در گوشه و کنار تاریخ کشورمان، مطالبی نهفته است که بازیابی و ارائۀ آن ها برای مردم وطن ما
غرورآفرین و عبرت انگیز است.
غرورآفرین و عبرت انگیز است.
به دنبال قرار داد (۳۱ اوت ۱۹۰۷ / ۸ شهریور ۱۲۸۶) بین روسیّه و انگلستان که در سنت پترزبورگ انعقاد شد، شمال کشور ما بر طبق این قرارداد نصیب روسیّۀ تزاری شده بود. به همین دلیل از همان تاریخ ارتش روسیّه به مرور به مناطق فوق نفوذ کرده و (با رضایت و سکوت کامل انگلستان) به آزار و اذیت مردم کشور ما می پرداخت. و در حقیقت هدف اصلی او اشغال مناطق زیر نفوذ خویش بود.
در روز ۲۹ آذر ۱۲۹۰ شمسی، شهر های اشغالی تبریز و رشت و بندر انزلی (و مدتی بعد شهر مشهد) به وسیلۀ قوای نظامی روسیه مورد هجوم قرار گرفته و مردم آن مناطق وحشتناک ترین کشتارها و شکنجه ها را متحمل شدند. در همان روز، حماسه ای به وسیلۀ یکی از روزنامه نگاران شهر ارومیّه آفریده شد که متأسفانه تا کنون در این باره سخن کافی گفته نشده و آن واقعه همچنان در گرد و غبار صفحات کتاب های کهن در سکوت و فراموشی باقی مانده است.
در این تاریخ، هفته نامه ای در آن شهر به زبان ترکی منتشر می شد به نام « فروردین ». سردبیر این نشریّه شخصی بود به نام «محمود اشرف زاده». به دنبال (ناسزا نامه ای) که وی در نشریّه اش در مورد محمدعلی میرزا و نیکولا – تزار روسیه - نوشته بود، مورد مؤاخذه و « تنبیه» کنسول آن شهر قرار گرفت. او در آن روز، وحشتناک ترین شکنجه ها را به وسیلۀ عوامل کنسول متحمل گردید. تا آنجا که چندین بار به حالت اغما افتاده و بیهوش شد. لیکن سر در پیش کنسول روس خم نکرد تا آنجا که موجب تعجب و تحسین شکنجه گران خویش قرار گرفت. اینک برای آگاهی خواننده از این واقعۀ حیرت انگیز و حماسه ای که به وسیلۀ اشرف زاده آفریده شد، عین واقعه را بیان می کنیم:
« ... همزمان با بالا گرفتن فضای کشتار و سانسور در تبریز، ارومیّه نیز از گزند دشمنان دموکراسی در امان نماند. از جمله نخستین مبارزی که به چنگال خونین مهاجمان افتاد، اشرف زاده سردبیر هفته نامۀ آزاد و ملی « فروردین » بود. (این روزنامه ارگان فرقۀ سوسیال دموکرات ارومیّه بود که از سال ۱۳۲۹ه.ق به زبان ترکی در آن شهر منتشر می شد). این جوان از مردم تبریز و از خاندان توانگری بود. برادرش منشی کنسول خانۀ فرانسه و مرد آسایش خواهی بود. ولی این [محمود اشرف زاده – م] شور آزادی در سر داشت و از خاندان خود بریده و به آزادی خواهان پیوست . و چون جوان دانشمندی بود و زبان های فرانسه و روسی می دانست، گاهی در روزنامه ها چیز [مطلب - م] می نوشت. و این هنگام که در ارومی بود و در گمرک آنجا کار می کرد، به یک کار بسیار بیمناک و بیهوده ای برخاست ... (ناسزا) نامه ای به نام محمدعلی میرزا و نیکولا امپراتور روس نوشت و آن را در روزنامۀ فروردین ... به چاپ رسانید. روسیان که در آن روز ها بی دستاویز به مردم می پیچیدند، و از آزار و گزند دریغ نمی گفتند، پیداست که از این کار او چشم نپوشیدندی. گویا روز بیست و نهم آذر (همان روزی که در تبریز جنگ آغاز شد) سالدات فرستاده اشرف زاده را گرفته و به لشگرگاه خود بردند و او را به بازرسی کشیدند. او ... با دلیری و مردانگی که در برابر بازرس و شکنجۀ روسیان نشان داد، خود را از نکوهش بیرون آورد. زیرا روسیان چون پرسیدند، انکار نکرد و چون بازخواست کردند، گفت: اینجا کشور ماست و ما آزادیم. روسیان او را به چهارپایه بستند، چندان چوب به پشتش زدند که از خویش رفت و چون به خود آمد یادش دادند؛ بگو نفهمیدم و آمرزش بخواه. گفت فهمیده ام و آمرزش نمی خواهم. دوباره چندان زدند که بیهوش شد. ولی باز همچنان ایستادگی نمود و بار سوم چوب بسیار زدند و با بدترین حالی رهایش کردند...»
راوی چنین ادامه می دهد:
« ... گفته می شود، سردبیر «فروردین» در سرمای زمستان در زیر چوب و شلاق تا زبانش یارائی می کرد، به صدای بلند فریاد می زد: ( یاشاسین ایران )[۱] و ( یاشاسین مشروطه )[۲] ... این پایداری به حدی در حاضرین اثر کرد که زن های تماشاچی، بنای گریه گذاشتند و یک صاحبمنصب روسی که کلاه اشرف زاده را نگاه می داشت، یک جملۀ مختصری را به روسی نوشت و در آستر کلاه او گذاشت و آن این بود :
تبریک می گویم تو را ای بهادر ایران !!» [۳]
__________________________
[1] - زنده باد ایران.
[2] - زنده باد مشروطه.
[3] - گوئل کهن، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، انتشارات آگاه، تهران، 1362، ص603. به نقل از تاریخ جراید و مجلات ایران، ج4، ص70.
برگرفته از عصرنو