* بدون توجه به اسناد و مدارک کنفدراسیون جهانی و سیاست و
عملکرد رژیم شاه نتوان قضاوتی صحیح درباره مبارزات
کنفدراسیون ارائه داد!
دکتر منصور بیات زاده
در نقد اظهارات دشمنانه آقای رضاچرندابی،
تحت عنوان «با این محتوا به آن گذشته نگاه نکنیم!»
سایت «ایران امروز» نوشته ای بقلم آقای رضاچرندابی تحت عنوان «با این محتوا به آن گذشته نگاه نکنیم!» (١) ، بانضمام یکی از عکسهای تاریخی دوران مبارزات کنفدراسیون در تاریخ ۴ ژانویه ٢٠١٣ ، انتشار داده بود. آقای چرندآبی طی آن نوشته بمخالفت با برگزاری جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی که یک روز بعد (۵ ژانویه) در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می شد ، پرداخته و از آن دوران افتخار آمیز، به عنوان «سالهای جنون» نام برده است.
محتوی آن نوشته، برای آنانکه تا اندازه ای با تغییر مواضع برخی از فعالین سیاسی در خارج از کشور آشنائی دارند، چندان تعجب انگیزنبود. که انتظار همین بود تا افرادی همچون آقای رضاچرندابی که مدتها است به جرگه دوستداران تئوریسین و قائم مقام حزب رستاخیز آریامهری درآمده اند و افرادی که از کارچاق کن های نشستهای واشنگتن، استکهلم، پراگ ... بوده، همان نشستهائی که «سایه » ی از ما بهتران برآن افکنده شده و بالاخره برخی از طرفداران رژیم محمدرضاشاه پهلوی و نیروهای طرفدار دخالت بیگانگان در امور ایران از برگزاری جشن پنجاهمین سالگرد کنفدراسیون جهانی، استقبال ننمایند و حتی علیه آن دست به توطئه و خرابکاری بزنند!
از اینکه آقای رضاچرندابی برای چندمین بار عقاید و نظرات سیاسی خود را عوض کرده است و مدتی است که پرچم جدید دیگری را در دست گرفته ، بهیچوجه موضوع بحث و یا اعتراض من نیست. زیرا من تغییر عقیده سیاسی هرفردی را، صرفنظر از سمت و سو و محتوی آن تغییر ـ از حقوق دمکراتیک آن فرد می دانم.
اما،اعتراض من به آنجناب مربوط به چگونگی شیوه اتخاذ شده از سوی وی در توجیه آن «تغییر مواضع» می باشد که با توسل به دروغ، تحریف واقعیات و توهین به دگراندیشان توام شده است.
آقای رضاچرندابی بخاطر اینکه بتواند مخالفت خود را با برگزاری آن جشن در نزد خوانندگان، محق جلوه دهد. به تحریف و وارونه جلوه دادن یکسری مسائل و سوء استفاده از یکی از عکس های مربوط به مبارزات دوران کنفدراسیون ــ عکسی که یکی از اسناد و افتخارات تاریخچه مبارزات کنفدراسیون جهانی است ــ ، دست زده است، تا بتواند با تکیه برآن تقلبات، در حین توجیه دفاع وی از باصطلاح « نظام سکولار شاهنشاهی» و سرپوش گذاشتن برجنایات و خیانتهای رژیم شاه، مبارزات استقلال طلبانه، آزادیخواهانه و ضد استبدادی و ضد استعماری کنفدراسیون جهانی که دفاع از زندانیان سیاسی یکی از مسائل و وظائف محوری آن تشکیلات بشمار می رفت را، مغشوش جلوه دهد و بطور وقیحانه از آن دورن بنام « سالهای جنون» صحبت نماید! بدون اینکه در هنگام تحریر آن اراجیف وچرندیات، دقیقه ای باین واقعیت انکار ناپذیر توجه داشته باشد که، سیاست ترور و خفقان و عملکردهای غیر قانونی و فرمان های شاهنشاه آریامهر خدایگان، بجای محترم شمردن اصول قانون اساسی مشروطیت از سوی سردمداران باصطلاح « نظام سکولار شاهنشاهی» سبب شده بود تا مردم ایران نتوانند با ارزشهای جامعه مدنی و روابط و حقوق دمکراتیک آشنا شوند!
البته این حق آقای رضاچرندابی است که درباره گذشته خود آن چنان که صلاح می بیند و می خواهد قضاوت کند، بطوریکه حتی خود رادر دوران فعالیت و عضویتش در کنفدراسیون جهانی، «دیوانه» فرض کند. ولی اسناد و مدارک کنفدراسیون بیانگر این واقعیت است که اگر در آن دوران مبارزات و فعالیتهای کنفدراسیون جهانی نبود، تعداد بیشتری از زندانیان سیاسی به چوخه های اعدام سپرده می شدند و فشار بر زندانیان سیاسی بمراتب بیشتر از آنچه اعمال می شد،شدت می یافت و چهره کریه و ضدمردمی شاه در سطح جهان افشا نمی شد!
آیا امکان دارد آقای چرندابی توضیح دهند که دفاع از زندانیان سیاسی و اعتراض به سرکوب، ترور و خفقان و مبارزه با سانسور و خواست اجرای حاکمیت قانون (در آن زمان برپایه اصول قانون اساسی مشروطیت) و برقراری انتخابات آزاد، دفاع از آزادی بیان، قلم، تجمعات و آزادی فعالیت سندیکاها و احزاب سیاسی و روشنگری درباره استبداد و استعمار در دوران باصطلاح «نظام سکولار شاهنشاهی» را چرا باید بعنوان « سالهای جنون» نامید؟
البته این سئوال می تواند مطرح باشد که آیا آن چند نفر فعال سیاسی (مهدی خانبابا تهرانی، مجید زربخش، مهران براتی، بیژن حکمت، کاظم کردوانی) که آقای رضا چرندابی از آنها نام برده است ، آن دوران را، همچون آقای چرندابی، «سال های جنون» تلقی می کنند،؟ باید در انتظار بود و صبر کرد که آنعده که در ظاهر سیاستهای متفاوتی را دنبال می کنند، درباره «سال های جنون» مورد نظر آقای چرندابی چگونه قضاوت و اعلان موضع می کنند؟!
بنظر من بد نیست دوستان محترم آقای چرندابی به وی لطف کرده و اورا به نزد روان پزشک ببرنند و کمک به معالجه وی بنمایند. چون این یار دوران کنفدراسیونی آنها، اگرسالم بود و حس تشخیص اش را از دست نداده بود، حتمأ فقط به قضاوت درباره وضع روحی خود اکتفا می کرد و بدیگران توهین نمی نمود و چنین اظهار نظر نمی کرد.:
«این که من و ما، نخبهگان آن جامعه، در آن سالهای جنون، با هوش و ظرفیت متوسط خود، با محدودیتهای عقلی و نظری خویش، به این حرف و شعارها اکتفا کردیم، خردمان متاسفانه کفافی بهتر نیافت، کشوری را دستهجمعی به امید آزادی و استقلال، به نابودی کشاندیم...»
آقای چرندابی در آن نوشته تبلیغاتی خود بنفع باصطلاح « نظام سکولار شاهنشاهی» می نویسد:
«... در اواخر دهه هشتاد میلادی با چند سال تاخیر، بیست و پنج سالگی کنفدراسیون را جشن گرفته بودند. یادش به خیر فرهاد سمنار از فعالین و دبیران کنفدراسیون هنوز زنده بود. من هم در آن بزرگداشت برای ۲۵ سالگی فعالیت کرده بودم. این بار اما پس از مشاهده عکس همراه بزرگداشت، بسیار خوشحال هستم که به من، مراجعهای که احیانا متنی در این باره را امضا کنم، صورت نگرفته است.
راست آن است که اگر کسی مراجعه میکرد و امضا ناچیز مرا هم برای همراهی با “کنفدراسیون” میخواست، بی هر اما و اگری همراهی میکردم. میدانید که در جمع آوری امضا برای متنهای سیاسی، عکسی همراه نیست. متن فرستاده میشود، و بسیاری چو من، که شاگرد تنبلهای خوانش متنها هستند، بی آن که دقیق بخوانند، بر حسب اسامی یارانی که امضاشان پای متن هست، تصمیم میگیرند. و امضا میکنند.
دنیای امروز ما اما، دنیای تصاویر و عکسهاست. دیگر حتما متنها محتواها را تعیین نمیکنند. عکسها و تصاویر، بیشتر از آن، خط و خطوط و رسمها، یا حتا رنگهای چهرهها، به هزار زبان در سخن هستند. راست آن است که، امروزه تصاویر بیکلامی، با گشاده دستی در سخناند.»(تکیه همه جا از منصور بیات زاده).
همانطور که نقل شد، آقای چرندابی در نوشته مورد بحث به شرکت خود در برگزاری« جشن بیست و پنج سالگی کنفدراسیون» اشاره کرده است. اما او برای خوانندگان آن نوشته توضیح نداده است که وی در آن مقطع تاریخی برگزاری آن جشن، هنوز« بجرگه » دوستداران قائم مقام و تئوریسین حزب رستاخیزمحمدرضاشاه درنیامده بود ــ همان تئوریسینی که کودتای سازمانهای جاسوسی سیا و انتلیجنت سرویس و چاقوکشان چاله میدانی و روسپی های دروازه قزوین... علیه حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق را، «قیام ملی» می نامید و به آنانکه در رابطه با آن فاجعه ضدملی روشنگری می کردند، روضه خوانهای ٢٨ مردادی لقب داده بود ــ !
از سوی دیگر، آقای رضا چرندابی در آن نوشته روشن نکرده اند که چرا نباید در رابطه با پنجاه سالگی کنفدراسیون جهانی به اسناد و مدارک آن تشکیلات اشاره نمود و مبارزات و فعالیتهای آن دوران را به آن صورتی که اتفاق افتاده است توضیح داد و برجسته نمود؟!
آیا می بایستی در رابطه با آن «یادمان »، بجای استفاده از پلاکاردهای کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی که اغلب بیانگر مبارزه و افشای جنایتها و خیانتهای دوران رژیم وابسته محمد رضاشاه پهلوی بودند، عکسهائی از کنگره «آزاد زنان و آزاد مردان» دوران آریامهری و یا عکسها ای از جلسات «حزب رستاخیز» و صحنه هائی از سخنرانیهای تئوریسین و قائم مقام آن حزب فاشیستی استفاده می شد؟!
آقای رضا چرندابی گویا هنوزنمی داند و برایش قابل درک نیست که تفاوت فاحشی بین اعلام « مواضع سیاسی» و تحریر« تاریخ سیاسی» وجود دارد!
با توجه باین اصل مهمی که اشاره رفت، هر انسانی در طول حیات سیاسی اش ، می تواند و در واقع از حقوق دمکراتیک او هست که نظرات و عقاید سیاسی اش را هر زمان که خواست تغییر دهد، اما در هیچ زمانی این تغییر مواضع سیاسی نمی تواند و نباید سبب گردد که رویدادهای تاریخی را آنطور که رویداده اند بیان ندارد و آن را بر پایه مواضع سیاسی روز تحریر نماید.
آنکس که خیال می کند که با تغییر مواضع و عقاید سیاسی همچنین حق دارد، «تاریخ» را برپایه نظرات و عقاید جدید سیاسی اش تحریر کند، دست به تحریف تاریخ می زند، امری که بهیچوجه نباید مورد تائید قرارگیرد!
من اطلاع داشتم، که چندنفری با تماس تلفنی و مراجعه به دوستان قدیمی و دادن اطلاعات غلط به آنها، سعی نموده اند تا از شرکت افراد قدیمی درآن جشن جلوگیری کنند، تا بخیال خود بعدأ اعلام دارند، که چون ما مخالف بودیم و محور نبودیم واز آن جشن حمایت نکردیم ــ البته بدون اینکه علت مخالفت خود را که در واقع بیشتر مربوط به تجدید نظر در مواضع سیاسی گذشته، بخصوص مواضع ضدامپریالیستی و همصدا شدن با برخی از سلطنت طلبان و پهلویست هاست بیان نمایند ــ ، آن جشن با شکست روبرو شد. البته باید خاطر نشان کرد که آن کوشش ها هم بی تأثیر نبود و چند نفری نیز در رودربایستی قرارگرفته و از شرکت در آن جشن خودداری کردند! غافل از اینکه بکوری چشم دشمنان آزادی،استقلال و تمامیت ارضی ایران، آن جشن مورد استقبال بسیاری از هموطنان ایرانی از اقصی نقاط جهان قرارگرفت و سالن جشن و راه روهای اطراف آن سالن، همچون دوران کنگره های کنفدراسیون مملوازجمعیت بود.
برنامه جشن را « کمیتهی برگزارکنندهی یادمان پنجاهمین سالگرد ...»، بطوری تدوین و تنظیم کرده بود تا این امکان باشد تا در طول اجرای برنامه جشن، به رئوس ارزشهای هویتی و خواستها و اهداف کنفدراسیون جهانی اشاره گردد و از طریق قرائت نمونه هائی از پیامها ، قطعنامنه ها و اشاره به برخی دیگراز مصوبات کنگره ها و نشان دادن عکسهائی از تظاهرات و مبارزات توده های دانشجوئی برهبری کنفدراسیون جهانی، نتیجه گیری شود که آن فعالیتها و مبارزات در ادامه مبارزات دوران انقلاب مشروطیت و جنبش مشروطه خواهی و نهضت ملی شدن صنعت نفت برهبری دکترمصدق علیه ظلم، استعمار و استبداد و دفاع از آزادی و حقوق مردم ایران بوده است. برعکس آقای رضاچرندابی که مبارزات دوران کنفدراسیون جهانی را، « سالهای جنون» تلقی می کند، اعضای کمیتهی برگزار کننده جشن یادمان، همگی افتخار داشتند، که همچون گذشته بر ارزشهای نهضت ملی ایران و همچنین اصلهای محوری منشور کنفدراسیون جهانی پایبند هستند و یکی از اهداف برگزاری آن جشن تاکید بر آن ارزشها و افشای ماهیت سرکوبگر و ضد مردمی و وابسته رژیم پهلوی و دستگاههای تبیلیغاتی استعمارگران جهان وعاملین کودتای ٢٨ مرداد بوده است. امری که با موفقیت برگزارشد. در این رابطه توجه شما را به اطلاعیه «سپاسگذاری کمیتهء برگزارکنندهی یادمان پنجاهمین سالگرد...» جلب می کنم.(٢)
با توجه به اظهارات غلط و بی مایهی آقای رضا چرندابی مبنی بر: « ... پس از مشاهده عکس همراه بزرگداشت، ... میدانید که در جمع آوری امضا برای متنهای سیاسی، عکسی همراه نیست. متن فرستاده میشود، و بسیاری چو من، که شاگرد تنبلهای خوانش متنها هستند، بی آن که دقیق بخوانند، بر حسب اسامی یارانی که امضاشان پای متن هست، تصمیم میگیرند. و امضا میکنند.... دنیای امروز ما اما، دنیای تصاویر و عکسهاست. دیگر حتما متنها محتواها را تعیین نمیکنند....»، من در همان روز( ۴ ژانویه) توضیحاتی در آنباره نوشتم که مسئولین محترم سایت «ایران امروز» نیز لطف کرده و چند ساعت بعد در بخش «نظرخوانندگان » در زیر نوشته آقای چرندابی انتشار دادند. درآن توضیح یادآورشدم که آن عکس مورد استفاده آقای چرندابی مربوط به « پیام شادباش زندانیان سیاسی دوران شاه» به برگزارکنندگان جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج از کشور، می باشد و «اطلاعیه» کمیته تدارکات که تحت عنوان «یادمان پایه گذاری کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) را گرامی داریم !» با سرلوحه نامه کنفدراسیون که «آرم اهورا مزدا» را دربردارد، انتشار پیدا کرده است.
در این رابطه می توان به لینک هائی که در پانویس اشاره رفته است مراجعه کرد.(٣)
اما ضروری می دانم، برای روشن شدن جوانب «سالهای جنون» مورد نظر آقای چرندابی و جلوگیری از سوء تفاهمات و برداشتهای غلط ، متذکر شوم که آقایان «مهدی خانبابا تهرانی، مجید زربخش، مهران براتی، بیژن حکمت، کاظم کردوانی » که وی از آنان بعنوان« بخشی از یاد و خاطره کنفدراسیون» در نوشته خود یاد کرده است، جمعأ از فعالان جناح معینی از طرفدار «اندیشه مائوتسه دون» بودند، با توجه به این موضوع که دوستمان مهدی خانبابا تهرانی جزو آنعده از افرادی بود که اولین کنگره کنفدراسیون در پاریس را بعنوان اعتراض ترک نمود ـ مقطع تاریخی که هنوز مابین ایرانیان اصولا صحبتی از «اندیشه مائوتسه دون» مطرح نشده بود و پس از گذشت سالها از ماجرای ترک کنگره اول، در کنگره سیزدهم کنفدراسیون که در شهر فرانکفورت برگزار گردید، بار دیگر به جمع توده های کنفدراسیونی پیوست. برای اطلاعات بیشتر در اینمورد به توضیح در پانویس مراجعه کنید.(۴)
اگرچه لازم و ضروری است بخاطر مقابله با مخالفین نهضت ملی و مبارزات دوران کنفدراسیون، توضیحات بیشتری در باره جنایات و خیانتهای و سرکوب آزادیخواهان و استقلال طلبان و دوستداران اجرای قانون اساسی (قانون اساسی مشروطیت ) در دوران باصطلاح« نظام سکولار شاهنشاهی» ارائه کرده، و دست به روشنگری بیشتری زد و از مبارزات و فداکاریهای فعالین، اعضاء و طرفداران کنفدراسیون جهانی به نیکی و سربلندی یاد نمود. ولی، بخاطر جلوگیری از طولانی شدن این نوشته، توجه خوانندگان محترم را به نوشته ای که من تحت عنوان «پوزش روشنفکران از محمدرضاشاه پهلوی؟ » ـ در باره ادعای «بدهکاری پوزش بزرگ روشنفکران ایران، اهل اندیشه و قلم به محمدرضاشاه؟» به قلم دکتر علی رضا نوری زاده در تاریخ اول بهمن ١٣٨١ نوشته ام ، جلب می کنم.
درست در ١٠ سال قبل آقای دکتر علی رضا نوری زاده ، همچون آقای رضاچرندابی ، بخاطر دفاع از رژیم محمد رضا شاه و یاری رساندن به اردوگاه (کمپ) دوستداران محمدرضاشاه پهلوی ، طی نوشته ای موضوع پوزش روشنفکران ایران، اهل اندیشه و قلم از ملت ایران و محمد رضاشاه را با قطار کردن نام آقایان « آرامش دوستدار، هوشنگ وزیری، مهدی خانبابا تهرانی، بابک امیرخسروی و دادود نعمتی » مطرح کرده بود.
من (منصور بیات زاده) که در آنزمان همچون امروز براین عقیده بودم که روشنگری و مبارزه علیه رژیم سرکوبگر، فاسد و تبهکار پهلوی وافشای طرفداران آن رژیم حقانیت داشته و دارد، درصدد پاسخ به آن ادعا برخاستم.
و همانطور که اشاره رفت، مطلبی تحت عنوان «پوزش روشنفکران از محمدرضاشاه پهلوی؟» را نوشتم. در آن نوشته با ارائه توضیحاتی و ذکر ٣٨ فقره دلیل که نشان می دهد ادعا و خواست آقای دکتر نوری زاده و دوستانش بی جا می باشد، بی پایه بودن سخنان آن جناب را روشن نمودم. امروز همان استدلالات و دلایل را می توان در برابرآقای رضاچرندابی قرار داد و بی اساس بودن ادعای «سالهای جنون» مورد نظر وی را به وی یادآور گردید! برای خواندن آن نوشته از لینکی که در پانویس ذکر شده است، استفاده کنید. (۵)
دکتر منصور بیات زاده
چهار شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۱ - ۹ ژانویه ۲۰۱۳
پانویس:
1 ـ با این محتوا به آن گذشته نگاه نکنیم ـ رضاچرندابی
منبع سایت ایران امروز
٢ ـ سپاسگزاریِ کمیته برگزاری یادمان پنجاهمین سالگرد پایه گذاری کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی)
منبع سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
٣ ـ پیام شادباش جمعی از زندانیان سیاسی دوران شاه به برگزارکنندگان جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس کنفد راسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج از کشور! (پنجم ژانویه ۲۰۱۳ در شهر فرانکفورت) ـ چهار شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱ - ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲
منبع سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
و
یادمان پایه گذاری کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ی ملی) را گرامی داریم!
۴ ـ « مهدی خانبابا تهرانی در جلسه هایدلبرگ ( فروردین ١٣٣٩ ) حضور نداشته است ، آنهم بدین خاطر که از برگذاری چنان نشستی همچون بسیاری دیگراز فعالین آنزمان اطلاع نداشته است ( نگاه کنید به نوشته دکتر علی شیرازی و مصاحبه دکتر بهمن نیرومند در پانویس بخش سوم همین نوشته). در کنگره پاریس ( دی ١٣۴٠ ) به حمایت از منوچهر ثابتیان و محسن رضوانی ــ در آن مقطع تاریخی آن دو نفر از طرفداران حزب توده ایران بودند ــ کنگره پاریس را ترک کرده است. همزمان با کنگره لوزان ( دی ١٣۴١ ) ، معروف به «کنگره وحدت ـ بدین خاطر که طرفداران حزب توده مجددأ به کنفدراسیون پیوستند» ، تهرانی چون در زندان در شهر مونیخ بسر می برده است، نمی توانسته است در آن کنگره بعنوان نماینده و یا ناظرشرکت کند و بعدأ بخاطر همکاری با بخش فارسی رادیو پکن از سال ١٣۴٣ در چین بسر می برده است و پس از مراجعت از چین ، مدتی هم در اروپا بصورت مخفی زندگی می کرده است و تازه در دی ماه ١٣۵٠ مصادف با زمان برگزاری سیزدهمین کنگره کنفدراسیون جهانی که بطور علنی در خانه جوانان شهر فرانکفورت برگزار شده بود بعنوان ناظر و مشاهده گر صحنه هائی از کار آن کنگره شرکت می کند و در حقیقت مجددأ علنی می گردد.
با توضیحاتی که رفت، حال این سئوال از آقای حسین شریعتمداری که یکی از خبرسازان رژیم ولایت فقیه می باشد، مطرح است که چرا و بچه دلیل دستگاه تبلیغاتی آن جناب مدعی هستند که : « هژمونی کنفدراسیون از بدو تأسیس در اختیار سازمان انقلابی و رهبری آن به دست مهدی خان باباتهرانی قرار» بوده است؟»
به نقل از نوشته :کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ بخش چهارم ـ مطالبی در باره تاریخچه کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ملی ( افشاگری در باره تحریف تاریخ از سوی جاسوس ساواک و نویسندگان کیهان چاپ تهران) ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
منبع سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
۵ ـ پوزش روشنفکران از محمدرضاشاه پهلوی؟ ـ در باره ادعای «بدهکاری پوزش بزرگ روشنفکران ایران، اهل اندیشه و قلم به محمدرضاشاه؟» ـ دکتر منصوز بیات زاده
منبع سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق