به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

  آنکه پر نقش زد این دائره مینایی
  کس ندانست که در پرده پرگار چه کرد
  (حافظ)

    پرویز داورپناه
مصّدق جاودانه است

بیست و نهم اردیبهشت ماه، یکصد و بیست و هشت سال از تولد دکتر محمد مصدق، آموزگار آزادی ایران می گذرد. مصدق همه جا هست. آن کس که دموکراسی و آزادی را می طلبد، آن کس که تنها تعین کننده سرنوشت انسانها را اراده ملت می شناسد، مصدق را در وجود خود دارد و تا بر کنده شدن ریشه های اسارت و وابستگی، تا برقراری استقلال و دموکراسی و عدالت اجتماعی، تا دفع استبداد و تحقق آزادی همه جا خواهد بود.
مصدق در وجود همهء مبارزان ضد استبدادی و ضد استعماری زنده است. ایرانیان همواره در تاریخ افتخار آفرین خود با یورش های بیگانگان و بیگانه پرستان داخلی رو برو بوده که همه ی آن ها را با درایت و همبستگی خود در راه ایرانی ماندن و آزاد بودن در هم شکسته اند.از این روست که سرداران مبارزه در راه آزادی و استقلال ایران زمین برای همیشه در قلب مردم جای گرفته اند و جاودانه مانده اند.
این تذکر نیز لازم است که نام مصدق، به ویژه بعد از انقلاب، به نماد و تجلی نوعی بهره برداری سیاست بازانه و فرصت طلبانه وکسب حیثیت و اعتبار از این نام خوش نیز بدل شده است، که برای نمونه می توان به اعلام سالانه بزرگداشت زادروز مصدق و ترکیب بر پادارندگان و حمایت کنندگان آن اشاره کرد. هر سال از این مجلس نوعی بهره برداری گروهی بعمل می آید و تعدادی از اعلام کنندگان آن در گذشته نه چندان دور، سابقه ی مصدق ستیزی و ضد ملی داشته اند. باید توجه داشت که:
نه هر که شد مسلمان میتوان گفتش که سلمان شد / که اول بایدت سلمان شد و آنگه مسلمان شد.
دکتر مصدق نخستين شخصيت سياسی بود که با کودتای سيد ضياء الدين و رضا خان ميرپنج مخالفت کرد و آن را نپذيرفت و ابلاغيه کودتا را در استان فارس انتشار نداد. دکترمصدق به مکتب و مسلک خاصی بستگی نداشت، او هر گز در مقام رهبری سياسی و در دوران نخست وزيری به مردم که صادقانه او را دوست می داشتند، دروغ نگفت و هيچگاه قدمی در راه فريب مردم برنداشت و هر گز بر سر منافع ايران و مصالح توده های ستمکش با بيگانگان و مزدوران آنها سازش نکرد.
مصدق می گفت: گرسنه می مانيم و آزادی و استقلال خود را از دست نمی دهيم. مصدق بسيار متواضع و آزادمنش بود و خود را خدمتگزار مردم می دانست. شاید تمامی قدرت پایداری او ناشی از آن بوده است که به آرمان و ایمان خود باور داشت. به خود دروغ نمی گفت و در جمع آوری "مرید و مخلص" به هر دری نمی زد و معتقد بود که اگر "باور" خود را در خط مصلحت ملت بسازد و بپرورد، دیر یا زود همراهانی صادق خواهد جست و ملت را با خود خواهد داشت. هیچ شخصیتی را نمیتوان یافت که در مقام مخالفت با دولت های وقت و یا در راس مسئولیت کشورچه در دوران دیکتاتوری رضاخانی و چه در دوران دیکتاتوری محمد رضا شاهی در برابر همه تجاوزات به آزادی ها و اعمال فشارها به آزادیخواهان، افراد، احزاب و مطبوعات مانند مصدق ایستادگی و مبارزه کرده و همواره دست استعمار را در پشت دست دیکتاتوری و استبداد منشی نشان داده باشد
سیاست مصدق بر اساس دو محور اصلی دفاع از استقلال ایران و کوشش برای دموکراسی و آزادی در ایران بود
بی تردید نهضت ملی شدن نفت ، ارزنده ترین حرکت تعیین کننده ایست که به رهبری دکتر مصدق نه تنها سرنوشت اقتصادی و سیاسی ایران را دگرگون کرد، بلکه آغازگر راه پویندگان همه مبارزان ستمدیده بود تا به آفرینندگی تاریخ و جامعه خود برخیزند و بدینگونه هنگامه ساز قدرتهای ملی در سراسر گیتی شوند.
دکتر مصدق به جهان آموخت که نیروی انسانی ملت ها و اراده هم آهنگ جامعه های ستم کشیده و استثمارشده از آن چنان قاطعیت و حقانیت انکار ناپذیری برخوردار است که قادر است نظام سبعانه استعمارگران را در اندک مدت درهم بکوبد و به افسانه شکست ناپذیری امپریالیسم پایان بخشد.
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد. جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا می کرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:
"شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است. اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند بر جای دیگران نشستن یعنی چه؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آباء و اجدادی ماست نه سرزمین آنان."
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد. این نکته را اضافه کنم که رئیس دادگاه هم انگلیسی بود.!
دکتر مصدق در مجلس شورایملی در تشریح قانون ملی شدن صنعت نفت چنین گفت: «در پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران نمایندگان جبهه ملی به جنبه سیاسی آن بیش از جنبه مالی اهمیت داده اند و علت این بوده است که به علم الیقین تمام ملت ایران و بخصوص نمایندگان محترم مجلس و کمیسیون نفت میدانند که سرچشمه ی تمام بدبختی های این ملت ستمدیده، همان وجود شرکت نفت است و بس و شاهد گویای آن وقایع و اتفاقات، بدبختی های پنجاه ساله اخیر ملت ایران و بخصوص وقایع دو ساله اخیر این کشور و قتل ها و سوء قصدهای متعدد می باشد. شرکت نفت با این تشبثات می خواهد همه مقامات را مرعوب خود نموده و فاسد کند و تقاضاهایی که داشته و دارد، انجام گردد. بدیهی است که امید ترقی کشور و بهبودی در وضع زندگانی اجتماعی ملتی که هیات حاکمه آن فاسد باشد، جز آرزوی خام و امیدواری تشنگان به سراب چیز دیگری نخواهد بود.برای اینکه ما خود را از این وضعیت وخیم خلاص کنیم و برای اینکه دنیا بداند که هیچ دولتی حق نخواهد داشت و نخواهد توانست از معادن نفت ایران کوچکترین استفاده نامشروع بکند، ما باید صنعت نفت را در سراسر مملکت ملی اعلام کنیم.» و بدنبال آن به پیشنهاد هیات مدیره موقت شرکت نفت ایران، تصویب شد که: «نظر به این که روز بیست و نه اسفند ماه ۱۳۲۹ با تصویب قانون ملی شدن نفت در شانزدهمین دوره مجلس شورایملی صفحه نوینی در تاریخ افتخارات کشور باستانی ایران باز شده و یاد آور رشد ملی و عظمت روح ایرانی و نمودار علاقمندی تمام افراد ملت به حفظ استقلال کشور می باشد، از این ببعد روز بیست ونه اسفند که دوران جدیدی را نوید میدهد به افتخار ملت ایران بعنوان جشن ملی تلقی و تعطیل عمومی اعلام میگردد. نخست وزیر دکتر محمد مصدق»
سرانجام استعمار و عاملين داخليش آخرين تير ترکش خويش را بصورت کودتای آمريکائی ـ انگليسی۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ رها کردند و بدين ترتيب کودتای ارتش ـ اوباش به نتيجه رسيد و حکومت ملی مصدق سقوط کرد. مصدق دستگير و خانه اش غارت شد
مصدق در آخرين دفاع در دادگاه نظامی گفت: در آخرين دفاع خود، آخرين دفاع کسی که می خواهيد او را محکوم کنيد، به منظور هدايت نسل جوان می خواهم از روی حقيقتی پرده برگيرم. اين اولين بار است که يک نخست وزير قانونی مملکت را به حبس و بند می کشند...برای شخص من خوب روشن است...ولی می خواهم طبقهء جوان مملکت که چشم و چراغ و مايهء اميد مملکت هستند، علت اين سختگيری و شدت عمل را بدانند و از راهی که برای طرد نفوذ استعماری بيگانگان پيش گرفته اند منحرف نشوند و از مشکلاتی که در پيش دارند هيچوقت نهراسند و از راه حق و حقيقت باز نمانند. به من گناهان زيادی نسبت دادند ولی من خود می دانم که يک گناه بيشتر ندارم و آن اينست که تسليم خارجيها نشده و دست آنها را از منابع طبيعی ايران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری خود يک هدف داشتم و آن اين بود که ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود و هيچ عاملی جز اينکه ملت در تعيين سرنوشت مملکت دخالت کند نداشتم
دکتر مصدق با قاطعیّت می گوید: ولی چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار کشور اين مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد
آخرین پیام دکتر مصدق به ملت ایران از دادگاه نظامی شاه بعنوان وداع با مردم چنین است: آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم ترین امپراطوری های جهان را از این مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمان های استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت از دست رفتن خود و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را در نوردیدم
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرفرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت، کوچک ترین ارزشی ندارد و از آن چه برایم پیش آورده اند هیچ تاًسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحدّ امکان انجام داده ام و من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت هایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد ولی آن چه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است. از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم ماند و این صدا و حرارت را که همیشه در خیر مردم به کار برده ام خاموش خواهند کرد و دیگر جز در این لحظه نمی توانم از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن و پیر و جوان تودیع کنم و تاکید می نمایم که در راه پر افتخاری که قدم برداشته اند از هیچ حادثه ای نهراسند و نهضت مقدس خود را ادامه دهند و یقین بدانند خدا یار و مدد کار آن ها خواهد بود.
دکتر پرویز داورپناه
۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۹ - ۱۷ می ۲۰۱۰