این ادعا که بقایی به ناحق تهمت شرکت در قتل افشارطوس را خورده(ص۴۳).
او مصدق را دیکتاتور، عوامفریب، فراماسون و... میداند. بختیار هم از دید وی هم مورد پشتیبانی انگلستان بوده و هم صدام حسین. البته وی در عین حال مصر است که ملیون را متکی به آمریکا معرفی کند.
کلاً در این زمینه همان سلسله مراتبی را رعایت میکند که خود آریامهر.
بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی
گفتگوی پرویز ثابتی با عرفان قانعی فرد
لس آنجلس، شرکت کتاب، ۶۶۹ صفحه
ساواکی های قدیم، بر خلاف این اسلامی ها که همه مدعی تحلیل و روزنامه نگاریند، چه آن هنگام که سر کار بودند و چه وقتی که از دست جانشینان خود به اقصی نقاط عالم فرار کردند، سکوتی را که زمانی ملازم کار امنیتی شان بود و بعد هم از ترس و بی آبرویی مایه گرفته بود، رعایت میکردند.
پرویز ثابتی در میان گروه اخیر استثناست، از همان موقع که مقام امنیتی بود دوست داشت در رسانه ها جولان بدهد و خودی بنمایاند. حالا هم سی و چند سال بعد از انقلاب که بالاخره نفسش جا آمده و دوباره زبان باز کرده، به دستیاری یکی از همکاران نظام جدید کتابی منتشر کرده است. کتاب البته صورت مصاحبه دارد ولی از نوع «پاس کاری» بین دو طرف گفتگوست و مصاحبه کننده یاور سخنگویی مصاحبه شونده است. ثابتی دستیاری یافته تا به کمکش آنچه را در ذهن پخته به خوانند القأ نماید ـ در نزدیک به هفتصد صفحه که بخش عمده ای از آن زیرنویسهای (معمولاً غیرمفید) مؤلف کتاب است. شرکتی هم در کالیفرنیا زحمت انتشار کتاب را بر عهده گرفته تا لابد کمکی از همان دست که چند سال پیش با چاپ مصاحبهُ شعبان جعفری، به شناخت تاریخ معاصر ایران کرده بود، تجدید نماید.
ثابتی از قول ثابتی
آنچه ثابتی میخواهد در مورد خود به ما عرضه کند بسیار ساده است. فشرده اش از این قرار است که او که درس حقوق خوانده بوده همیشه مجری قانون بوده و در طول خدمت خود با کمونیست ها که در خدمت قدرتهای خارجی بوده اند و با فساد داخلی مبارزه کرده. صریح اللهجه بوده و ارتباطی با آمریکا و اسرائیل نداشته مگر در قالب کارهای اداری. در این میان حتی در یک بازجویی شرکت نکرده است و به هیچوجه شکنجه ای هم در کار نبوده. شکنجه مال دوران مصدق بوده و مال دوران اسلامی است. در میانهُ این دو شاید در رکن دو ارتش از این کارها صورت گرفته باشد ولی در ساواک خیر. فقط این وسط از دهانش در رفته و گفته که چون پاکروان با شکنجه جداً مخالف بود به کارآیی ساواک لطمه زد و باعث شد تا بازجویی های ساواک بی اثر بشود! (ص۱۵۸)
رژیم پهلوی از قول ثابتی
ثابتی خدمتگزار آریامهر بوده و عمرش را در سرکوب مخالفان او گذرانده است. وی دو پادشاه پهلوی را بزرگترین خادمان ایران میداند و هنوز با کمال قاطعیت از آنها دفاع میکند. این دفاع، به سائقهُ حرفه اش، بیشتر صورت حمله به مخالفان را دارد و مصدق و مصدقی ها آماج اصلی هستند. روش همانیست که در دورهُ آریامهر مرسوم بود.
کتاب با حملهُ طولانی و تند تؤامان دو طرف گفتگو به مصدق شروع میشود که ثابتی در زمان نخست وزیریش شاگرد دبیرستان بوده. خودش میگوید در آن زمان طرفدار بقایی بوده. جالب اینکه رد این محبت اولیه در چند جا به چشم میخورد، از جمله با این ادعا که بقایی به ناحق تهمت شرکت در قتل افشارطوس را خورده(ص۴۳). او مصدق را دیکتاتور، عوامفریب، فراماسون و... میداند. بختیار هم از دید وی هم مورد پشتیبانی انگلستان بوده و هم صدام حسین. البته وی در عین حال مصر است که ملیون را متکی به آمریکا معرفی کند. کلاً در این زمینه همان سلسله مراتبی را رعایت میکند که خود آریامهر.
نه چپگرایان که کوشش اصلی ساواک متوجه به سرکوب آنان بوده است و نه اسلامگرایان که ساواک در این راه متحد طبیعی محسوبشان میکرده، هیچکدام، اینچنین مورد محبت او و یاورش قرار نگرفته اند. دلیل این طبقه بندی روشن به نظر میاید. چپگرایان که دیروز هدف اصلی سرکوب بوده اند امروز دیگر از بابت سیاسی وزنه ای نیستند تا بخواهد زیاده از حد بدانان بپردازد.
میگوید اگر در دورهُ آریامهر به اسلامگرایان توجه خاصی نشده به این دلیل بوده که کار مسلحانه نمیکرده اند ـ البته بعد از کشتن چند وزیر و نخست وزیر! آنچه از مبارزه با اینها میگوید بیشتر از زمرهُ شیرینکاری است تا چیز دیگر. میگوید ترتیبی داده تا چند آخوند را به دام رابطهُ جنسی با ماتاهاری های ساواک بیاندازند که عکس و فیلمشان را بگیرد و تحت فشار قرارشان بدهد. حاصل کار البته جز تفریح خودش و دیگر همکارانش نبوده، چون آخوندهای ارقه ای که طعمه اش شده بوده اند برای تهدیدش تره هم خرد نکرده اند. البته این هم هست که مصاحبه گر از جمهوری اسلامی آمده و طبیعی است که برای انتقاد نظام مصاحبه راه نیانداخته، بخصوص که میخواهد کتاب را در ایران هم چاپ کند و نمونهُ جدیدی به این «اسنادی» که دستگاه های امنیتی رژیم هر از چندی تحت عنوان «تحقیق تاریخی» و محض کوبیدن مخالفان خود، منتشر میسازند، اضافه کرده باشد.
راه مصدق از آنجا که هنوز تمامی اعتبار خویش را حفظ کرده و شمار هر چه فزونتری از مردم به آن گرایش نشان میدهند، هدف شدیدترین حمله قرار گرفته است. میدانیم که جمهوری اسلامی در دادن اجازهُ نشر به کتابهایی که مصدق را مورد حمله قرار میدهند بسیار گشاده دست است، نویسنده از هر کس تعریف کرده باشد مهم نیست (رضا شاه، قوام، آریامهر..)، مهم این است که به مصدق تاخته باشد.
ثابتی آیینهُ رژیم پهلوی
من مقاله را به قصد انتقاد از سخنان نادرست و بی پایهُ ثابتی و همسخنش شروع نکردم و به همین خاطر هم مطالب را فقط خلاصه کردم. تعداد مقالاتی که در باب نادرستی این سخنان نگاشته شده فراوان است و برای طالبان حقیقت کفایت میکند ـ البته اگر کسی این حرفها را آنقدر جدی گرفته باشد که واقعاً بخواهد از نو وارسیشان بکند.
ثابتی در این کتاب به آزادی تمام صحبت کرده است و آنچه را که دلش میخواسته به خواننده عرضه نموده و به هیچ محدودیتی هم غیر از آنچه که خود برای خویش قائل بوده، گردن نگذاشته است. طبعاً توجه وی، به سائقهُ حرفه اش و با توجه به دلمشغولی سیاسی امروزش، معطوف بوده به اینکه چه را بگوید و چگونه بگوید تا بتواند به انتخاب سیاسی امروز خویش (رضا پهلوی را بهترین گزینه میداند ص۶۵۹) مدد برساند و مخالفان این گزینه را عقب براند. در این راه آنچه را خواسته پنهان کرده و آنچه را خواسته عیان، ولی یک چیز است که پنهان کردنی نیست و آن ذهنیت ثابتی است. آنهایی که راست و دروغ سر هم میکنند محتوای گفتار خویش را تغییر میدهند ولی ساختار کلیش را که انعکاس ذهنیت آنهاست، نمیتوانند تغییر بدهند. روبنای گفتار را میتوان عوض کرد ولی زیربنا را خیر، چون برای عوض کردن این یکی باید آدم دیگری شد و ثابتی حتماً آدم دیگری نشده است و باید اضافه کرد که اگر کتابش میتواند (البته با ارفاق بسیار) محل اعتنا قرار بگیرد به همین دلیل است. خود ثابتی نوعی فسیل زنده است از عصر آریامهری و اگر فایده ای داشته باشد برای شناخت زیست بوم وی است که سالهاست زیر لجن نظام اسلامی مدفون شده. «مقام امنیتی» ما مثل کلنل فوگا (قهرمان یک رمان بازاری قرن نوزدهم فرانسوی) که در دوران ناپلئون از فرط تشنگی خشکیده بود و به همین دلیل مرده قلمداد شده بود ولی بعد از پنجاه سال به دلیل تماس با رطوبت دوباره جان گرفت و شمشیر کشید تا با فریاد «زنده باد امپراتور» به دشمنان حمله ببرد، ناگهان دوباره به میدان دویده تا از ولینعمت خود و وارثش دفاع کند. به هر حال او به این ترتیب فرصتی فراهم آورده برای مرور اینکه سیاست در رژیم آریامهری چه معنایی داشت. با هم نظری به آن بکنیم چون تنها بهره ایست که میتوان از این کتاب گرفت ـ هرچند انصافاً هفتصد صفحه نمیارزد.
سیاست مقوله ای امنیتی است
ثابتی میگوید که اگر وارد ساواک شده برای این بوده که میانبری به کار سیاسی زده باشد و بتواند در این رشته سریع پیشرفت کند(ص۶۵). حقاً در آن رژیم که مقولهُ سیاست مقوله ای امنیتی بود، راه درست را هم انتخاب کرده ولی در نهایت نتوانسته پیشرفتی را که لابد حق خود میدانسته، بکند چون هیچگاه نتوانسته از ساواک خارج شود و به مقام وزارت که طالبش بوده، برسد. احتمالاً همین باعث حسادت او نسبت به علینقی عالیخانی شده است و وی را برانگیخته تا چند بار همکاری وی را با ساواک (در زمان تیمور بختیار) به همگان یادآور شود(او هروقت میخواهد به اعتبار کسی لطمه بزند میگوید خودش یا فلان خویشش با ساواک همکاری داشتند!). اگر گفته های وی درست باشد عالیخانی در ساواک به تحلیل سیاسی موقعیت کشور میپرداخته، یعنی کاری که بعد بر عهدهُ ثابتی افتاده است. جزئیات داستان هر چه باشد، عالیخانی وزیر و رئیس دانشگاه هم شد ولی ثابتی همیشه ساواکی ماند. ناکامی او البته نسبی است چون تا چهل و دو سالگی که مجبور به فرار شد، ترقی قابل توجهی کرده بود. آن دستگاه به امثال ثابتی احتیاج داشت و به آنها امتیاز و میدان میداد.
سیاست یعنی سرکوب
در نظامهای اتوریتر همه از تفکر و اظهار عقیدهُ سیاسی منع میشوند چون قرار است این دو کار منحصر به فرمانروایان باشد و هنگامی که یک نفر در رأس است، فقط اوست که حق دارد به این کارها بپردازد، دیگران باید غیر سیاسی باشند، از زیردستان مستقیمش (وزیر و نخست وزیر) گرفته تا پایین. ولی از آنجا که سیاست چارچوب حیات روزمرهُ انسان است، حذف کاملش از جامعه ممکن نیست. سیاسی ماندن جامعه یعنی دوام مخالفت در دل آن. دستگاهی که باید با این پسمانده مبارزه کند (یعنی پلیس سیاسی) سیاسی ترین بخش دستگاه حکومتی است. ثابتی توانسته به دلیل وظایفی که بر عهده اش نهاده شده، به میوهُ ممنوع که سیاست است و از دسترس دیگران دور بوده، گازی بزند. ادعاهایی که وی در باب تحلیلگری میکند در حقیقت برخاسته از موقعیت شغلی اوست که توجه به سیاست و نوع خاصی «سیاسی بودن» را در زمرهُ وظایف اداری وی قرار میداده است و برای برخی این توهم را پیش آورده که وی در این زمینه خبرگی به هم رسانده.
تمامی کتاب نشان میدهد که خبرگی او تکنیکی است نه سیاسی، در دو زمینه: سرکوب و ارعاب که در سیاست حکومت پهلوی نقش مرکزی داشت. چنانکه از این «ذهن تخصصی» انتظار میرود دلیل اصلی سقوط حکومت را سستی در سرکوب میداند. خط قرمز تفکر او اینجاست، نه از بابت عقیدتی و ایدئولوژیک که در همه جای عالم بخش عمده ای از سیاست است، نظری دارد و نه در باب موقعیت کلی نظام سخنی. مشکل شاه را این میداند که معتقد بوده منافع استراتژیک ایران اقتضأ میکند با ایالات متحده روابط دوستانه داشته باشد و مدعی است که در بحران انقلاب چنین توصیه کرده که شاه از آمریکا ببرد و دیکتاتوری خود را از همپیمانان غربی که برایش توطئه میکردند، مستقل سازد! روشن است که برای انقلابی شدن مردم ایران هیچ دلیل منطقی سراغ ندارد «بیکاری کم بود، پول زیاد بود و...»
ساواک سخنگوی مردم است
نظامهای خفقانگر، چه اتوریتر و چه توتالیتر، مردم وا وادار به سکوت میکنند ولی به همین دلیل قادر نیستند به طریق معمول از احوال جامعه باخبر شوند و بفهمند که مردم چه میگویند، چه میخواهند، از چه ناراضیند و... نبود آزادی بیان فقط مردم را وادار به سکوت نمیکند، حکومت را هم کور و کر میکند. در همهُ این نظامها پلیس سیاسی موظف به رفع مشکل میشود تا کاری را که در جوامع آزاد توسط رسانه ها، بنگاه های آمار و... انجام میشود بر عهده بگیرد. در سراسر کتاب میبینیم که ثابتی از این وضعیت استفادهُ بسیار کرده تا آنچه را که میخواهد تحت عنوان «در جامعه تأثیر بسیار بدی خواهد گذاشت» یا اینکه «فلان مسئله شایع شده و الان به صلاح نیست» یا عباراتی از این قبیل به مراجع تصمیم گیرنده تلقین نماید. جالب است که ساواک هم مردم را وادار به سکوت میکرده و هم خود از سوی آنان سخن میگفته است. ولی مگر کل نظام آریامهری جز این میکرد؟
سیاست دسیسه است
در نظامهای ضدآزادی سیاست در درجهُ اول صورت دسیسه میگیرد، از نوع روزمره و حقیر. برای همین هم هست که این نظامها را گاه به مافیا تشبیه میکنند که در بارهُ حکومت پهلوی حتماً تشبیه بجایی است. چند صاحب مقام دور هم جمع میشوند تا با استفاده از فرصت باندی درست کنند و بر قدرت خویش بیافزایند، از قدرت باندهای رقیب بکاهند یا اینکه اصلاً زیرپای باند حاکم را جارو کنند و خود جایش را بگیرند. اینجا هم باز مسئولان امنیتی در موقعیت استراتژیک قرار دارند چون دائم همه را زیر نظر دارند و همیشه هم مورد محبت دسیسه گران قرار میگیرند که بسا اوقات میکوشند با شرکت دادنشان در گروه، بیمهُ موفقیت بخرند. در این مورد هم کتاب بسیار روشن و صریح است. ثابتی هویدا را به عنوان قطب قدرت برگزیده بوده است و خدماتش را به وی عرضه میکرده و البته امروز هم هیچ جا از تعریف از او فروگزار نمیکند ـ نمونه ها از شمار بیرون است. این انتخاب حتماً در دوام ثابتی در پست مهم مدیر امنیت داخلی ساواک مؤثر بوده و هم هویدا را از خدمات کسی که میتواند هزار نوع شایعه و خبر را به دست او برساند و از مانورهای رقبا مطلعش کند، برخوردار ساخته است. به هر صورت سیزده سال نخست وزیر ماندن در بین پاردم سائیده های رژیم آریامهری، بدون این قبیل تدابیر ممکن نیست.
دو چهره در یک پرتره
بحث را ختم کنم چون تا همینجا هم بسیار زیاده از ارزش کتاب وقت صرفش کرده ام. ثابتی به این قصد مصاحبه کرده که از خود و رژیم محبوبش تصویری هرچه مطلوب تر به خواننده عرضه نماید و در این میان برخی حسابهای کهنه را نیز تسویه نماید ولی بر خلاف خواست خود تصویری واقعی از خود و رژیم آریامهری در پیش چشم ما نشانده. خودش گرم جزئیات شده و به ریزه کاری ها پرداخته، مواظب بوده که کسی نتواند مچش را سر اینها بگیرد قطعات کوچک را کنار هم چیده ولی توجه نداشته که دارد تصویری بزرگتر که بسیار از حوزهُ دید خودش بیرون میرود، ترسیم میکند. محدودیت های ذهنش که ظرف چند دهه تغییری نکرده است و قبلاً به او اجازه نمیداد تا ببیند که سیاست را نمیتوان به سرکوب ختم کرد و رژیمی که آمریکا روی کار آورده نمیتواند با ارباب خود به این راحتی قطع رابطه کند، امروز هم نگذاشته معنای کلی گفتاری را که به هم بافته، دریابد. از این دیدگاه درستی یا نادرستی ادعاهای کوچکی که در پی هم آورده در درجهُ اول اهمیت نیست ـ با دروغ هم میتوان حقیقت را ترسیم کرد، رمان نویسان قرنهاست که این را میدانند. ثابتی همین کار را ـ به رغم خود ـ و در سطحی بسیار نازل انجام داده. ساواکی بودن از این مشکلات هم به همراه میاورد و دید آدم را محدود میکند، کاری نمیشود کرد.
«علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی» را از ثابتی نپرسید چون نمیداند. ولی اگر بخواهد تصویر کریه نظام آریامهری و خدمتگزارانش را ببینید میتوانید در کتاب ثابتی بجوییدش. در پایان کتاب چهرهُ خود ثابتی و رژیمی که به او همه چیز داده عملاً یکی میشود و سازگاری عمیقی که بین آنها وجود دارد هویدا. خوب که به این تصویر دقیق شوید درخواهید یافت که مردم از چه به جان آمده بودند که انقلاب کردند و حاضر شدند دست به دامن خمینی هم بزنند تا از شر اینها خلاص شوند. در ضمن اگر تا به حال نمیدانستید که چرا بسیاری صفت «ساواکی» را به عنوان فحش و حتی فحش رکیک به کار میبرند، با تورقی در کتاب خواهید فهمید.
2012/7/26 Ramine Kamrane
منبع: ایران لیبرال