اعتصابم را میشکنم اما عهدم را نه!
امروز، ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۲، مصادف است با روز ربودن «دختر ایران» مهسا (ژینا) امینی توسط قاتلانش. یک سال از آن روزی که دلآشوبه از ستم مانند گردبادی در تار و پود جامعه ایرانی در پیچید و وجدان میلیونها نفر را همزمان برانگیخت، میگذرد. از آن روزی که ناحقیقت تحمیل شده از جانب حاکمان برایمان عادی نشد و در وجدانهایمان لباس مبدل حقیقت نپوشید و فقط چند روزی زمان برد تا صدای «زن، زندگی، آزادی» تمام ایران را درنوردید.
من در آستانه سالگرد این جنبش سربلند دست به اعتصاب غذا زدم تا به یاد بیاوریم وجدانهای برانگیخته چگونه میتوانند ناحقیقت را پس بزنند و به یاد بیاوریم که هنوز در این کشور حقیقتها لگدمال حاکمان تمامیتخواه میشوند. برایم کشته شدن محمدجواد روحی در زندان، بیش از هرچیز، محکمهای وجدانی بود در پیشگاه حقیقت همانطور که حضور الهه محمدی و نیلوفر حامدی، مهوش شهریاری و فریبا کمالآبادی (زندانیان بهایی)، سپیده کاشانی و نیلوفر بیانی(زندانیان محیطزیستی) برایم نمادهایی از دهها زندانی دیگریست که دیدن هر روزشان اینجا در بند، معادل به تاراج رفتن وجدان است.
من اعتصاب غذا کردم تا به یاد بیاوریم مقاومت بیپایان را در خیابان، به یاد بیاوریم اراده و جسارت و وجدانی را که در دانشگاه جوشید، و به یاد بیاوریم امیدهایی را که متولد شد و صفوف مبارزه را هرچه فشردهتر کرد. به یاد بیاوریم ایرانمان را -که علیرغم سالها تبلیغات ضد میهنی- چگونه همچون عنصری حیاتی و پیوند دهنده بر صحنه ظاهر شد و ما را خیابان به خیابان، شهر به شهر و اقلیم به اقلیم به هم تکیه داد و از یاد نبریم که ما هنوز به این عوامل نیاز داریم، هنوز پیروز نشدهایم و هنوز غاصبان ایران بر سرنوشت این کشور حاکماند.
من در این روز تاریخی، به حرمت خواسته خانواده جاویدنام محمدجواد روحی، به حرمت خانواده جاویدنام مهسا امینی، به حرمت دادخواهان جنایت انهدام هواپیمای اوکراینی و به حرمت همه داغداران و دادخواهان بخصوص مادران دادخواهی که طی این مدت مرا مرهون لطف خود کردند و درخواست شکستن اعتصاب را مطرح کردند، به اعتصابم پایان میدهم. اعتصابم را میشکنم اما عهدم را نه، عهدم با خودم و با شما مردم رنجدیده وطنم، تا روزی که ردپای جمهوری اسلامی، این حکومت ضد آزادی، از خاک ایران زدوده نشود.
در برابر دوستانم از راه دور و نزدیک، همبندیانم که طی این روزها تنش ناشی از اعتصابم را به جان خریدند، در برابر دانشجویانی که ميدانم هر دم تحت سرکوباند، روزنامهنگارانی که حقیقتجوییشان همیشه راهگشا بوده، هنرمندانی که در این روزگار تنگنا دست به قلم بردند، سیاسیونی که علیرغم اختلاف نظرهای اساسی دم فرو نبستند، محصورانی که ایستادگیشان نمادی از بیداری وجدان است، و خصوصا در مقابل پیامهای شهروندان عادی که دل در گروی ایران و آزادی سپردهاند، سر تعظیم فرود میآورم.
در این میان میخواهم چند جملهای را خطاب به مادر مهسا(ژینا) امینی بنویسم. مژگان افتخاری عزیز، شما و خانوادهتان امروز شرف سپهر سیاسی ایران هستید. شما خودِ وجدانید و برای تجسمی پاک از وطنید. در برابر بزرگی شما سر خم میکنم و چیزی نمیگویم جز امتنان عمیق قلبی. اگر این دیوارها نبود، لحظهای برای در کنارتان بودن درنگ نمیکردم.
عهدم با شما میهندوستی آزادیخواهانه است و تا براندازی حکومت تمامیتخواه جمهوری اسلامی بر این عهد برقرار خواهم ماند.
منبع: کلمه
برگرفته از ایران امروز