به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، خرداد ۰۶، ۱۴۰۲

پاسخ ویدا ربانی، روزنامه‌نگار زندانی به قوه قضاییه:

بیماری زندانیان سیاسی حاصل زندان و شکنجه است

  

ویدا ربانی، روزنامه‌نگار؛ در نامه‌ای سرگشاده به خبر منتشر شده در خبرگزاری قوه قضائیه واکنش نشان داد. میزان در خبری مدعی شده بود که ویدا ربانی، روزنامه‌نگار آزاد و فعال مدنی که «به دلیل وخامت شرایط جسمی در بیمارستان طالقانی به سر می‌برد، سابقه استفاده از دارو‌های اعصاب و روان دارد و در زندان اوین توسط پزشک متخصص اعصاب و روان معاینه شده است.»

خانم ربانی در نامه خود می‌نویسد:‌ «شما که گفتید سابقه بیماری اعصاب و روان دارد این را هم می‌گفتید که این سابقه از اسفند ۹۸ بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع امیر کبیر و بازداشت وزارت اطلاعات شروع شده است. طی چهار سال چهار بار مرا در خانه‌ام بازداشت کرده‌اید، طوری که هر زنگ در خانه مرا از جا می‌پراند، بارها احضار کرده و بارها تلفنی تهدید کرده‌اید، در انفرادی نگه داشته‌اید، در بازداشتگاه بدون هیچ بازجویی ده‌ها روز به حال خود رها کرده‌اید، چون می‌دانید بازداشت، انفرادی، بلاتکلیفی، بی‌خبری و... چه شکنجه آسیب زننده و در عین حال نامرئی است.»

روز دوشنبه اول خردادماه نیز حمیدرضا امیری همسر این روزنامه‌نگار در صفحه شخصی خود نوشته بود: «پرونده دوم ویدا ربانی بنا به ابلاغی که در زندان صورت گرفت، مشمول عفو شده است. بنابراین امروز به دنبال مرخصی در پرونده اول و درمان ویدا بودم اما پاسخ مشخصی از اوین دریافت نکردم و جالب است خبرگزاری میزان ضمن افشای اطلاعات خصوصی افراد، در فضای مجازی جواب ما را می‌دهد.»

ویدا ربانی روزنامه‌نگار آزاد و فعال مدنی است که همکاری با روزنامه شرق و هفته‌نامه صدا را در کارنامه خود دارد. وی پیش از این و در جریان آغاز اعتراضات سراسری در ایران پس از مرگ مشکوک مهسا امینی در دوم مهرماه ۱۴۰۱ بازداشت و دادگاه وی در ۲۹ آذرماه تشکیل شد.

دهم دی ماه علی مجتهدزاده، وکیل این روزنامه‌نگار اعلام کرد که وی به تحمل شش سال حبس بابت اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» و پانزده ماه حبس دیگر بابت اتهام «تبلیغ علیه نظام» محکوم شده است.

به گزارش سحام، متن کامل این نامه بدین شرح است:

بیماری‌های اعصاب و روان امثال من حاصل بازداشت‌ها، انفرادی و شکنجه‌های شماست
چه شد که فکر کردید خوب است فضاحتی که به بار می‌آورید را جار بزنید؟

بله! خبر، خبرگزاری قوه قضاییه درباره سابقه بیماری اعصاب و روان من صحت دارد. اما نهاد امنیتی و قوه قضاییه به چه حقی و با چه رویی به خودشان اجازه می‌دهند محرمانگی بین بیمار و پزشک را زیر پا بگذارند و اصلا سابقه بیماری اعصاب و روان چه ارتباطی با سردرد دارد؟ طی چهار ماه گذشته که من روزها با سردرد بیدار شده و شب‌ها به این امید خوابیده‌ام که صبح فردا بدون سردرد بیدار شوم، انواع و اقسام حدس و گمان‌ها را پزشک‌های شما درباره سردرد من زده‌اند و دارو هم تجویز کرده‌اند! از سینوزیت تا میگرن، بالا رفتن شماره چشم، کلسترول بالا، نکشیدن دندان عقل و... بعد می‌گویید بلافاصله مجوز MRI صادر کرده‌اید؟

همین هفته گذشته پزشک شما می‌گفت وقتی چهار ماه است که سردرد داری و اتفاقی نیافتاده(نمرده‌ای) یعنی مساله نیازی به رسیدگی اورژانسی ندارد، سکته نکرده‌ای که اورژانسی اعزام شوی! البته دروغ می‌گویند اگر اینجا سکته کنید هم اگر شانس بیاورید و در ساعت اداری سکته کرده باشید تازه می‌گویند برای اعزام اجازه دادستان و فلان و بهمان لازم است، فلانی که نیست، بهمانی باید مجوز بدهد و خلاصه تا اجازه‌ها داده شود در بهترین حالت دو سه ساعتی طول می‌کشد.

حالا پای سابقه بیماری اعصاب و روان من را وسط می‌کشید که مثلا چه چیزی را ثابت کنید؟ ما که دیده‌ایم چطور از این روش‌ها برای بی‌حیثیت کردن افراد استفاده می‌کنید، می‌خواهید بگویید مثلا فلانی را که زندانی کرده‌ایم اصلا دیوانه است؟ شما که گفتید سابقه بیماری اعصاب و روان دارد این را هم می‌گفتید که این سابقه از اسفند ۹۸ بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع امیر کبیر و بازداشت وزارت اطلاعات شروع شده است. طی چهار سال چهار بار مرا در خانه‌ام بازداشت کرده‌اید، طوری که هر زنگ در خانه مرا از جا می‌پراند، بارها احضار کرده و بارها تلفنی تهدید کرده‌اید، در انفرادی نگه داشته‌اید، در بازداشتگاه بدون هیچ بازجویی ده‌ها روز به حال خود رها کرده‌اید، چون می‌دانید بازداشت، انفرادی، بلاتکلیفی، بی‌خبری و... چه شکنجه آسیب زننده و در عین حال نامرئی است.

بازداشتگاه برای شما روشی برای تحت فشار گذاشتن و شکنجه متهم است نه زمانی برای انجام تحقیقات. من را ۴۰ روز در بازداشتگاه ۲۰۹ نگه داشتید در حالی که مجموعا سه ساعت هم بازجویی نشدم و تا اعتصاب غذا نکردم حاضر به انتقال به بند عمومی نشدید.

من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده و داروهای اضطراب و افسردگی مصرف می‌کنم، این شرم‌آور نیست، آن دم و دستگاهی که برنامه‌ریزی شده تا این آسیب‌ها را به روان مخالفانش وارد کند باید شرم کند، که نمی‌‌کند. اینکه زندانیان سیاسی را روانه امین‌آباد می‌کنید تا آنها را بی‌آبرو کنید، به آنها خدشه‌ای وارد نمی‌کند، بر طبل رسوایی خودتان می‌کوبید.

من که علاقه شما به اینکه بازداشتی و زندانی داروی اعصاب مصرف کند را دیده‌ام. وقتی در زندان اوین گفتم خوبم و دیگر نیازی به دارو ندارم همچنان هر شب مرا صدا می‌زدید که فلانی بیاید دارو بگیرد، پس برای این بود که فردا در رسانه‌هایتان جار بزنید که سابقه بیماری اعصاب و روان دارد؟ برای همین پرونده‌سازی‌ها است که در زندان‌هایتان آب شاید قطع شود اما مسکن و آرام‌بخش همیشه در دسترس است؟

من شنیدم که در زندان قرچک گفته بودند به زندانیان بند۸ (بازداشتی‌های خیزش مهسا) هر اندازه که خواستند مسکن و آرام بخش بدهید. پوکساید، کلونازپام، ترانکوپین و...مثل نقل و نبات توزیع می‌شد. من اول نمی‌توانستم باور کنم که هر چندتا که تقاضا کنی می‌دهند. به چرخ دستی داروهای اعصاب می‌گفتند، کالسکه شادی! یک شب از حال و روز بعضی دخترها نگران شدم، خودم امتحان کردم، به پرستار قرچک گفتم لطفا به من دوتا کلونازپام۲ بدهید و دادند! همانجا قرص را پس دادم و به این وضعیت اعتراض کردم. کمی خودشان را جمع و جور کردند و من و من کنان گفتند آخر اصرار می‌کنند و...! این در حالی بود که فروش کافی میکس‌هایی که درصد ناچیزی قهوه داشت را در بوفه قرچک ممنوع کردند و آنجا اصرار ما اهمیتی نداشت. چرا؟ چون قهوه محرک است!

فاجعه‌هایی مثل یلدا آقافضلی از همین جاها شروع می‌شود. بند ۸ قرچک بند دختران بازداشتی زیر ۳۰ سال بود. عده‌ای دختر جوان را به اشکال فجیع و اکثرا با ضرب و شتم و توهین و تحقیر بازداشت کرده بودند و گرفتن اعتراف اجباری و تواب‌سازی حسابی رونق گرفته بود و این جمعیت بالای پر از تروما و اضطراب و ترس در هم می‌لولیدند بی‌آنکه اصلا به ذهن مسئولان زندان رسیده باشد در روان این دخترها چه دارد می‌گذرد و چه فشاری را تحمل می‌کنند. واقعیت اینکه در قرچک خونریزی ناشی از تورم مغزی و کیست مغزی را با پنبه‌ای در بینی درمان می‌کردند، گواهش نیلوفر فتحی.

اینکه این دخترها چه حال و روزی دارند و می‌تواند به چه فجایعی بیانجامد که به خودکشی و خودزنی هم کشیده شد، اصلا موضوعیتی نداشت.

من چهره زیبای یلدا آقافضلی را هرگز از یاد نبردم و آن بهت و شیون دخترهای بند۸ بعد از مرگ او و خودکشی نافرجام یکی دیگر از بازداشتی‌ها در پی خبر مرگ یلدا فراموش نشدنی است. یلدا را شما کشتید، یلدا اگر بازداشت نشده بود امروز زنده بود، اما برای شما اهمیتی دارد؟ نه! چیزی که برای شما مفت است همین جان آدمهاست.

از نهاد امنیتی و قوه قضاییه و... که انتظاری نمی‌توان داشت ولی کاش حداقل انجمن‌های روانپزشکی و روانشناسی به این رسوایی‌ها به این زیرپا گذاشتن پروتکل‌های شغلی خود اعتراض کنند. اگر بنا باشد پرونده بیمار بازیچه دست نهادهای امنیتی شود، دیگر در اتاق درمان که قرار است مکانی باشد که بیمار همه حرف‌هایش را بتواند بزند، چه امنیتی باقی خواهد ماند؟

امثال من و خیلی‌های دیگر آسیب‌دیدگان نهادهای امنیتی و قوه قضاییه و...‌ هستیم. اما کاش به فکر این باشید که برای آنها که خطرناک و آسیب زننده هستند، پرونده روانپزشکی تشکیل دهید. مثلا آن ماموری که بعد از اعتراض من به ادبیات بی‌ادبانه‌اش با مشت توی صورت من کوبید و به من گفتید یکی از اقوامش در حوادث اخیر کشته شده و عصبانی است، توسط روانپزشک ویزیت شده؟ آرام بخش مصرف می‌کند یا عصبانیتش هنوز ادامه دارد و بازداشتی‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد؟

آن مامور زن بازداشتگاه ۲۰۹ که لباسی را پیچیده بود دور بازوهای من و مرا روی زمین می‌کشید و فریاد می‌زد دست و پاییش را بشکنید و بیاندازیدش داخل سلول، همان که به دخترهای بازداشتی گفته بود آرزو دارم زیر چارپایه تک تک شما بزنم، هنوز مشغول کار است یا مرخصی درمانی که مستحقش هست را به او داده‌اید؟

آن پزشک بازجوی شما که بعد از اعتصاب غذای من، در حالی که در یک هفته ۹ کیلو وزن کم کرده بودم و قند من به ۵۰ رسیده بود، می‌گفت خیلی هم خوبی و دروغ می‌گویی و اعتصاب غذا نیستی، هنوز بازداشتی‌های ۲۰۹ را ویزیت می‌کند و به همه می‌گوید دروغ می‌گویند و به نظرش همه تمارض می‌کنند؟

باور کنید اینها نشانه اختلال روانی پزشک شماست. وقتی کارکنان شما اینها هستند و مثل خیلی بیمارهای سایکوتیک اصلا درکی ندارند که خطرناک هستند، طبیعی است امثال من که گذرم به این افراد افتاده امروز داروی اضطراب و افسردگی مصرف کنیم، ولی حداقل برای دیگران خطری نداریم. کاش کمی نگران کارمندان خودتان باشید که نیاز به درمان‌های اورژانسی دارند.

ویدا ربانی
زندان اوین