درد ناکترین بدبختی یک ملت این است که
در میهن خود اسیر سربازان بیگانه شود[۱].
دستوری که شاه برای برچیده شدن محاصرۀ تبریز به نیروهای نظامی خود داده بود، موجب گردید که مواد غذائی چه از طریق مناطق اطراف تبریز و چه به وسیلۀ قوای روس، وارد شهر گردیده و معضل گرسنگی برطرف گردد.
در ابتدا مردم شهر تصور می کردند که با برطرف شدن مشکل کمیابی غذا، قوای بیگانه ( همان طور که قول داده بودند ) مملکت را ترک خواهند کرد. لیکن خیلی زود فهمیدند که « رسانیدن مواد غذائی » فقط بهانه ای بوده که بدان وسیله کشور روسیه دست در دست دولت انگلیس، قرارداد ۱۹۰۷ را به اجرا درآورده و شمال کشور ما را صاحب شود! روزهاي بعد، نیروهای روسیّه فوج فوج بداخل تبريز نفوذ كردند و رفته رفته آن شهر را تحت يوغ خود درآوردند.
سپس، دو کشور روس و انگلیس برای توجیه این تجاوز آشکار، اطلاعیّۀ مشترکی برای کشور های پیشرفتۀ دنیا صادر کرده و علت این تجاوز را نجات جان دیپلومات های خارجی شهر بیان نمودند. بر طبق آن اطلاعیّه آمده بود:
« اروپائیان مقیم تبریز در معرض تجاوز و خطر مرگ اند. از این رو دولت روسیّه به نگهبانی اهالی بی دفاع همت گماشته اند! به محض این که شهر تبریز وضع آرامی به خود گیرد، پس از آنکه حفظ جان و مال کنسول و اتباع روسی تأمین گردید، نیروی نظامی روسیّه فراخوانده خواهد شد.»[۲]
این اطلاعیّۀ « سراپا دروغ» به این دلیل منتشر گردید که آن دو کشور، اشغال تبریزرا امری بشردوستانه به کشورهای دیگر وانمود سازند و گرنه بیگانگان ساکن تبریز در نهایت امنیت و آرامش و راحتی زندگی می کردند. زیرا در طول جنگ های یازده ماهۀ مسلحانۀ تبریز، اعضاء انجمن تبریز و نیز ستارخان و باقرخان توجه کافی به امنیت و آسایش خارجیان مقیم آن شهر داشتند. در مورد حفظ کامل امنیت خارجیان ساکن تبریز، امیر خیزی – که خود در کنار ستارخان شاهد آن روزهای غم انگیز تبریز بود - می نویسد:
«...از نخستین روز انقلاب آذربایجان تا آخرین روز آن ... برای تمام کنسولخانه ها اشخاص مخصوصی معین شده بود که مراقبت کامل در رفاه حال متعلقان و کسان و تبعۀ ایشان بنمایند. و نمایندگان دول خارجه از این حسن مراقبت پیوسته اظهار امتنان می کردند. »[۳]
سران آزادیخواه تبریز، از همان ابتدای جنگ، حتی امنیت و آسایش شرکت های خارجی را نیز که در آن شهر فعالیت اقتصادی داشتند به عهده گرفته بودند وحتی از آن ها رضایت نامه ای نیز مبنی بر خوش رفتاری مجاهدین و اهالی تبریز با آنان و حفظ آزادی و امنیت ایشان کسب کرده بودند. ادوارد برا ون در این مورد می نویسد:
«...ستارخان که علیرغم اصل و نسب پائینی که داشت، همانقدر که به خاطر شجاعت و توانائی استراتژیکی اش برجسته می نمود، برای احتیاط و دور اندیشی اش نیز شاخص بود، از سه تن از رؤسای شرکت های اروپائی مقیم تبریز تأییدیّه هائی دالّ بر رضایت کامل شان از نحوۀ حکومت وی، و امنیت تام و تمامی که آنها تحت حکومت موقّت ملیّون از آن برخوردار بودند، کسب کرد.»[۴]
پیش آمدهای بعدی نشان داد که کنسول روسیّه از مدت ها پیش نقشۀ اشغال تبریز را در سر داشته است و هر روز به هر بهانه ای که می شد، جای پای نظامیان خود را محکمتر می کرد. در روز دهم اردیبهشت[۵]، تعداد ۱۸۰ تن از سربازان روسی از لشگرگاه خود در خارج از تبریز جدا شده و وارد شهر گردیده و در منزل بصیرالسلطنه جای گرفتند. چهار روز بعد شمار آنان در تبریز به ۲۶۹ تن می رسید[۶]. در این تاریخ قوای نظامی روسیه در خارج از شهر به چهارهزار تن بالغ می شد[۷]. دیری نگذ شت که مهمانان ناخوانده به دعوی صاحب خانگی برخاستند و به یکباره همچون قوائی که تبریز را به زور اسلحه فتح کرده اند، به مزاحمت و رفتار تحقیرآمیز با مردم تبریز و به ویژه با مجاهدان شهر پرداختند. هرچند که در آن تاریخ در داخل شهر تعداد مجاهدان به بیش از بیست هزار نفر باالغ می شد[۸] و همگی آنان نیز از افرادی رزم دیده و آمادۀ جنگ تشکیل می شدند، لیکن به دستور انجمن ایالتی برای احتراز از تحریک دشمن، اسلحه به کنار نهاده و با احتیاط تمام با اشغالگران برخورد می نمودند. با اینهمه، نظامیان روسی هرگونه مراتب انسانیت را نادیده گرفته و از موقعیت خود نهایت سوء استفاده را می کردند. کریم طاهرزاده ( که خود در آن تاریخ جزو مجاهدان بود )، در بارۀ رفتار ناپسند این اشغالگران چنین می نویسد:
« نیروی بیگانه... وقاحت و وحشیگری را بیش از حدّ تصور نمایش می دادند. در کوچه و خیابان دست خودشان را با آب دهن خیس کرده و به گردن ملاها زده و خنده کنان به زبان ترکی می گفتند ( ناپاک نیست)[۹]. چادرِ زن ها را از سر گرفته و می خندیدند! خوردنی ها را از طبق دستفروشان و از دکان بقال ها می قاپیدند. اسلحۀ مأمورینی که دارای لباس رسمی بودند، از دست آن ها می گرفتند...»[۱۰]
وی ادامه می دهد:
« خاطر دارم به عناوین مختلف مثلآ سیم کشی تلفن، بدون دادن خبر قبلی به خانه و پشت بام منازل مردم وارد شده و تولید وحشت می کردند. مسلم بود که این عملیات برای تولید عصبانیت و بالاخره تولید بهانه بود...»[۱۱]
برای این که بتوانیم اوضاع آن روز شهر تبریز را به درستی ترسیم کنیم، به طور خلاصه و در چند سطر، به فرازهائی از دو گزارشی که به وسیلۀ دو تن از خارجیان ساکن تبریز( که مستقیمآ شاهد اوضاع بوده اند)، اشاره می کنیم. اولی جزوه ای است در ۱۸ صفحه که مطالبی در بارۀ شکایات مردم، از رفتار سوء سربازان روسی در تبریز نوشته و ادوارد براون آن را در کتاب خویش به شرح زیر منتشر کرده است[۱۲]:
- « شب ۱۹ اردیبهشت گلوله ای که اتفاقی در هوا شلیک شده بود، به دست یک نگهبان روسی که بر پشت بام خانۀ بصیرالسلطنه گماشته شده بود، اصابت کرد. پس از این واقعه، دیگر سربازان شروع به تیراندازی به تمام جوانب نموده و فردی به نام حاج محمدصادق ...که در حال عبور از مقابل گورستان « گاچین » بود، گلوله ای به گردنش اصابت نموده و کشته شد.»[۱۳]
- « در - امیرخیز و راسته کوچه -[۱۴] برخی از سربازان مزاحم زنان گردیده و حجاب آنها را برداشته و به چهره هایشان نگاه می کردند که این عمل شدیدآ مغایر با آداب و رسوم و احساسات مذهب اسلام است.»
- « در ۲۳ اردیبهشت اعلامیّه ای از طرف حکومت صادر شد که در آن به همۀ کسانی که اسلحه حمل می کردند، دستور داده شده بود تا قبل از ظهر آنها را کنار بگذارند و همه را از ظاهر شدن در خیابان ها با اسلحه منع نموده بود. یک ساعت و نیم قبل از ظهر، سربازان روسی به زور شروع به خلع سلاح کسانی نمودند که در خیابان ها و بازارها اسلحه حمل می کردند و همچنین جمع آوری اسلحه از مغازه های اسلحه فروشی.»
- « در همان روز سربازان روسی ۶ قبضه تفنگ، ۶ قبضه رولور، و یک خنجر را از یک نگهبانِ سواره نظام ایرانی ربودند که جهت همراهی هیئت صلحی منصوب گردیده بود که انجمن جهت آرام ساختن شهروندان مرند، ماکو[۱۵]، سلماس و ارومیّه اعزام داشته بود، و این نگهبان در حال خروج از ساختمان محلّ نشست انجمن بود. و این در حالی بود که سربازان سواره نظام ایرانی دارای مجوّز، از سوی کنسول روسیّه و ژنرال زنارسکیف [ فرماندۀ نظامیان اشغالگر روسی – م ] جهت حمل اسلحه داشتند.»
- « در ۲۰ اردیبهشت، گروه عظیمی از سربازان [ روسی- م] با نورافکن در محلّۀ ارمنستان گشت می زدند، و این اقدام علیرغم حضور تعداد کافی از افراد پلیس شهر در آن محلّه صورت گرفت.»
- « سربازان هنگام عبور از خیابان ها با خوراکی های بقّالی ها و دیگر مغازه ها که نظرشان را جلب نماید، از خود پذیرائی می کنند...»
- « در ۲۷ اردیبهشت یک اسکادران از قزّاق ها، به همراه یک توپ، چهار نعل و از گورستان « گاچنی » گذشته و یک مرد لال پیر، به نام محمدعلی فرزند آقا علی بیگ، را در زیر پای اسب های خود لگد مال کرد ند، به طوری که وی اکنون در بیمارستان در آستانۀ مرگ قرار دارد.»
- « در ۲۵ اردیبهشت به فرمان ژنرال زنارسکی، سربازان وارد محلۀ خیابان شده به پشت بام خانه ها رفته و یک قبضه توپ را بر پشت بام یک نانوائی مقابل منزل باقرخان سوار نمودند و دو قبضه توپ دیگر را در خیابان کار گذاشته و با دینامیت شروع به انهدام سنگرها و دیگر وسایل دفاع نمودند. طی این عملیات آن ها سیم های تلگراف را نیز قطع کردند.»[۱۶].
- « کنسول روسیّه کتبآ به دولت اعلام کرد دو تن از اتباع ایران، عمادالاسلام و انتظام الملک، رسمآ تحت حمایت وی قرار گرفته اند و این اقدام به دلیل خویشاوندی آنها با وزیر مختار ایران در سن پترزبورگ انجام گرفته است که درخواست کرده بود آنها بدین گونه تحت حمایت قرار گیرند. اشخاص مورد بحث در معرض هیچ خطری قرار نداشتند و وزیر مختار ایران انجام چنین درخواستی را انکار کرد.»
- « کشور روسیّه رسمآ از حکومت خواستار صورت حساب تمامی انبارها و مهمات موجود در آن ها گردید. پس از ویران ساختن سنگرها و دیگر وسائل دفاعی... وی خواستار آن شد که بداند آیا هنوز سنگرهای دیگری باقی مانده است یا خیر و نیز اینکه آیا توپ دیگری وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد چند تا از آنها به ارک منتقل شده اند»[۱۷]
- « در ۲۳ اردیبهشت سربازان بدون اطلاع حکومت یا پلیسِ شهر، یا کنسولِ روسیه، شروع به کشیدن سیم های تلفن از اردوگاه خود در پل « آجی » به کنسولگری روسیّه نمودند. طی این عملیات آن ها، به وسیلۀ نردبان به پشت بام های منازل مسلمین رفتند تا دیرک های تلفن را نصب نمایند و با این اقدام موجب وحشت زنان و کودکان گردیدند.»
- « در همان روز یک افسر روسی به همراه چند سرباز به قصر ولیعهد، که ادارات دولتی و شمس العماره در آن واقع اند، رفت و مراقب ها را اخراج و درها را قفل کرد. بر اثر شکایت حکومت و سفرای ایالتی، آنها عذرخواهی نموده و گفتند که فقط برای نگاه کردن به این قصر به آنجا رفته بودند. چهار روز بعد آنها دو عدد قلاویز آوردند که می خواستند روی یکی از پشت بام های همین ساختمان ها نصب کنند و بدین وسیله نشان دهند که این ساختمان ها اشغال شده اند.»
- « سربازان روسی از بدو ورود به اندازه گیری خیابان ها و محله های شهر و تهیّۀ نقشه هائی از آنها پرداختند. طی این اقدامات آنها متعرض مردان و موجب وحشت زنان گردیدند... »
- « هر چند روز یک بار، سربازان روسی به همراه گروه نوازنده، و در برخی موارد همراه توپخانه، در تمامی محله های شهر، حتی دورافتاده ترین آنها، راه پیمائی می نمایند. در حا لیکه هر پنج روز یک بار نیز سربازان مستقر در شهر را تعویض می کنند تا همۀ اعضای نیروی روسیّه با تمامی جزئیّات نقشه برداری شهر آشنا شوند.»
- « در ۲۶ اردیبهشت شماری از سربازان در خارج منزل ثقة الاسلام مستقر شدند و تمامی کسانی را که از آنجا عبور می کردند، حتی جیب هایشان را، مورد تفتیش قرار دادند.»
- « از جملۀ دیگر اقدامات خلاف قاعده و آزار دهنده ای که باید ذکر گردد، مزاحمت برای زنان است که آنجا حجاب را از صورت های آنها، حتی در حضور پلیس شهر، به کنار می زدند و نیز رفتار آشوبگرانۀ انها در محلّۀ[۱۸] « مهاد مهین »؛ ربودن کالاهای کسبه بدون پرداختن پول آنها، ورود به منازل ( مثلآ منزل وارطانیانوس ارمنی ) یا زدن درب منازل؛ زدن شاگردان مدارس ( مثلآ دانش آموزی به نام « ورّام » از کا لج لیل آباد) با قنداق تفنگ هایشان، سوء رفتار با عابرین؛ جلوگیری از عبور همین عا بران؛ و تعرض نسبت به افرادی که مدال هائی بر سینه دارند که به دلیل خدمتشان طی محاصرۀ شهر به آن ها داده شده است.»
- « روز ۱۷اردیبهشت دوتن از افسران و یک تن از سربازان روسی، بدون اجازه وارد ارک شدند و توپ ها را مورد آزمایش قرار داده و به یکی از آن ها تف انداختند.»
- « برخی از سربازان که منزل بصیرالسلطنه را در اشغال دارند، یک شب از پشت بام آن به منزل همسایۀ مجاور ... رفته و ۱۹ دیرک را با خود بردند.»[19]
البته گزارشات به این خلاصه ختم نمی شود و ما در بخش های آینده به برخی دیگر از موارد آن اشاره خواهیم کرد.
مطالب دوم، دو فقره گزارشی است از اوضاع آن روز تبریز که بوسیلۀ خبرنگار روزنامۀ « روسکی اسلو » (russkaye slovo) به دفتر روزنامه در مسکو ارسال شده و ادوارد براون آن را در کتاب خود چاپ کرده است[۲۰] و ما فرازهای مهمی از آن ها را مطرح می کنیم تا جوّ آن روز تبریز معلوم گردد. گزارش چنین شروع می شود:
« غروب دیروز صدای غرّش توپ های روسی در خیابان های باریک [تبریز] شنیده می شد. هوا تاریک شده بود ... شیپورچی ارک مدت ها قبل آوای شب را نواخته بود و پس از این نوا هیچ کس نمی توانست به خیابان برود، مگر اسم شب بداند. تبریز در خواب بود. فقط نظمیّه چی ها بودند که در سر چهارراهها، در حال تکیه بر تفنگ های خود، خواب رفته بودند ... آن ها [ نظامیان روس – م ] دوقبضه توپ و سه قبضه تفنگ مسلسل وار را آورده، سه گروهان سرباز ... را اعزام و آن ها را در نقاط مختلف شهر مستقر ساختند. امروز صبح شهر به یک اردوگاه نظامی تبدیل شده بود. همه جا گروه هائی از سربازان، ارابه های مملو از بار و اطاقک های سبز وجود داشت: ا فسران سوار بر اسب در خیابان بالا و پائین می رفتند ... به نظر می رسد روزهای نگرانی فرا رسیده اند ... تمام روز سربازان کلنگ به دست سرگرم نصب تلفن ها در قرارگاه های اصلی و مرتبط ساختن مواضع سربازان با ساختمان های روسی و کنسولگری ها بودند ... تصمیم گرفته شد خط تلفن به طور مستقیم از روی پشت بام خانه ها کشیده شود و این امر فورا سوء تفاهمات را برانگیخت. افراد ما با عدم توجه کامل به رسوم این کشور، تا آنجا پیش رفتند که داخل حیاط های زنانه رفته و زنان مسلمان متعصب ... را در اندرون های خود در مقدس ترین مکان خانه که حتی یک مسلمان غریبه نیز جرأت ورود به آن را ندارد، مشاهده می کردند ...
... از اوایل صبح تمامی شهر در یک حالت آشفتگی به سر برده است، گوئی که آب به لانۀ مورچگان افتاده باشد، تمام چهره ها نگران و گرفته است ... من به بازار می روم. نیمی از مغازه هائی که دیروز آنچنان چابک و چالاک به معامله مشغول بودند، اکنون بسته اند.
... نزدیک بانک روسیه، دو سرباز در حال کشیدن یک پرچم عظیم روس به سوی بازار هستند. آنها به پشت بام می روند و پرچم را بر فراز بازار نصب می کنند، همانند مردان انگلیسی به هنگام کشف یک جزیرۀ جدید ...»
در ادامۀ گزارش دوم چنین می خوانیم:
« ... اکنون ایرانی ها سرانجام به یک نفرت از روس هائی که زمانی آنچنان دوستشان داشتند، رسیدند. اکنون این یک نفرت صرف نیست، بلکه یک خصومت است... افراد ما برای خوشگذرانی و عیاشی رفتند. یک زن مسلمان، با حجاب مذهبی خاص خود، در حال راه رفتن در خیابان بود ... آنها زن را محاصره کرده و با دقت به زیر حجاب وی نگاه کردند، فریاد زدند: هی ... مادر، چرا صورت خود را می پوشانی؟ زن سعی کرد از جلو آنها عبور کند اما آنها خندیده و مانع او شدند...»[۲۱]
آنچه که نوشتیم، اوضاع آن روز تبریز بود که به وسیلۀ دوتن از شاهدان عینی به قلم کشیده شده بود. نیروهای روسی با رفتار زشت و زننده شان، شخصیت شرور و بیمارگونۀ خویش را در آن شهر به معرض نمایش گذاشته بودند. رفتار آنان از شرافت سربازی و آزادگی به دور بود و هیچگونه نشانی از انصاف و صداقت و مروت و مردانگی نداشت و این امر در حقیقت تصویری از شخصیت حقیر و کوچک کل نظامیان اشغالگر بود! چرا که نظامیان روسیه در مداخلات روزهای آتی شان در امور شمال کشور ایران و اشغال نظامی آن، همان رفتاری را بروز دادند که در تبریز انجام می دادند[۲۲]. و شاید می توان گفت که اشغالگران تبریز، با این حرکات خویش، هدف برهم کوبیدن روحیه و شکستن غرور مردمی را داشتند که در طول ماه های گذشته از توپ و تفنگ دشمن پروا نکرده بودند! در گذشته اشاره کردیم که در آن تاریخ تبریز بیست هزار نفر مرد جنگی در اختیار داشت که همگی عاشق آزادی و استقلال وطن بودند. آنان در مدت سیزده ماه گذشته با غول استبداد جنگیده و آن را به زانو درآورده و اینک تجربۀ کافی در جنگ های چریکی و شهری داشتند. آنان به راحتی می توانستند به مقابلۀ دشمن بشتابند. به ویژه مقابله با دشمنی که به بهانۀ دوستی و برادری و با حیله و دسیسه وارد شهر و کشورشان شده و اینک بزور اسلحه، شرف و حیثیت مردم شهر را به بازی می گرفتند. برای آنان مرگ در راه دفاع از شرف و حیثیّت هیچ اهمیتی نداشت. لیکن مجاهدان دستور از سران شان داشتند که بهانه به دست دشمن ندهند تا بلکه شرّشان را از سر شهر تبریز کم کرده و به نحوی به کشور خویش بازگردند. ولی به طوری که روزهای بعد نشان داد، نظامیان روس نه تنها برای اشغال مملکت ما از مدت ها پیش ( بر اساس قرارداد ۱۹۰۷) نقشه کشیده بودند، بلکه آگاه و ناخودآگاه، آنان کینه و عقدۀ خویش را ( که ناشی از سرنگونی شاه دیکتاتور دست نشانده شان بود)، بر سر مردم تبریز می ریختند!
ستارخان و باقرخان در شهبندر خانۀ عثمانی
به هرحال، روز به روز نظامیان اشغالگر برای دردست گرفتن عنان شهر اقدامات بیشتری می کردند. عمده هدف آنان این بود که با اعمال نا شایست خویش مردم شهر را وادار به عکس العمل نمایند تا بهانه ای باشد که بتوانند نیروی نظامی بیشتر از سوی جلفا وارد شهر کرده و مجاهدین را قلع و قمع نمایند. کسروی می نویسد:
« آنچه تبریز را در آن هنگام نگه داشت، فراخ حوصلگی ستارخان و باقرخان و دوراندیشی نمایندگان انجمن ایالتی و کاردانی نایب الایاله ( اجلال الملک ) بود که دست بههم داده و نگذاردند رشته پاره گردد.»[۲۳]
سران شهر نه تنها مواظب بودند که مجاهدان در مقابل بی ادبی ها و توهین های قوای نظامی روسیه از عکس العمل متقابل خودداری کنند، بلکه مراکز پر التهاب شهر را نیز کاملا در کنترل خویش داشتند تا مبادا عکس العمل آنان موجب خشونت روس ها گردد. به عنوان مثال بازاریان خواسته بودند که به عنوان اعتراض به رفتار نامناسب روس ها مغازه ها را ببندند، لیکن انجمن از این عمل جلوگیری کرده بود[۲۴].
یکی دیگر از کارهائی که نظامیان روسیه انجام می دادند، دستگیری قفقازیانی بود که در طول جنگ های تبریز، به آن شهر شتا فته و در کمک به مردم آن شهر از جان و مال خویش گذشته و در پیروزی جنگ ها نقش به سزائی داشتند. اینان کسانی بودند که اغلب عضو حزب سوسیال دموکرات قفقازیّه بودند. و می دانیم که در آن تاریخ این حزب، مبارزات جانانه ای بر علیه حکومت دیکتاتوری تزاری راه انداخته بود. یکی از کسانی که روس ها او را دستگیر کرده و به قفقازیّه فرستادند و دیگر از او خبری نشد! روحانی دلاور و غیرتمندی بود به نام حاج شیخ علی اصغر لیلوائی. او به عنوان یکی از سخنگویان جنگ های تبریز در مسجد صمصام خان آن شهر در طول جنگ ها، مردم را به پایداری و مقاومت تشویق می نمود.
پس از دستگیری و تبعید شیخ علی اصغر، سران شهر یقین کردند که برنامۀ بعدی روس ها، بازداشت ستارخان و باقرخان و نیز بقیّۀ سران سرشناس شهر خواهد بود. به همین دلیل تصمیم گرفتند که به هر ترتیب که شده آن دو سردار را به همراهی کسانی که جانشان در خطر دستگیری به وسیلۀ نظامیان روسی است، به شهبندر خانۀ عثمانی (که کنسولگری آنان بود)، بفرستند. لیکن این امر نیز با مشکلات فراوانی مواجه بود. به ویژه که سردار و سالار قصدِ خم کردنِ سر به تندرویهای قوای اشغالگران نداشتند. امّا خطر برای آن دو خیلی جدی بود و لذا انجمن ایالتی به وسایل فراوانی متشبث شد تا آن دو را به بست نشستن در شهبندر خانه راضی کند و آنان نیز هرکدام به همراهی گروهی روانۀ کنسولگری عثمانی شدند و مورد محبت و احترام واقع گردیدند. این امر در حوالی اردیبهشت ماه اتفاق افتاد. در این بین یک تحول خوش آیندی در حال اتفاق افتادن بود و آن این که مجاهدان گیلان و نیز بختیاریان، از دو جانب به تهران نزدیک می شدند تا طومار استبداد و عامل آن را ریشه کن سازند و بالاخره در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ شهر تهران را گشودند و شاه را از ایران اخراج کرده و به استبداد سیزده ماهه نیز خاتمه دادند و دوباره طرح نوی انداختند و مشروطیت را در ایران برقرار ساختند. با سقوط رژیم استبداد، - هرچند به طور موقت – ورق در تبریز نیز برگشت. بدین شرح که نظامیان روس از شدت و حدّ ت فشار به مردم تبریز کاستند. یکی از نتایج آن تغییر سیاست، شکستن بست شهبندرخانه بود که همگی به خانه هایشان بازگشتند و تا پیش آمدهای بعدی، از سنگینی بار اشغالگران بیگانه بر شانه های تبریز تا حدودی کاسته شد.
ادامه دارد
_________________
[۱] - رحیم رئیس نیا و عبدالحسین ناهید، دو مبارز، ص۹۲.
[۲] رئیس نیا، ناهید، دومبارز، ص ۸۷، به نقل از:ایوانف، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ هوشیار، ص ۳۳.
[۳] - تمیرخیزی، همان گذشته، ص 310.
[۴] - ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ مهری قزوینی، ص ۲۶۱. اسامی آن سه شرکت به شرح زیر بود:
تأییدیّۀ اولی، از سوی آقایان ماسنیگ ( Massing ) و شومان (schunemann) از شرکت آلمانی برلین، بورگ و تبریز، صادر شده و بدون تاریخ بود.
تأییدیّۀ دومی ( به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۰۸) ..توسط نمایندۀ...آقایان « نیرکو » کاستلو اِفِرر ( Nearco Castlla etfreres) امضاء شده بود.
سومین تأئیدیه که در ۱۰ نوامبر ۱۹۰۸ نوشته شده است، از سوی سوسیته آنونیم اورینتال ( Sociéte Anonimede Commerce Oriental ) اتریشی مستقر در وین با شعباتی در بخارست، صوفی]، پلودیو، راستچاک، وارنا، قاهره اسکندریّه قسطنطنیّه، سالونیک، ازمیر، طرابوزان، بیروت، بغداد، بصره، تهران، مشهد و تبریز است.
[۵] - کسروی این تاریخ را دهم اردیبهشت نوشته است. ن- ک: تاریخ مشروطۀ ایران، ص ۹۰۶.
[۶] - ادوارد براون، همان گذشته، ص ۲۶۱.
[۷] - براون، همان گذشته، ص ۲۶۱.
[۸] - کسروی، تاریخ هیجده ساله، ص ۳۸.
[۹] - احتمالآ این عمل بدین دلیل بوده است که ملایان غیر مسلمانان را نجس می پندارند.
[۱۰] - کریم طاهرزادۀ بهزاد، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، ص ۲۴۷.
[۱۱] - طاهرزاده، همان گذشته، صص ۲۴۸- ۲۴۷.
[۱۲] - جزوه ای است به چاپ سنگی، مشتمل بر ۱۸ صفحه و تحت عنوان « روایتی از تجاوزات سربازان وظیفۀ روسیه از اولین لحظۀ ورود آنها، که بدون توجه به ترتیب روزشمار وقایع ثبت گردیده است». این جزوه به شکل نامه ای سرگشاده به پنج تن از خارجیان مقیم تهران بود، که چهار تن از آنان اروپائی بودند. ن – ک: ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ص ۲۶۱.
[۱۳] در این مورد ما به تفصیل در مقالات قبلی سخن گفته ایم.
[۱۴] - نام دو محلّۀ تبریز.
[۱۵] - در کتاب باکو نوشته شده است.
[۱۶] - روشن است که این گونه اعمال آنان به این علت بوده است که در نظر داشتند، در آینده دست به عملیات نظامی در شهر بزنند.
[۱۷] - توضیح اینکه آن سنگرها و اسلحه ها قبل از ورود قوای روس، در تبریز برای مقابله با حملات قوای دولتی مورد استفادۀ مجاهدان تبریز قرار می گرفت.
[۱۸] - این واژه اشتباهآ « حمله » نوشته شده است.
[۱۹] - ادوارد براون، همان گذشته، صص ۲۶۲ تا ۲۶۸.
[۲۰] - براون، همان، ص ۲۶۸ به بعد.
[۲۱] - براون، همان گذشته، ص ۲۷۲ به بعد.
[۲۲] - در مورد غرور و تکبّر این اشغالگران بیمار و « سادیک »، چند ماهی دیر تر، یکی از خبرنگاران روزنامۀ فرانسوی « لو سیکل » ( le siecle ) که در قزوین از نزدیک شاهد وحشیگری آنان بود، چنین نوشته است: « رفتار سربازان روسی در تقریبآ سراسر منطقۀ شمال ایران، روز به روز غیر قابل تحمل تر می شود و شدیدآ احساسات مذهبی و وطن پرستانۀ مردم را جریحه دار می سازد. بد مستی این سربازان و تحقیر آشکار مذهب اسلام توسط آنها، عواملی هستند که این نهضت اعتراض آمیز را به وجود آورده اند. اکنون چنین اظهار می گردد که هدف روس ها چیزی نیست مگر ایجاد بی نظمی در جائی که در حال حاضر این بی نظمی وجود ندارد، تا بتوانند خود را در این کشور مستقر ساخته و تا آنجا که امکان دارد در آنجا باقی بمانند. هرگونه نظریّۀ دیگری مخالف شواهد خواهد بود.». ن- ک: ادوارد براون، همان گذشته، ص ۳۲۷.
[۲۳] - تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص ۴۹.
[۲۴] - همان بالا.
برگرفته از عصرنو