به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۹

     سعید رضوی فقیه
کابوس انقلاب های رنگی

سالهاست رسانه ها و تریبونهای رسمی و غیررسمی وابسته به حکومت، اخبار مربوط به انقلابهای رنگی در کشورهای مختلف جهان و بخصوص مناطق پیرامونی ایران را با حساسیت ویژه و حتّی می توان گفت با وسواسی بیمارگونه رصد می کنند.
انقلاب رنگی اصطلاحاً به آن دسته از تحولات سیاسی و جنبش های اجتماعی در دهه اخیر اطلاق می شود که تقریباً به صورت مسالمت آمیز و با تکیه بر فشارهای اجتماعی ساختار یا ترکیب قدرت مسلط سیاسی را به هم ریخته و تغییر داده است. بدینگونه انقلاب های رنگی نه تنها با اشکالی همچون کودتا و جنگ مسلحانه برای جابجایی قدرت تفاوت دارد بلکه از انقلاب کلاسیک نیز متفاوت است. هر چند شاید بتوان گفت که انقلاب های رنگی و مخملی اساساً تداوم همان انقلابهای کلاسیک منتها در بستر شرایط و مختصّات زمینه و زمانۀ ماست.
إکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که از یک نظرگاه تحليلي تاریخی انقلاب اسلامی بهمن 57 را می توان نخستین انقلاب مخملی در جهان و نقطۀ اتصال انقلابهای کلاسیک با انقلابات جدید تلقی کرد. امّا با این همه از آنجا که پدیده انقلابات رنگی و مخملی به صورت مشخص عمدتاً در حوزۀ کشورهای بلوک شرق رخ داده و می دهد می توان انهدام دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را در سر آغاز دهۀ 90 قرن پیش، نقطه آغاز این سلسله از پدیده های اجتماعی و سیاسی در تاریخ معاصر جهان تلقی کرد. سلسله ای که حلقه های اخیر آن در اوکراین، گرجستان و قرقیزستان طی سالهای اخیر توجه افکار عمومی جهانیان را به خود مشغول کرده است.
در این میان امّا رویکرد رسانه ها و تریبونهای رسمی و حکومتی در ایران نه صرفاً به جهت صورت بندی اخبار و شیوۀ اطلاع رسانی یا حتی محتوای تحلیل ها و ارزیابی ها (که هر دو به شکلی افراطی غیرحرفه ای و جانبدارانه بوده اند) بلکه هم چنین به جهت وسواس و حساسیت غیرمتعارف در پرداختن به این مقوله جالب توجه است.
البته بسیار طبیعی است که جمهوری اسلامی و رسانه های رسمی آن نسبت به اتفاقات مهمی که در سطح جهان و یا کشورهای پیرامونی رخ می دهد و واجد ارزش خبری قابل توجه است هم اعلام موضع نمایند و هم به خبر رسانی و تحلیل و تفسیر از زوایای متفاوت بپردازند. چرا که در هر صورت ایران به عنوان کشوری مهم که بطور جدّی امنیت و منافعش در پیوند با مسائل استراتژیک منطقه اي و جهانی است نمی تواند نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی بزرگ در پیرامون خود بی تفاوت بماند و جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک رژیم سیاسی درگیر با چالش های محلی و بین المللی منطقاً نمی تواند نسبت به فعل و انفعالاتی از این دست که با سرنوشت و آیندۀ این رژیم مرتبط است، حساس نباشد. خاصه وقتی در نظر آوریم که قدرتهای غربی به عنوان حامی و مشوق انقلابهای رنگی در کشورهای باقیمانده از بلوک شرق سابق با جمهوری اسلامی نیز چالش های جدّی بر سر مسائل مختلف دارند و از نسخه پیچی های مشابه برای حکومت ایران در بستر تأمین منافع میان مدت و دراز مدت خود غافل نیستند.
امّا آنچه جالب است اینکه حساسیت و حتی و سواس تریبونها و رسانه های رسمی جمهوری بسیار فراتر از آن نکاتی است که در بالا اجمالاً بدان اشاره شد. در واقع تحلیلگران رسمی و نیز مقامات جمهوری اسلامی در پوشش تحليل و يا اعلام موضع ولي در واقع به جهت نگرانی از آیندۀ خود چنان غمگنانه در رثای حکومت های سرنگون شده در هر انقلاب رنگی مرثیه سرایی و چنان شادمانه در ناکامی و شکست حکومت های برآمده از انقلاب رنگی نغمه سرایی می کنند که گویی سرشت و سرنوشت خود را با حکومت پیشین شوروی سابق یا دولت های ساقط شده در اوکرایی و گرجستان و قرقیزستان یکی می انگارند.
این وضعیت روانی- معرفتی بویژه پس از اوج گرفتن جنبش سبز شدت و حدّت بیشتری یافت و به نوعی کابوس برای دستگاه حکومتی ارباب قدرت بدل گردید به نحوی که جریانهای افراطی وابسته به حاکمیت همه چيز و همه كس را در حال توطئه براي راه اندازي انقلاب رنگي و مخملي مي انگارند و حتی اشخاصی مثل هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری را نيز در فهرست متهمان براندازی فرم و راه اندازی انقلاب رنگی ثبت کرده اند.
صرف نظر از ماهیت و طبیعت انقلابهای رنگی و نقش قدرتهای غربی در راه اندازی و تقویت آنها و نیز صرف نظر از عملکرد و سرنوشت دولتهای برآمده از اینگونه جنبش ها آنچه درباب رویکرد تحلیلی- تبلیغی رسانه ها و تریبونهای رسمی حکومت می توان گفت این است که اولاً ارباب قدرت در ایران خود را همذات و همتراز با حکومتهای فاسد ماقبل انقلاب رنگی می انگارند و ثانیاً وضعیت و موقعیت خود را همانند آن حکومتها متزلزل و در آستانۀ وقوع انقلاب مخملی تصور می کنند. بی شک اگر کسی خود را همردیف عسگر آقایف تلقي نكند آنگاه شکست جنبش موسوم به انقلاب لاله ها و سقوط حکومت قربان بيك باقي اف را شاهد حقانیت خود و بطلان مخالفان و معترضان تلقی نمی کند و با احساسات و عواطف شبه هيستريك برای سقوط اولی مرثیه سرایی نمي كند و برای سقوط دومی نیز نغمه شادی سر نمی دهد.
خلاصه و در یک كلام، سران فعلي حکومت ایران به واسطۀ ناامیدی از پشتوانۀ مردمی خود به شدت نگران آینده اند و اگرچه در خواب غفلت فرو رفته اند اما با بلند شدن هر صدای انتقاد و اعتراض کابوس انقلاب.