در میان بحرانهای عمیق و چند جانبهای که جامعه امروز ایران و جسم و روح همگی ما را فراگرفته، تیرگی ِ چیرگی ِ شرایط دهشتناک معیشتی میتواند تمرکزمان را بر برخی شکستها و پسرفتها افزایش دهد و از سوی دیگر، ما را در برابر بسیاری از پیروزیها و موفقیتها، بیحس و بیتفاوت سازد. طی ماههای گذشته، در اثر تلاشهای همهجانبه و چندسالهی جامعه در مسیر کاهش اعدام، نهایتاً با تغییر قانون جرایم مواد مخدر حدود پانزدههزار پرونده اعدام برای بازبینی رفت تا حکم اعدام قریب به چهاردههزار مورد از آنها لغو شود. اگرچه این یک پیروزی مدنی بزرگ و بسیار ارزشمند بود اما با وجود اهمیت فراوانش، آنطور که شایسته و بایسته بود دیده نشد؛ در حالیکه به نظر جای تبریک فراوان – حتی جای جشن گرفتن– داشت. در همین ایام، ضدحمله عقبماندهترین بخش حاکمیتی برای حذف هموطنی زرتشتی و منتخب، با همتِ جمعی ِ ایرانیان به طور کامل خنثی شد و حتی با تصویب قانونی دراینباره، حق مسلم مشارکت همگان در ادارهی عمومی کشور بیش از پیش مستحکم و مؤکد گردید.
ایستادگی و تلاشهای همهجانبه سالیان اخیر در حمایت از حق تحصیل، دانشجویان ستارهدار را از چند صد نفر سابق به حدود یکصد نفر در سال گذشته و به حدود بیست نفر در سال جاری کاهش داد (که مشکل اکثر آنها حل شده و یا در حال حل شدن است) و این تلاش مدنی نهایتاً منجر به تهیه لایحهی قانونی «برخورداری همگان از حق تحصیل در دورههای آموزش عالی» شده است. امروز، پرداخت دیه زن و مرد در هفتاد تا هشتاد درصد مواردِ موضوعیتِ پرداخت دیه (یعنی تصادفات رانندگی) به پشتوانه قانون مصوب، به صورت برابر انجام میشود. حتی بسیاری خبر ندارند که در قانون مجازات جدید، دیه مسلمان و زرتشتی و مسیحی و یهودی با هم برابر شده و هماینک این قانون در حال اجراست.
من با دیدن هر مورد موفقیت اجتماعی و مدنی از این دست و نیز موارد بسیارِ دیگری از تلاشهای مدنی که در آستانه پیروزی و به نتیجه رسیدن هستند، هر آینه امیدوارتر و مصممتر به ادامه تلاش جمعیمان شدهام و میشوم. منظورم داشتن امیدی خوشخیالانه یا سادهانگارانه نیست بلکه منظورم دقیقا امیدی شناختمحور است، و اگر بخواهم صادقانه بگویم، این امید بههیچوجه به معنای توهم بهبود کلان اوضاع در یک یا دو سال پیش رو نیست، اما مصداق آن به دوری ده ساله و بیست ساله هم نیست. بدیهی است که موارد شکست و پسرفت هم داشتهایم، اما این موجب آن نمیشود که دست از تلاش مستمرمان برداریم.
در عین حال، با وجود آنکه این سونامیِ ناکارآمدی در واقع خود حاصل سرکوب مستمر اصلاحگری تحولخواهانه در امور مدنی و اقتصادی داخلی و نیز در سیاستهای کلان خارجی بوده است، اما تودهها در وضعیت فوق بحرانی کمتر به این امر توجه میکنند و در چنین شرایطی پتانسیل جذب آنها به راهحلهای ساده، به ظاهر سرراست و در عین حال سریع و افراطی بالا میرود که در صورت وقوع، غالباً نتایج فاجعهبارتری به همراه داشته و خواهد داشت. این موقعیت خطیر که حقیقتاً پتانسیل فراوانی برای زایش هیولاهای چندسر جدیدی از میانهاش دارد، اتفاقاً تلاش بیش از پیش بر حفظ «امید» اجتماعی را ایجاد میکند. از این رو پافشاری کنشگران مدنی بر خلق مستمر موفقیتهای بزرگ و کوچک در این شرایط، وظیفهای ملی و تاریخی است.
در این میان، سخن از اصلاح «پذیری» یا «ناپذیری» حاکمیت اساساً نابجا و در حکم طرح معکوس مسئله است چرا که اصلاحگری فعالانه محصول اراده تاریخی و تسخیرناپذیر ملتی است که تغییرات را با تلاش مقاومتناپذیر خود به کرسی مینشاند. «پذیری» یا «ناپذیری» صفت حاکمیت نیست بلکه این «پذیراندن» است که صفت فعالانه ماست. مگر دست حریف است که بخواهد «بپذیرد» یا «نپذیرد»؟ مگر اصلاً میتواند که «نپذیرد»؟! البته که از حریف برمیآید که مقداری مقاومت تاخیری و سنگاندازیهایی جدی کند، همچنانکه هسته تندروی حاکمیت در برابر لغو قریب به چهاردههزار حکم اعدام که ذکر آن رفت، مقاومت بسیاری کرد و اثراتی هم گذاشت؛ اما نهایت امر به کجا ختم شد؟ به یک پیروزی بزرگ و جمعیِ دیگر برای تلاشگران و صلاحاندیشان ایرانی.
پیروزیهای پیدرپی قطعاً – به شرط تلاش و ایستادگی مستمر – از آنِ خواستِ ملت است. از این رو قرار دادن ناامیدانهی تعریف صورت مسئله در سمت حاکمیت و طرح قضیه در قالب اصلاح «ناپذیریِ» آن، بر دو تصور نادرست استوار است: از یک سو به خطا، قدرتی در سمت حریف را تا بدان حد بزرگ و یکپارچه فرض میکند و چنان مقهور و مرعوبش میشوند که آن را در جایگاه مانع کامل در برابر ایجاد تغییر میبیند و از سوی دیگر، قدرت اراده یک ملت برای تغییر را چنان کوچک میشمارد که ناتوان از اِعمال و تحمیل تغییر بر حریف در نظر آورده شود. این از هر دو سو خطایی بس بزرگ است، همانطور که دست کم گرفتن قدرت حریف یا توهم درباره قدرت خویشتن نیز چنان است. نیک میدانم که ما با یکی از چِغِر و بدبدنترین حریفان عرصه تاریخ معاصر جهان مواجهیم! اما این نهایتاً بدان معنا است که ما کاری بسیار سخت و سترگ پیش رو داریم، اما نه بیشتر از این. بسیار سخت، گاه بسیار هزینهبردار، اما نه غیرممکن.
موقعیت امروزم در کشاکش اعتصاب غذای جاری به عنوان یک کنش کوچک ایستادگی، با هر فکر و نتیجهای که بدان بیانجامد، برای خود من جز در چارچوبی که شرح دادم و جز به عنوان قطرهای از دریای تلاش و امیدِ اصلاحگریِ مستمرِ ایرانی قابل تعبیر نیست.
همچنان، همچنان و همچنان، این «امید» است که بذر هویت ما است.
فرهاد میثمی
یکم مهرماه هزار و سیصد و نود هفت
منبع: سایت کلمه
منبع: سایت کلمه