به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

ایران، ای یادگارعاشقان، ای دیار مهر و افتخار




سهراب، نام تواولین سین سفره هفت سینم است


 ایرانیان پنجشنبه آخر سال بر سر مزار عزیزانشان گرد می آیند. بیشتر آنها اگر جوانی از دست داده باشند یا اگر اولین سال نوی بی عزیزشان را سپری کنند سفره هفت سینشان را بر مزار او می چینند.
امروز بسیاری از خانواده ها برای گرامی داشت این روز راهی بهشت زهرا می شوند و بسیار بیشتر از سالهای قبل سفره های هفت سین بر مزارها چیده می شود .
امسال بهشت زهرای تهران میزبان مادران عزاداری می باشد که معترضانه این روز را گرامی خواهند داشت.


آرام نگيريم که آسودگی ما عدم ماست
پيام پروين فهيمی مادر سهراب اعرابی
با سلام

زيارت اهل قبور، در پنج‌شنبه‌ی آخر هر سال، برای ما مردم مسلمان و ايرانی يک وظيفه و نشانگر نزديکی‌مان به اموات است.
از اين که در تهران نيستم تا اين وظيفه را انجام دهم، بسيار متاثرم.
فرزندان جان‌باخته‌ی عزيز ما در شب سال نو در کنارمان نيستند ولی ياد آن‌ها هميشه زنده خواهد ماند!
هم‌وطنان زندانی‌ای که در کنار خانواده‌های خود جای‌شان خالی است، اميد دارم به زودی آزاد گشته و به آغوش خانواده‌های‌شان بازگردند.
من به‌عنوان يک مادر دل‌سوخته، به درگاه خداوند پناه می‌برم. مگر فرزندان ما چه گناهی مرتکب شده‌بودند که بايد اين‌گونه مورد ظلم واقع شوند؟
جوانان ما خواسته‌ای فراتر از حق و حقوقی که متعلق به هر انسانی است؛ ندارند.
من باز هم به‌عنوان يک مادر؛ خواهان آزادی و صلح و دوستی، نشاط و سلامتی برای همه می‌باشم. فرزندم نيز همين را می‌خواست اما او را...
پروين فهيمی،  مادر سهراب
پنج‌شنبه ۲۷ اسفندماه ۱۳۸۸

۱۳۸۸جهنمی ترین سال روزنامه نگاران ایرانی


انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در آخرین بیانیه خود که ۲۴ آذرماه ماه گذشته منتشر شد آورده بود که «آزادی مطبوعات در ایران یکی از سخت‌ترین و سیاه‌ترین روزهای عمر خود را تجربه و سپری می‌کند.»
سالی که بدیهی ترین فعالیت های خبری جرم شناخته شد، ده ها نشریه به مسلخ توقیف رفتند،ده ها روزنامه نگار به محبس افتادند و بسیاری هم در سودای آزادی جلای وطن کردند.
خفقان بی سابقه ای که در پیامد انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بر فضای سیاسی و رسانه ای ایران حاکم شد جایگاه جمهوری اسلامی را در میان بزرگترین دشمنان آزادی بیان تثبیت کرد و سیل بی امان بازداشت ها، توقیف رسانه ها و فیلتر سایت های اینترنتی گواهی دهنده ظهور دوره ای از حکومت پلیسی بر کشور شد. خفقان رسانه ای و بی ثباتی شغلی روزنامه نگاران اتفاقی نوظهور در جمهوری اسلامی نبود اما کودتای انتخاباتی بیست و دوم خرداد ماه گذشته به نقطه عطفی در نقض آزادی بیان تبدیل شد و سال جهنمی روزنامه نگاران نیز درست از روز بیست و سوم خرداد آغاز شد.

                  مهدی کروبی
«شعبان بی مخ اوباش بود اما اینها حزب الله هستند؟»
بی بی سی : مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی، برخوردهای طرفداران دولت ایران با معترضان را شبیه برخوردهای حامیان حکومت پهلوی با مخالفان دانسته و انتقاد درباره مصاحبه با رسانه های بین المللی را رد کرده است.
سایت سحام نیوز، متعلق به حزب اعتماد ملی، روز چهارشنبه، ۲۶ اسفند (۱۷ مارس) به نقل از مهدی کروبی نوشت: "ما درتاریخ می خوانیم وقتی دکتر فاطمی را پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در تجریش گرفتند در راه که او را می بردند به فرمانداری نظامی مشتی اراذل و اوباش به او حمله کردند و دکتر فاطمی را زدند و مجروح و خونین کردند، چطور آنها اراذل و اوباش بودند اما این ها با این کارهاشان نیستند"؟
بعد از آنکه مقام های دولتی ایران از برگذاری کنگره دوازدهم جبهه مشارکت ایران، از احزاب اصلاح طلب، ممانعت کردند اعضای شورای مرکزی این حزب به همراه جمعی از اعضای دفتر سیاسی و شاخه جوانان این حزب با مهدی کروبی دیدار کردند.
به گزارش سحام نیوز، کروبی در جمع اعضای جبهه مشارکت گفته است: "اگر در زمان شاه شعبون بی مخ دیگران را می زد از اراذل و اوباش بود اما اینها با همان عمل حزب الله هستند"؟



      نفيسه زارع كهن


چیزی بگو... حرفی بزن... (برای آذر منصوری)

خبرت نیست! زیرو رو می کنم خبرگزاری ها و سایت ها را: مصطفی تاج زاده ازخود دفاع نکرد، عبدالله مومنی آزاد شد ،احتمال آزادی میردامادی، علی ملیحی در انفرادی، بهاره هدایت هم چنان … اما ازتو هیچ خبری نیست.
کجایی. کجایی که خبری نداریم. تنها ملاقات روزهای سه شنبه و بس. هنوزدر همان سلول ۱۴ هستی، مانوس شده ای آیا ، صاحب خانه شده ای. آیا صدایت هنوز درهمان راهروی تنگ و باریک می پیچد. آیا گوشی هست که صدایت را بشنود.هنوز هم به زندانبان می گویی برای ما هم دعا کن که روزی صدای خنده مان بلند شود. صدای خنده ات نمی آید هنوز. هنوز همان روسری نخودی، آبی را سرمی کنی؟ همان که گه گاه می دیدمش شسته ای و درهواخوری کوچک بند یک روی طناب کوچک معلق گذاشته ای تا خشک شود وهنوز همان چادر سورمه ای با گل های سفید را سر می کنی آیا. به یاد آن هائی که آمدند و رفتند، دعا کردند و رفتند، دعایشان مستجاب شد و رفتند. تو مانده ای چکار آذر خانم. می دانی فرصت نشد چندان با شما صحبت کنم یا ببینمتان فقط یک بار همان که پیغام داده بودی توکل کن به خدا …و روزهای دیگر صدایت را می شنیدم وقتی با زندانبان ها گهگاه حرف می زدی ومن تصور می کردم چهره ات را درهمان عکسی که دستت زیر چانه است و نمی دانم به کجا خیره شده ای؟ تسبیحت را هم اما دیدم همو که ساخته بودی با نی و نخ و با کاغذ شکلات تزیین شده بود؛ هدیه ای که بچه ها با آن ذکر می گفتند تا دلشان آرام شود که الا بذکرالله تطمئن القلوب…و بعد ها بچه ها گفتند مادری کرده ای برایشان درروزهای تلخ و تنهایی و چه خوب که آن جا کنارشان بوده ای. اما حالا کجایی. هیچ خبرت نیست. دم سال نویی آیا نمی خواهی به خانه بیایی، روزجهانی ات هم گذشت زن ، نیامدی. کاری هم نبود اما اگر بودی شاید می بود. باز سخنرانی می کردی. حالا هفته ای مانده به پایان سال بد. دارد تمام شود سال شک و سال اشک. سفره هفت سین را که می چینند، هزارها سال است می چینند. اگر نیایی پسرها تنهایی چه کنند. ما چه کنیم با بغضی که به یاد تنهائی ات در هنگام تحویل سال در گلو می پیچد. زن خبری بده خدا را. خبری بده، چیزی بگو که با آن دل تنهائی مان تازه شود.