به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۱

از شقایق‌های ایرانی تا نیلوفرهای آبی

ایرج ادیب‌زاده - از شالیزارهای برنج و جنگل‌های سرسبز شمال ایران و شقایق‌های آن، تا «ژیورنی»، شهر بسیار مشهور برای علاقه‌مندان هنر نقاشی در جهان و طبیعت زیبای آنجا و البته نیلوفرهای آبی کلودمونه، نقاش فرانسوی در قرن هیجدهم، راهی است که وانشا رودبارکی، نقاش ‌طبیعت‌گرا، نقاش نور و فرهنگ و تمدن ایران پیموده است.
تازه‌ترین نمایشگاه وانشا رودبارکی در ژیورنی پیوندی بود میان شقایق‌های او که رنگ و بوی زادگاهش را دارند و نیلوفرهای آبی کلودمونه، بنیان‌گذار امپرسیونیسم که هماهنگی و نزدیکی دو هنرمند را به طبیعت سرشار و ناب نشان می‌داد.
ژیورنی در نُرماندی واقع شده، در شمال فرانسه، در پنچ کیلومتری شرق ورنون. این منطقه‌ بسیار زیبا و سرسبز که در تلاقی رودهای «سِن» و «پره» » قرار گرفته، به دلیل حضور کلود مونه به مدت ۴۳ سال در آنجا و نقاشی‌های او که به امپرسیونیسم معروف شده، از شهرت جهانی برخوردار است.
باغ و خانه و تابلوهای کلود مونه، امروز یکی از جاذبه‌های گردشگری در فرانسه است و هنردوستان از سراسر جهان برای تماشای آثار کلود مونه در موزه‌ او و هم‌چنین نیلوفرهای آبی‌اش که تصویر زنده و گویایی است از نیلوفرهایی که هنوز در ژیورنی و به ویژه در باغ خانه‌ مونه می‌درخشند، به این شهر می‌آیند.
در سال ۱۹۹۶، هیلاری کلینتون که در آن زمان همسر رییس‌جمهور ایالات متحده بود، برای گشایش موزه‌ هنر آمریکایی ژیورنی به آنجا رفت. در سال ۲۰۰۷ هم امپراتور ژاپن از ژیورنی و خانه‌ کلود مونه بازدید کرد.
 نمایشگاه نقاشی‌های وانشا رودبارکی در ژیورنی، در ژوئن ۲۰۱۲، با استقبال هنردوستان روبرو شد.

●آغاز گفت‌و گو با وانشا رودبارکی
وانشا رودبارکی که در رشت متولد شده و از سال ۱۹۹۱ ساکن پاریس است،درباره‌ اهمیت نمایشگاهش در ژیورنی می‌گوید:
  وانشا رودبارکی، هنرمند ایرانی مقیم فرانسه:هنرمند است که نیاز دارد به مردم . اوست که به دیده شدن نیاز دارد و این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود هنر و جامعه با هم باشند
وانشا رودبارکی - از طرف گالری و هیأت who is who که جزو نقاش‌های آن هستم، نمایشگاه ژیورنی به من پیشنهاد شد و من هم با کمال میل پذیرفتم. به این دلیل که شهر ژیورنی به خاطر کلودمونه که بنیان‌گذار سبک امپرسیونیسم است و تمام اهالی هنر در دنیا با این نام آشنا هستند، در دنیا شناخته شده. شهر ژیورنی امروز یکی از بزرگ‌ترین جاذبه‌های گردشگری در فرانسه است و موزه‌ امپرسیونیست‌ها و چند موزه‌ دیگر هم در این شهر ساخته‌اند. بنابراین از اهمیت هنری بسیار بالایی برخوردار است.

چه ارتباطی بین خودتان و کلود مونه می‌دیدید یا می‌بینید؟ طبیعت‌گرایی، سبکی که کلود مونه داشت و شما هم دارید؟

این را بیشتر باید بر عهده‌ بینندگان گذاشت. ولی اگر بخواهم به عنوان یک نقاش صحبت کنم، فکر می‌کنم موضوع طبیعت و نور و همچنین موضوع لحظه، همه نقاط مشترکی هستند که وجود دارند و خوشبختانه کسانی هم که به نمایشگاه آمدند و تابلو‌ها را دیدند، متوجه این موضوع‌ها می‌شدند.

شما در رشته ریاضیات تحصیل کرده‌اید، بعد نقاش شده‌اید. چقدر ریاضیات با نقاشی نزدیکی دارد؟

می‌توانیم بگوییم مفهوم ریاضیات و به خصوص موضوع «مفهوم بی‌‌‌نهایت» در ریاضیات و در هنر. چون شما هر شاخه‌ای از هنر را بخواهید بررسی کنید، همیشه موضوع بی‌‌‌نهایت جایگاه خاص خودش را دارد و این موضوع بی‌‌‌نهایت، یکی از مفاهیم بسیار پایدار و مهم در ریاضیات است که اگر به آن برسیم، می‌توانیم این‌ها را به هم ربط بدهیم.

شما غیر از کار روی تابلو، با رنگ‌ها، آمیختن رنگ‌ها و فکر کردن به آن، مطالعات دیگری هم دارید؟

این برمی‌گردد به موضوع فلسفه‌ کار و اندیشه. فکر می‌کنم بسیار مهم و اساسی است. تلاش می‌کنم اندیشه‌‌ام را تکامل بدهم، اصلاحش کنم و روزانه به تجربیاتم و به آموخته‌هایم افزوده بشود تا این‌که بتوانم خودم را از درون تقویت کنم. من خیلی وابسته هستم به مطالعه‌ آثاری که به اندیشمندان، جامعه‌شناسان بزرگ و فیلسوفان بزرگ مربوط می‌شود و اصولاً هر موضوعی که در آن کنکاش وجود داشته باشد، جست‌وجو باشد و حالت پژوهشی داشته باشد، برای من جالب است.

فکر می‌کنید هنر، به ویژه نقاشی که هنر شما است، چه تأثیری در جوامع انسانی و روی انسان‌ها خواهد داشت یا دارد؟

هنر یک موضوع کاملاً فرهنگی است، در کنار جامعه و با مردم است. شما هیچ هنرمندی را نمی‌توانید ببینید که به‌تنهایی برای خودش زندگی می‌کند، بدون این‌که بخواهد هنرش را به اشتراک بگذارد. یک هنرمند، وقتی حرفه‌ای می‌شود، کارش این است که کار هنری‌اش را وقتی خلق کرد، به نمایش بگذارد. حال این کار چه نقاشی باشد، چه موسیقی باشد، چه تئا‌تر، سینما و چه هر چیز دیگری. در واقع، هنرمند است که نیاز دارد به مردم . اوست که به دیده شدن نیاز دارد و این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود هنر و جامعه با هم باشند. چون هنرمند نیاز به جامعه دارد که بتواند هنرمند بشود و جامعه نیاز به هنر دارد که بتواند تعادل خودش را از نظر معنوی و روحی برقرار کند.
وابستگی‌ بین هنر، هنرمند و جامعه دوطرفه است. منتها در جوامعی که پیشرفته‌تر هستند و فرهنگ پیشرفته‌تری دارند، هرچقدر سطح فرهنگ جامعه بالا برود، بیشتر به این موضوع رسیدگی می‌شود و هنر در جامعه هم به همان اندازه جلوه بیشتری دارد.

هنر در جامعه، می‌تواند جنبه‌های دیگری هم داشته باشد. برای مثال پیکاسو تابلویی پدید آورده که ضد جنگ است و یکی از مشهور‌ترین تابلو‌هایش هم هست. نقاش‌های دیگر هم هر کدام به نوعی به کارهای اجتماعی و مسائل اطرافشان علاقه‌ نشان داده‌اند و این علاقه‌ها روی آن‌ها تأثیر گذاشته است. خود شما تابلویی دارید از «ندا» که خیلی جا‌ها منتشر شده است. اصولاً شما برای هنرمند، چنین مسئولیتی را قائل هستید؟

من هم همینطور فکر می‌کنم. هنرمند با آن حساسیتی که دارد، آن‌چه را که در محیط پیرامونش می‌بیند، به شکلی ثبت می‌کند و به روش خودش، با توجه به دانش خودش و داده‌هایی که دارد، آن را به جامعه انعکاس می‌دهد و وقتی آن را به جامعه ارائه داد، اثری که روی جامعه می‌گذارد، چند برابر می‌شود. شما زمانی که یک موضوع هنری را می‌بینید، مثلاً وقتی یک شیء تجسمی را می‌بینید، آن شیء ابتدا از راه چشم بر شما تأثیر می‌گذارد و در عرض چند ثانیه شما برداشت خودتان را می‌کنید. حال اگر بیاییم راجع به این موضوع چندین جلد کتاب بنویسیم، تا خواننده تمام این کتاب‌ها را بخواند، اثری که می‌گذارد، زمان بسیاری می‌برد. بنابراین هنرمند در جامعه است و باید این شفافیت را با خودش و با مردمش داشته باشد، در کنار آن‌ها باشد و آن‌چه را که از جامعه لمس می‌کند، می‌بیند و حس می‌کند باید بتواند به جامعه برگرداند تا این رابطه همین‌طور ادامه پیدا کند. یعنی هنرمند این حس را از جامعه می‌گیرد و بعد آن حس را جور دیگری به جامعه انتقال می‌دهد. اثری هم که هنرمند می‌تواند روی جامعه بگذارد، آن را هم به هیچ وجه نباید نادیده گرفت. آن تابلویی که پیکاسو برای مبارزه با جنگ خلق کرده و کارهای دیگری که انجام شده، اثر خود را در جامعه می‌گذارند. یعنی هنرمند این انرژی را از جامعه می‌گیرد و بعد آن را به جامعه انتقال می‌دهد. منتها زمانی که انتقال می‌دهد، تأثیرش ممکن است به مراتب بیشتر باشد و سریع‌تر عمل کند.

شما یکی از هنرمندان و نقاشانی هستید که توجه‌تان به فرهنگ ایران هم خیلی زیاد بوده است؛ از رقص‌های محلی، شقایق‌های گیلان و آثاری که به هرحال رنگ و بوی فرهنگ و تمدن ایران را دارند. چه چیزی شما را به فرهنگ سرزمینی که از آن آمده‌اید مرتبط می‌کند؟

واقعیت این است که من یک هنرمند ایرانی هستم، با تمام خصوصیت‌هایی که در فرهنگ ایرانی وجود دارد. به فرهنگ ایران بسیار وفادار هستم و به آن افتخار می‌کنم و در عین حال مقیم خارج از کشور هستم. برای ثروتی که به من رسیده، این ثروت فرهنگی، ارزش قائل هستم و آن را می‌شناسم. من میراث خودم را شناخته‌ام.

می‌توان بین هنر تجارتی و هنر غیر تجارتی تفاوتی قائل شد؟

من این‌گونه تقسیم‌بندی نمی‌کنم. به خاطر این‌که هنر تا بخواهد به آن‌چه ما امروز به آن رسیده‌ایم برسد، مسیری بسیار طولانی‌ را طی کرده است و اول به شکل صنایع دستی بوده و در زندگی روزانه و برای تزئین از آن استفاده می‌شده. چون انسان به زیبایی و به هماهنگی نیاز داشت و نیاز داشت که یک هارمونی بین نسبت‌ها و محیط پیرامونش برقرار کند و این‌طوری شد که این زیبایی در زندگی انسان شکل گرفت. امروز ما هنرمندان حرفه‌ای داریم که تابلو‌هایشان را می‌فروشند و این امر هم کاملاً طبیعی است. کسی که هنرمند حرفه‌ای است، تا زمانی که کارش فروش نرود، زندگی‌اش نمی‌گذرد. چون کار دیگری ندارد انجام بدهد. من فکر می‌کنم برای یک نقاش، یک هنرمند، کاملاً واضح است که وقتی حرفه‌ای است، کارش را بخواهد بفروشد.

شما خودتان از فروش تابلو‌هایتان راضی هستید؟

خوشبختانه بله، خیلی هم راضی هستم. راضی هستم از این‌که آثارم خوب به فروش می‌رود و می‌توانم به کارم ادامه بدهم.

چند درصد از خریداران تابلوهای شما ایرانی‌اند؟

درصد بسیار کمی. می‌توانم بگویم حدود پنج‌درصد از خریداران تابلوهای من ایرانی هستند.

الان بیشتر کارهای شما را کلکسیونر‌ها می‌خرند؟

بله، از دو سه سال گذشته، بیشتر خریداران من کلکسیونر‌ها هستند که تعداد زیادی تابلو را در هر نمایشگاه می‌خرند.

شما پنج - شش سالی هم در مون‌مار، محله‌ توریستی و مرکز نقاشان پاریس کار کردید. کار در مون‌مار چه تأثیری در بینش و سبک کار شما گذاشت؟

دورانی که در مون‌مار پشت سر گذاشتم، دوران شکل‌گیری شخصیتم بود. اثری که میدان نقاش‌ها در پاریس روی من گذاشت، اثر تکنیکی نبود، اثر مهمش روی شخصیت من بود و ارتباط من با محیط پیرامون و جامعه و این‌که چطور من که می‌خواستم یک کار هنری ارائه دهم، باید با مردم صحبت کنم، ارتباطم با آن‌ها برقرار شود، نظرشان جلب شود و یک کار تولید بشود و بعد به فروش برود. سال‌های بسیار سختی بود. دوران سختی را در آنجا پشت سر گذاشتم. چون همیشه راحت نبود. کسانی که اینجا هستند، می‌دانند که مون‌مار یک شبکه‌ مافیایی بوده و همه‌ی آن محل در دست خودشان است. وقتی به آنجا رفتم، با واکنش خیلی سخت آن‌ها روبرو شدم، گاهی اوقات کار حتی به زد و خورد هم کشیده می‌شد که البته بیشتر به وسایل کارم آسیب می‌رساندند. ولی یاد گرفتم که چطور بمانم و ادامه بدهم و یاد گرفتم که چطور از کار هنری خودم و از خودم دفاع کنم.

خود شما درباره‌ وانشا رودبارکی چه می‌گویید؟

چه پرسش غیر منتظره و سختی! هنوز خیلی چیز‌ها در درون خودم وجود دارد که آن‌ها را کشف نکرده‌ام و در خویشتن من هستند، مثل همه‌ آدم‌های دیگر. من خودم را مثل یک سرباز می‌بینم، مثل یک جنگجو و فکر می‌کنم جنگجوی خوبی هم باشم. البته جنگجو که می‌گویم، این برداشت را نکنید که حتماً صحبت از جنگ فیزیکی با سلاح است. نه، یک سرباز، جنگاوری که تمام زندگی‌ و توانش را می‌گذارد برای آن‌چه به آن اعتقاد دارد و فکر می‌کنم به اعتقاداتم بسیار پایبندم.

شما فرزندانی هم دارید؟

بله؛ من فرزندانی دارم که وقت زیادی را با آن‌ها می‌گذرانم. البته پسر بزرگم الان دانشجوست و خودش موفقیت‌هایی کسب کرده است. با دختر‌هایم زندگی می‌کنم و هردو به نقاشی خیلی علاقه دارند و هر روز تعداد زیادی نقاشی به من تحویل می‌دهند.

با سپاس از شما، اگر پرسشی هست که نپرسیده باشم و خودتان بخواهید بگویید، میکروفون ما در اختیار شماست.

چیزی که شاید بخواهم خیلی کوتاه بگویم، موضوع توجه به مسئله‌ فرهنگ و هنر است. فرهنگ و هنر روان انسان‌ها را تغذیه می‌کند و تعادل را در انسان‌ها حفظ می‌کند. در مملکت ما، به خصوص در سال‌های اخیر، خانواده‌ها خیلی اصرار دارند که فرزندانشان حتماً علم بیاموزند و به دانشگاه بروند و به خصوص در رشته‌های پایه تحصیل کنند که خیلی هم خوب است. اما در کنار این‌که علم می‌آموزیم که لازمه‌ زندگی هر انسان است، یک لازمه‌ دیگر هم وجود دارد و آن هنر است. خیلی خوب است که علم و هنر با هم باشند، کنار هم باشند تا این‌که تعادل معنوی انسان‌ها برقرار شود. هم‌چنین در رابطه با استقبال کردن از هنرمندهای جوان ایران، ما چندان امکان انتخاب دیگری نداریم، مردم هستند که باید به داد مردم برسند و خودمان باید امور را به دست بگیریم و به هم کمک کنیم و با هم همکاری کنیم. این هنرمندهای جوان که استعداد هم دارند، آن‌هایی که توانایی خرید دارند، باید بروند تابلوهای آن‌ها را بخرند. این کاری است که در کشورهای دیگر انجام می‌گیرد. مثلاً در چین، خود چینی‌ها از نقاش‌هایشان حمایت می‌کنند. کم‌کم عادت کنیم که تابلوهای نقاشی در خانه‌هایمان باشد، عادت کنیم مجسمه بگذاریم توی خانه‌هایمان. این‌ها را یاد بگیریم و با این‌ها زندگی کنیم. به مرور زمان متوجه اثری که این آثار هنری در خانه‌های شما دارند و آرامشی که برقرار می‌کنند، خواهید شد. جامعه به‌تدریج به این موضوع عادت می‌کند.
برگرفته از رادیو زمانه
 در همین زمینه:
وانشا رودبارکی در فیسبوک