به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۴۰۲

پرواز ۷۵۲ و خاطراتی که "نباید نوشته می‌شد" ، اسد سیف

 

در زندگی هر شخص، همچون تاریخ، گاه حوادثی پیش می‌آید که زمان به بعد و پیش از آن تقسیم می‌شود. برای نمونه، در تاریخ سال‌های پیش و بعد از جنگ جهانی اول و یا دوم را داریم و یا انقلاب سال ۵۷ را در ایران. در زندگی شخصی این حادثه گاه ازدواج است، گاه آشنایی با کسی، گاه سفری مهم و گاه نیز حادثه‌ای بزرگ و یا مرگ عزیزی‌ که به جان دوستش داشته‌ایم.

در ۱۸ دی‌ماه ۱۳۹۸ هواپیمای اوکراینی پرواز ps752 با یک‌ساعت تأخیر، فرودگاه "امام خمینی" تهران را به قصد کی‌یف ترک کرد. هنوز چند دقیقه از پرواز نگذشته بود که هدف شلیک "پدافند هوایی سپاه پاسداران" قرار گرفت و سرنگون شد. در این حادثه همه ۱۷۶ سرنشین هواپیما که ۱۳۹ نفر از آنان ایرانی بودند، کشته شدند. حکومت ایران نخست حمله موشکی را انکار کرد، اما با وجود شواهد بین‌المللی، سرانجام به پذیرش آن تن داد. از این حادثه به عنوان یکی از مرگبارترین سانحه‌های هوایی یاد می‌شود.

اینکه چرا جمهوری اسلامی این هواپیما را سرنگون کرد و پشت صحنه چه جریان داشت، هنوز به‌تمامی روشن نیست. آنچه معلوم است، ادامه زندگی بر خانواده‌های قربانیان از این روز به بعد شکلی دیگر به خود گرفت.

در پی اعتراف جمهوری اسلامی به شلیک دو موشک به هواپیما و سرنگونی عامدانه آن، موج اعتراض به این اقدام در ایران و خارج از کشور آغاز شد. دانشجویان و دیگر شهروندان علیه رژیم و شخص خامنه‌ای شعار سر دادند و خواستار محاکمه عاملان و آمران این جنایت شدند. در این میان گزارشگران سازمان ملل اعلام کردند که در ادعا‌های رژیم ایران "تناقض فراوان است"، گزارش‌ها مغایر با واقعیت هستند و گذشته از این، بسیاری از "مدارک مرتبط با حادثه نیز از بین برده شده‌اند".

از همان نخستین روزهای پس از رخداد فاجعه، آنگاه که رژیم از قربانیان به عنوان "شهید" نام می‌برد، بستگان قربانیان از این حادثه به عنوان "جنایت علیه بشریت" نام بردند و اعلام کردند که عاملان آن را نخواهند بخشید. ۱۴۰ تن از اعضای خانواده جانباختگان سرانجام تشکلی با عنوان "انجمن خانواده‌های جانباختگان پرواز پی‌اس۷۵۲" بنیاد گذاشتند و اعلام کردند: «ما در پی کشف حقیقت هستیم که بدانیم چرا هواپیمایی غیرنظامی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرنگون شد. ما در پی عدالت هستیم تا مقصران، عاملان و آمران این جنایت شوم در دادگاهی بی‌طرف و مستقل مورد محاکمه قرار گیرند.»

به کوشش این انجمن فعالیت‌های گسترده‌ای در سراسر جهان در راستای پیگیری موضوع صورت گرفت. تجمعات اعتراضی با شعارهای دادخواهانه که در کشورهای مختلف برگزار شد، تنها بخشی از این فعالیت‌ها بوده و هست.

این انجمن چند ماه پس از تأسیس تصمیم گرفت تا خاطره‌های بستگان قربانیان را برای ثبت در تاریخ جمع‌آوری کند. آنان درباره قصد خود اعلام کردند: «به چیزی که جنایتکاران از ما گرفته‌اند، حیات بدهیم... و آن را بر پیشانی جهان ثبت کنیم». آخرین کار این افراد انتشار کتابی است با عنوان "نباید نوشته می‌شد". در این کتاب که به کوشش امیرحسین یزدا‌ن‌بد و حامد اسماعیلیون تهیه شده، ۳۱ نفر یادمانده‌های خویش را از واپسین دیدارشان با قربانیان مکتوب کرده‌اند.

مادری در این میان به یاد دو فرزند و نوه کشته‌شده خویش، برای بچه‌های بلوچستان مدرسه می‌سازد تا بچه‌های بلوچ که به علت فقر و نبود مدرسه ترک تحصیل کرده‌اند، امکان ادامه تحصیل بیابند. او در روز افتتاح در سیمای هر دانش‌آموزی سیمای فرزندان خود را بازمی‌بیند. به یاد ۲۹ کودک کشته‌شده در این حادثه ۲۹ درخت کُنار در حیاط مدرسه کاشته می‌شود و مدرسه سرانجام "با نوای زندگی و آموزش؛ زیباترین صدای دنیا، افتتاح" می‌شود.

مادری دیگر یادهای خویش را از فرزند کشته‌شده با نقل قولی از اروین یالوم، نویسنده و روانپزشک مشهور، آغاز می‌کند که: «از دست دادن پدر و مادر به معنای از دست دادن گذشته است ولی از دست دادن فرزند یعنی از دست دادن جزئی از آینده، زیرا فرزند جزئی از آینده است.». آیا این مادر بعد از مرگ فرزند، توان به پا خاستن و دوباره زیستن را دارد؟ در این شکی نیست که او به زندگی گذشته بازنخواهد گشت. مادری نیز شاید در همین رابطه است که مرگ فرزند را به استبداد پیوند زده اعلام می‌کند که استبداد حاکم بر ایران قاتل فرزند او است.

پدری از آخرین ساعاتی می‌نویسد که فرزندان خود را به فرودگاه رسانده بوده و هنوز به خانه نرسیده، خبر سقوط هواپیما را می‌شنود. همسری از کیک ازدواج می‌نویسد که هنوز در یخچال است، ولی عروس کشته شده است. کسانی نیز از این می‌نویسند که در کانادا در تدارک رفتن به فرودگاه بوده‌اند که خبر را می‌شنوند.

هفتاد تن از کشته‌شدگان این پرواز دانشجو بودند و بسیاری از آنان در شمار نخبگان کشور. حکومت ایران در ظاهرفریبی‌هایش جسدهای سوخته را در جعبه‌هایی قرار می‌دهد که با پرچم جمهوری اسلامی آذین گشته و نام "شهید" بر آن نوشته‌اند. عده‌ای از خانواده‌ها اما حاضر نمی‌شوند از این اجساد بهره‌برداری سیاسی شود و ترجیح می‌دهند جنازه‌ها را به کانادا منتقل کنند. این خود موجب می‌شود که پیکر آنان در کنار هم در گورستانی با سنگ یادبودی دفن گردد.

می‌توان با آن مادر همراه شد که به نقل از محمود درویش می‌گوید: «جنگ پایان خواهد یافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت. باقی می‌ماند آن مادر پیری که چشم به راه فرزند شهیدش است و آن دختر جوانی که منتظر معشوق خویش است و فرزندانی که به انتظار پدر قهرمانشان نشسته‌اند. نمی‌دانم چه‌کسی وطن را فروخت، اما دیدم چه کسی بهای آن را پرداخت.»

در واقع نیز خانواده کشته‌شدگان پس از این حادثه دیگر آن نیستند که بوده‌اند. بسیاری از آنان ادامه زندگی را در دادخواهی بازمی‌جویند و در این راه به مبارزه خویش ادامه می‌دهند. این کتاب نیز گوشه‌ای‌ست از همین مبارزه. درد رنجی‌ست در پیوند با مبارزه.

"نباید نوشته می‌شد" را انتشارات "انجمن خانواده‌های جانباختگان پرواز ps752" در ۲۳۱ صفحه منتشر کرده است.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.