تانيا تجلي
انسانشناسي چيست انسانشناس كيست
انسانشناسي مطالعه تمام ابعاد زندگي انسان در همه جوامع و فرهنگها و همه زمانهاست. اين علم به شاخههاي بسيار متنوعي تقسيم ميشود؛ انسانشناسي جسماني يا زيستي، انسانشناسي باستانشناختي، انسانشناسي زبانشناختي و انسانشناسي فرهنگي.
در انسانشناسي جسماني يا زيستي به انسان همچون يك «موجود زيستي» نگريسته و تلاش ميشود همه ابعاد جسمي يا زيستي زندگي او شناخته و رابطه اين ابعاد با يكديگر، با محيط، با ديگر انسانها و نيز با ساير ابعاد زندگي او از جمله در حوزه فرهنگ، استخراج شود.
در انسانشناسي باستانشناختي انسان در ابعاد پيشاتاريخياش بررسي ميشود. اين رشته با محدود كردن موضوع خود به شيوههاي زيستي انسانهاي پيش از تاريخ، ميان باستانيشناسي و انسانشناسي پيوندي برقرار ميكند. انسانشناسي زبانشناختي در تلاش است براي شناخت يك جامعه و يك فرهنگ و از ساختارهاي جزيي و كلي زبان آن جامعه بهره ميگيرد. به تدريج و با گسترش مفهوم فرهنگ، عنوان انسانشناسي فرهنگي و انسانشناسي مترادف يكديگر شدند و امروزه شاخههاي مختلف انسانشناسي عمدتا زيرشاخههاي انسانشناسي فرهنگي محسوب ميشوند، از جمله اين رشتهها ميتوان به انسانشناسي شهري، انسانشناسي جنسيت، انسانشناسي اعتقادات و باورهاي ديني، انسانشناسي سياسي، انسانشناسي اقتصادي، انسانشناسي روانشناختي، انسانشناسي پزشكي و انسانشناسي تاريخي اشاره كرد. جامعنگري، ماهيت چندرشتهاي، خردنگردي، استفاده از روشهاي مشاهدهاي، استفاده از مصاحبههاي ساختاريافته و ساختارنايافته، استفاده از ابزارهاي مردمنگارانه ديداري و شنيداري، شيوه خاص استفاده از اسناد، تعهد اخلاقي روششناسانه انسانشناسي همه و همه از ويژگيهاي روش انسانشناسي است. رويكردها و نظرات و شاخههايي در تاريخ انسانشناسي وجود دارند كه ميتوان در اين رابطه از چندين سنت ملي سخن گفت: سنت بريتانيايي، سنت فرانسوي، سنت آلماني، سنت آمريكايي، سنت روسي و شوروي و سنت كشورهاي در حال توسعه.
تاريخ انسانشناسي در ايران همچون پيشينه اين علم در جهان به دو دوره متمايز تقسيم ميشود. نخستين بار در حدود سالهاي دهه 1860 بود كه واژگان «مردمنگاري» و «مردمشناسي» و نهادهايي چون انجمن مردم نگاري، انجمن جغرافيا و مدرسه انسانشناختي در فرانسه به صورت گسترده مطرح شدند. آدولف باستيان در سال 1862 گاهنامه مردمشناسي را در آلمان تاسيس كرد و كساني چون فريزر و تايلر نخستين كرسيهاي دانشگاهي را در انگلستان بنيان نهادند. به اين ترتيب مردمشناسان كار خود را با بررسي جوامع موسوم به «ابتدايي» آغاز كردند. در تاريخ مردمشناسي، دوران پيش از اين را گاه «ماقبل تاريخ انسانشناسي» ناميدهاند. در سه قرن نخستين در ايران، نوشتههاي موسوم به «ادبيات پهلوي» منبع پراهميت ديگري براي شناخت پيشينه تفكر مردمشناختياند. بندهش، دينكرد، روايت پهلوي، گزيدههاي زاداسپرم، ارداويراف نامه و يادگار زريران مهمترين اين متون هستند. از منظر مردمشناسي شايد بندهش از ساير اين متون مهمتر باشد. حجم بزرگي از ادبيات ايراني در دوران اسلامي نيز رويكردي انسانشناختي دارند يا سرشار از موارد مردمنگارانهاند. نخستين آثار حماسي و اسطورهاي، بهويژه شاهنامه فردوسي و متوني كه به تقليد از آن نوشته شدند، همچون گرشاسبنامه اسدي و مجموعه عظيم خمسه نظاميگنجوي گنجينههايي هستند كه در بسياري موارد از اسطورهشناسي ايران برگرفته شدهاند. در ميان آثار آن دوران بايد به ماللهند، اثر پژوهشي بيروني درباره هند و هندوييسم و دو كتاب ديگر او درباره آداب و سنن و جشنهاي ايراني، يعني آثار الباقيه و التفهيم لاوائل صناعه التنجيم و همچنين به آداب العرب و الفرس ابنمسكويه اشاره كرد. هدايت در آثار خود از جمله داستانهاي كوتاهي مانند توپ مرواريد، علويه خانم و سه قطره خون و آثار تحقيقياش مانند نيرنگستان، تحتتاثير مليگرايي خاصي بخش مهمي از فرهنگ عامه و زبان مردم كوچه و بازار و ادبيات شفاهي ايران را گرد آورده است. در اشاعه فرهنگ فولكلور ايراني ميتوان به يكي بود يكي نبود و دارالمجانين محمدعلي جمالزاده نيز اشاره كرد. در سال 1314، فرهنگستان ايران تشكيل شد و در سال 1316 اساسنامه «موسسه مردمشناسي ايران» را تدوين كرد. اين موسسه با نام «بنگاه مردمشناسي» كه سپس به «موزه مردمشناسي» تبديل شد، فعاليتش را آغاز كرد. مجله مردمشناسي نيز در همين زمان شروع به كار كرد. در راه تبديل مردمشناسي به يك رشته دانشگاهي اين فعاليتها گامهايي نسبتا جدي بودند. اين اقدامات اوليه در چارچوب فعاليتهاي پژوهشي به تاسيس مركز پژوهشهاي مردمشناسي و سپس مركز مردمشناسي ايران منجر شد. در سير تحول و توسعه اداره فرهنگ عامه و تبديل آن به مركز پژوهشها و اداره مردمشناسي ايران، نبايد از نقش موثر محمود خليقي كه مدتها مديريت اين مركز را بر عهده داشت و مردمشناسان و پژوهشگراني چون پرويز اذكايي، كاظم ساداتاشكوري، اصغر كريمي، بيژن كلكي، محمد ميرشكرايي و مرتضي هنري گذشت.