به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹

   داریوش
خدایا، حادثه در انتظار است
کمک کن تا که با ناحق نسازم / برای عشق و آزادی بمیرم




علی ناظر

رضا پهلوی در مسیر بازگشت به اصالت خود

· آقای رضا پهلوی در این مصاحبه پر تناقض، نظام کنونی را چنین نقد می کنند که « رهبری نظام کنونی تنها از بالا به پایین است. طبقه متوسط که می‌خواهد در سرنوشت کشور نقش داشته باشد، قلع و قمع می‌شود.» اما در بررسی نظام گذشته می گویند « راست این است که اهداف وی [شاه] به درستی منتقل نشدند». ایشان بار دیگر، به عمد خود را به فراموشی می زنند که رهبری در نظام گذشته هم «از بالا به پایین» بود. حتی پدرشان، پس از اینکه «صدای انقلاب» را شنیدند، به این کاستی نظام سلطنتی اشاره فرمودند. دیگر اینکه، اگر «رهبری از بالا به پایین» نمی بود، چه ضرورتی برای «لیبرالیزه» کردن بود؟ آیا لیبرالیزه کردن جامعه مترادف با تقسیم قدرت بین رهبر و جامعه نیست؟
در عرض چندین ماه اخیر، آقای رضا پهلوی در سلسله مصاحبه ها و سخنرانی ها دائما بر یک پارامتر تأکید داشته اند و آن تصمیم مردم در تعیین موقعیت ایشان پس از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است. در همین راستا، ایشان در کلیه مصاحبه ها در پاسخ به این سوال که خواهان چه نظامی هستند گفته اند که نظام آینده را مردم انتخاب می کنند و ایشان به آن خواست احترام خواهند گذاشت، و حتی گامی فراتر گذاشته و از هواداران و حامیان خود خواسته اند که به خواست مردم در این مرحله از خیزش، که سرنگونی نظام است، اولویت بدهند.
مصاحبه ایشان با اشپیگل اما ازلحن مشخص و تازه ای حکایت دارد. ایشان برخلاف همیشه که از پاسخ صریح طفره می روند، اینبار از سیاستهای پدر خود حمایت کرده و بر آن مهر تأیید زده اند.
به گوشه هایی از این مصاحبه با می پردازم:
· « شاید او [شاه] خیلی سریع می‌خواست یک جامعه ارباب و رعیتی را به یک کشور صنعتی تبدیل کند»، به زبانی دیگر، مردم آماده نبودند، و هنوز می بایست نظام فئودالی بر بخش عظیمی از مردم حاکم می بود.
· «روشنفکران می‌خواستند در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند که البته موفقیتی نداشتند. » به زبانی دیگر، سیاستهای پدر ایشان مانع اصلی شراکت فرهیختگان، تکنوکراتها و دگراندیشان در آگاه کردن و ارتقا جامعه از فرهنگ فئودالیته به مداری بالاتر بود.
· « من شخصا معتقدم روند لیبرالیزه کردن کشور به اندازه کافی سرعت نگرفت.» آقای رضا پهلوی از یک سو، مردم را آماده برای گذار از فئودالیته نمی داند، و از سوی دیگر در تناقض با این باور خود، معتقدند که پدرشان می بایست سرعت لیبرالیزه کردن جامعه را تسریع می کرد. ایشان در نظر نمی گیرند که بخشی از پروسه لیبرالیزاسیون، رشد فرهنگ جامعه و انسجام زیرساختار اقتصادی است.
· « بعلاوه، نیروهایی در کار بودند که الزاما منافع ملی را در نظر نداشتند. عناصری که با منافع خارجی پیوند تنگاتنگ داشتند.... منظورم نیروهای مارکسیستی هستند که زیر تأثیر اتحاد شوروی قرار داشتند» گویی آقای پهلوی عمدا واژه های «منافع ملی» و «با منافع خارجی پیوند تنگاتنگ» داشتن را دقیق بکار نمی برند. وابستگی نظام سلطنتی به امپریالیسم و تن دادن پدر ایشان به خواستهای شوروی واقعیاتی است که نمی توان کتمان کرد. حتی خود پدر ایشان هم این وابستگی را کتمان نکرده است. و در تأیید این واقعیت آقای رضا پهلوی (بار دیگر در تناقض گویی پی در پی) می گویند:
· « ایران همواره یک طعمه فریبنده بود. و هنوز هم هست. فقط به این نگاه کنید که روسیه و چین و هم چنین آمریکا و اروپا چگونه به این منطقه چشم دوخته‌اند. پشت همه اینها تفکرات استراتژیک نهفته است.» آقای پهلوی اما بجای پرداختن به این نکته کلیدی که مجری «استراتژی نهفته» امپریالیسم در طول سلسله پهلوی چه کسی بجز پدرشان بوده، به اشپیگل آدرس اشتباهی داده و روشنفکران را متهم می کنند که از موقعیت آن دوران «تحلیل‌های بسیار سطحی داشتند»
· آقای رضا پهلوی در این مصاحبه پر تناقض، نظام کنونی را چنین نقد می کنند که « رهبری نظام کنونی تنها از بالا به پایین است. طبقه متوسط که می‌خواهد در سرنوشت کشور نقش داشته باشد، قلع و قمع می‌شود.» اما در بررسی نظام گذشته می گویند « راست این است که اهداف وی [شاه] به درستی منتقل نشدند». ایشان بار دیگر، به عمد خود را به فراموشی می زنند که رهبری در نظام گذشته هم «از بالا به پایین» بود. حتی پدرشان، پس از اینکه «صدای انقلاب» را شنیدند، به این کاستی نظام سلطنتی اشاره فرمودند. دیگر اینکه، اگر «رهبری از بالا به پایین» نمی بود، چه ضرورتی برای «لیبرالیزه» کردن؟ آیا لیبرالیزه کردن جامعه مترادف با تقسیم قدرت بین رهبر و جامعه نیست؟
· آقای پهلوی در ادامه و در پشتیبانی از سیاستهای پدرشان می گویند «[شاه] مشکلات مملکت خود را خوب می‌شناخت. و من اصلا این جنجالی را که در غرب بر سر این راه افتاد که ایران چطور تاریخ خود را جشن می‌گیرد، نمی‌فهمم. تنها بیست درصد از بودجه مربوطه خرج آن جشن شد.» یکی از دلایلی که ایشان برخی از انتقادات را «نمی فهمند» شاهزاده بودن ایشان است. اگر ایشان از خانواده ای فقیر برخاسته بودند، حتما پاسخ شان متفاوت می بود.
اختصاص دادن 20 در صد از بودجه در زمانی که کشور محتاج به «انقلاب سفید» است چون دانش، بهداشت، زنان، کودکان و زیرساختار کشور از بی توجهی خاندان پهلوی به فلاکت افتاده، هزینه ای هنگفت است. این هزینه، حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی هم غیرقابل توجیه است. برای لحظه ای تجسم کنیم که مثلا اوباما 20 درصد بودجه دولتش را به گرامیداشت 4 ژوئیه اختصاص دهد، و یا ملکه الیزابت 20 درصد بودجه را صرف گرامیداشت تولد هنری هفتم کند. چه سروصدایی که بلند نخواهد شد.
در زمان زمامداری پدر ایشان، مردم ایران و فرزندانشان به تمام ریخت و پاش ها، و به نبود آزادی اعتراض کردند - درست مثل مردم در این دوران، اما شاه معترضین را به زندان انداخت و برخی را به جوخه اعدام سپرد.
در اینکه نظام جمهوری اسلامی صدها برابر بیشتر از شاه و خاندان پهلوی کشت و غارت کرد شکی نیست؛ اما این بد، آن بد را تطهیر نمی کند. در اینکه آخوند هایی که برای 5 ریال 10 بار حسین را شهید می کردند، و امروز میلیاردها دلار در حساب های بانکهای خارجی سپرده دارند هم شک نکنیم، اما پدر ایشان هم در هنگام ترک وطن، تنها با یک کوله بار از غم کشور را ترک نکردند. شاه جزو آن « یک مشت کسانی بودند که ثروت انباشتند». حسابهای بانکی پدر ایشان مملو از پولهای همین مردمی است که آقای رضا پهلوی می خواهند به آراء آنها تکیه کنند، و سالهاست که روزگار بازماندگان خاندان پهلوی با این «ثروت» می گذرد.
البته که «برای هر پسری دشوار است با انتقاداتی که به پدرش وارد می‌شود، کنار بیاید.» اما، اگر آقای رضا پهلوی می خواهند به آراء مردم تکیه کنند، و برخلاف پدر و پدربزرگشان، می خواهند دموکرات باشند و دموکرات بمانند، باید مانند آن «گچسر» ها، به اصل « انتقاد از خود و برخورد با گذشته خود » هم تن بدهند؛ در غیر اینصورت «دموکرات» بودن ایشان موقتی بوده و ایشان ناخواسته به «اصالت» خود باز خواهند گشت.

علی ناظر
13 فروردین 1389
(برگرفته از سایت دیدگاه)