به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۴۰۲

گزارشی تکان‌دهنده از خشونت‌های خونبار در ایران

  

بهاره شبانکارئیان / روزنامه اعتماد

۱۴ تیر ماه جاری خبرگزاری‌ها تیتر زدند: «درگیری بر سر نوبت‌گیری صف نان به دلیل شلوغی و طولانی بودن صف در سراوان منجر به قتل شد.» هرچند فرماندار سراوان پس از انتشار این خبر اعلام کرد که علت قتل ربطی به صف نان نداشته است... اما وقوع قتل در صف نان رخ داد و نمی‌توان منکر آن شد. ۲۱ تیر ماه جاری خبرگزاری‌ها تیتر زدند: «قتل بر سر جای پارک خودرو در تهران».

این خبر که به تازگی منتشر شده، در جزییات آن که توسط فرمانده انتظامی شهرستان بهارستان (جنوب غرب تهران) اعلام شده، آمده است: «در بررسی‌های اولیه ماموران پلیس مشخص شد قاتل با همکاری برادران و بستگان خود به علت جای پارک خودرو با مقتول درگیر شده و با ضربات متعدد چاقو او را مصدوم کرده است. متاسفانه شدت جراحات وارد شده به مقتول به حدی بود که او پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.»

این سه مورد تنها نمونه‌ای از وقوع قتل بر سر کوچک‌ترین مسائل در ماه جاری است. در طول دهه‌های گذشته وقوع قتل‌ها و اتفاقات ناگوار در اخبار حوادث مربوط به قاتلان و افرادی بود که با نقشه قبلی مرتکب جرم و جنایت می‌شدند، حالا «اعتماد» با توجه به خشونت های آنی که منجر به جرم و جنایت می شود با یک جرم شناس و یک روانشناس به گفت و گو پرداخته است.

خشونت‌های آنی باعث ضرب و جرح یا قتل می‌شوند

«علی نجفی توانا» جرم‌شناس در مورد موضوع خشونت به «اعتماد» می‌گوید:

«خشونت یک نوع واکنش نسبت به رویدادها، عوامل و شرایط خارجی و بیرونی، درونی یا روانی است. افرادی دست به خشونت می‌زنند که توان گفتمان مدنی یا منطقی ندارند. خشونت انواع مختلفی دارد و هر انسان در زندگی خود ممکن است یا قربانی خشونت شده باشد یا فاعل خشونت بوده باشد. خشونت می‌تواند به صورت کلامی، تربیتی، فرهنگی، دینی، نظامی، سیاسی، کثری، جسمی، جنسی، نژادی، اقتصادی، اجتماعی و… باشد.

هر کدام از این نوع خشونت‌ها می‌تواند معلول برخی از عواملی باشند که یا خشونت را ایجاد یا آن را تقویت می‌کنند. در پیوند با انواع خشونت‌ها یک قاعده حاکم است و آن این است که خشونت‌گران امروز قطعا قربانی خشونت‌گری‌های دیروز بوده‌اند. به‌طور مثال در خانواده توسط والدین، در مدرسه توسط اولیای مدارس و در محیط کار یا محیط‌های اجتماعی توسط افراد دیگر مورد خشونت قرار گرفته‌اند.

امروزه خشونت در تمامی دنیا وجود دارد، اما کیفیت و کمیت آن بسیار مهم است. یعنی چگونگی ارتکاب و آمار خشونت بسته به شرایط ثانوی (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) جامعه دارد، اما نکته‌ای که مربوط به تمام مباحث خشونت می‌شود این است که هر جامعه‌ای که توانسته باشد مشکلات، مسائل و اختلافات یا سوءتفاهم‌های میان مردم و حاکمیت را به حداقل یا آموزش‌های لازم را در جهت بروز خشونت به عنوان آخرین راهکار به اجرا در آورده باشد، آمار پایینی از خشونت در جامعه را تجربه می‌کند.

در این نوع جوامع اختلافات معمولا با گفتمان حل می‌شود، چرا که مردم به مراجع حل اختلاف یا قضایی اعتماد دارند و اگر افرادی مورد خشونت قرار بگیرند به این مراجع مراجعه می‌کنند و به جای راه‌حل خشونت‌آمیز راه‌حل‌های قانونی دریافت می‌کنند اما در جوامعی همچون ایران، کشورهای آفریقایی یا کشورهای همسایه باید با توجه به نوع خشونت به ارزیابی و بررسی آن پرداخت.

به‌طور مثال برخی از این خشونت‌ها، سیاسی است. برخی دینی است؛ مثل خشونت داعش علیه فراق مذهبی. برخی دیگر اجتماعی است… اما بدترین نوع خشونت، خشونت‌هایی است که باعث می‌شود افراد تحت ضمیر ناخودآگاه برای حل مشکلات حتی مشکلات بسیار کوچک دست به ارتکاب جنایت بزنند. متاسفانه این نوع خشونت در کشور ما طی سال‌های اخیر رو به افزایش بوده است. این نوع خشونت‌ها که از نوع خشونت‌های جسمی است در خانواده، محل کار، اراضی کشاورزی، محیط تجارت، حین رانندگی و… اتفاق می‌افتد که به هیچ طریقی هم نمی‌توان آن را با معیارهای علمی و انسانی قابل توجیه دانست.

به‌طور مثال پدری بدون درک نیازهای اجتماعی فرزندان خود، دخترش را به خاطر رد و بدل کردن پیامک به قتل می‌رساند. برادری، خواهر خود را به خاطر علاقه‌ای که به یک پسر دارد به قتل می‌رساند. پسری به خاطر اینکه از دختر مورد علاقه‌اش جواب منفی شنیده او را آتش می‌زند یا بر سر و صورت او اسید می‌پاشد. فرزندی پدر و مادر خود را به قتل می‌رساند. یعنی به خاطر یک‌سری مسائل کوچک، برخی همدیگر را یا به قتل می‌رسانند یا بعضا با اجیر کردن بعضی افراد دست به ضرب و جرح یکدیگر می‌زنند. این نوع اتفاقات در سال‌های اخیر فراوان بوده است.»

نجفی توانا در ادامه درباره افزایش خشونت توضیح می‌دهد:

«خشونت‌های آنی در جامعه ما رو به افزایش است. مثلا در صف گوشت و مرغ درگیری رخ می‌دهد. البته این صف‌ها هم در کشور ما رو به افزایش است و در واقع به نوعی بستر اختلافات افراد را فراهم می‌کند. ترافیک‌های سنگین، گذر از جاده‌ها و بسیاری از اماکنی که افراد از نظر فیزیکی رابطه نزدیک‌تری را در کنار هم تجربه می‌کنند، می‌توانند با یک جرقه، سکانس‌های تلخی را رقم بزنند و منجر به ضرب و جرح یا مرگ شوند.

متاسفانه این سطح از عصبانیت و پرخاشگری ایران را جزو کشورهای تراز اول دنیا قرار داده است که البته نباید از این نظر به خود ببالیم. خشونت در هر حالتی مربوط به افرادی است که از شرایط عادی خارج شده‌اند. خروج از شرایط عادی بالطبع به موقعیت‌های اولیه و ثانویه بستگی دارد. در حالت اولیه وقتی جامعه‌ای از لحاظ اقتصادی دچار مشکلات شدیدی باشد و بیکاری، تورم و گرانی افزایش پیدا کرده و امید به آینده کمتر شده باشد، مردم در درون خود و با خود درگیر می‌شوند. در واقع در یک نوع دگرگونی روحی و روانی برای حل مشکلات‌شان به سر می‌برند.

این حالات استعداد بالقوه خروج از عدم تعادل را افزایش می‌دهد. البته برخی افراد هم با استفاده از مواد مخدر یا مشروبات الکلی که در کشور ما به حدی است که می‌توان ابراز نگرانی کرد، خود را آرام می‌کنند. برخی دیگر هم در همان مراحل اولیه به خاطر طاقت کمتر دست به خودکشی می‌زنند و خود را از قید حیات راحت می‌کنند تا بیش از این رنج نکشند.

پس از عوامل بالقوه، عوامل ثانویه مثل التهاب‌های سیاسی، اجتماعی، درگیری جناح‌ها، افزایش مالیات‌ها و… برای افراد غیرقابل تحمل است و باقیمانده ظرفیت آنها را از بین می‌برد و تضعیف می‌کند. در چنین حالتی افراد دچار بحران روحی می‌شوند و مدیریت بر خودشان نیز به حداقل می‌رسد. در این شرایط در جامعه ایرانی چه دارا و چه ندار گرفتار می‌شوند. دارا احساس امنیت نمی‌کند و ندار هم فاقد امنیت اقتصادی و اجتماعی است. با چنین فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افرادی که تحت‌تاثیر عوامل اولیه و ثانویه قرار گرفتند آماده انفجار هستند.

بنابراین تمام افراد جامعه ما در حال حاضر خشونت کلامی یا جسمی، نقل محافل اجتماعی‌شان شده و در این مرحله است که می‌گویند؛ بیشتر ایرانیان دچار اختلالات روحی - روانی هستند. یعنی یا افسرده هستند یا ناامید یا استرس و اضطراب دارند. در نتیجه وجود این پارامترها افراد را از حالت عادی خارج می‌کند. افرادی که خشونت‌های اولیه و ثانویه را گذرانده‌اند بعضا خود را آماده خشونت‌های بعدی می‌کنند و با خود قمه، چاقو و… حمل می‌کنند. برخی دیگر هم که به این مرحله نرسیده‌اند در مواقع خشونت و درگیری از سنگ، چوب و… استفاده می‌کنند. مجموعه‌ای از این عوامل داستان غم‌انگیز خشونت در کشور شده است.»

این جرم‌شناس در مورد راهکارهای جلوگیری از افزایش خشونت می‌گوید:

«اشتباه مسوولان دولتی، امنیتی، انتظامی کشور ما در این است؛ بدون اینکه به اندازه کافی مطالعه یا از مشاوران مستقل استفاده کرده باشند بر این باورند که با خشونت می‌توانند امنیت را برقرار کنند. این اشتباه وحشتناک و دهشت‌باری است. به‌طور مثال یک فرمانده در یکی از مصاحبه‌هایش اعلام می‌کند؛ ما گردن افرادی که ناهنجاری می‌کنند را می‌زنیم… یا یک مسوول انتظامی در مورد برخی جوانانی که خود قربانی خشونت هستند و به غلط آنها را اشرار می‌نامیم، اعلام می‌کند؛ اشرار را آفتابه به گردن می‌اندازیم و دور خیابان‌ها می‌چرخانیم… یا یک مقام کشوری از واژه؛ برخورد می‌کنیم در صحبت‌هایش استفاده می‌کند… اینها همه تظاهر خشونت توسط مسوولان جامعه است.

استفاده از واژگان خشونت‌آمیز در استمرار حاکمیت خشونت در مقابل مردمی که باید از آنها پرسیده شود چرا چنین می‌کنید، درست نیست. مسوولان باید با مطالعه صحبت و برنامه‌ریزی کنند. استفاده از واژگان خشونت‌آمیز برای ملتی که بیش از سه هزار سال تمدن دارد و حقوق بشر جزو آموزه‌های سنتی و قدیمی ملت بوده، قطعا مورد پذیرش نیست. اگر مردم شاهد یک‌سری رفتار از سوی مسوولان نباشند و متوجه شوند عدالت در کشور برقرار است، قطعا شرایط جامعه بهتر خواهد شد. افراد؛ بالقوه پاک هستند باید دید چه چیزی این مردمان پاک را تبدیل به جوانان معترض کرده است. یا چه عللی باعث می‌شود افراد به خاطر مسائل کوچک مرتکب قتل و جنایت شوند.

جوانان ما عمدتا ناامید و بیکار هستند. مقام رهبری در یکی از سخنرانی‌هایش عنوان کرد که تحصیلکرده‌های ما بیکار هستند و باید فکری به حال‌شان کرد، اما مسوولان به جای حمایت کردن از مردم و مساعد کردن شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناگهان دست به اقداماتی می‌زنند که باعث بیشتر شدن خشم مردم می‌شود، مثلا ماشین‌های شاسی‌بلند به یک‌سری افراد بخشش می‌شود یا اموال مصادره‌ای به برخی مدیران داده می‌شود…

این اتفاقات باعث افزایش خشم در مردم شده است. به جای این اقدامات باید مردم را دریابند. مسوولان باید متوجه باشند که مردم دچار التهابات روحی - روانی و وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی شده‌اند. وقتی دستور می‌دهند؛ حقوق کارمندان ۲۰ الی ۲۵ درصد افزایش پیدا کند و از طرفی مالیات و عوارضی‌ها را بیش از ۴۰ الی ۵۰ درصد افزایش می‌دهند. بنابراین نباید توقعی از مردم داشت.

این مسائل باعث خشم افراد می‌شود و به محض اینکه در جایی گرفتار شوند خشم‌شان را بروز می‌دهند و به جان یکدیگر می‌افتند. افزایش چند درصدی کالاهای مورد نیاز مردم، همه و همه دست به دست هم می‌دهند که مردم دچار شرایط وخیمی از نظر روحی و روانی شوند و همین موارد باعث می‌شود افراد به خاطر قیمت مرغ، جای پارک خودرو و مسائل کوچک دیگر با هم درگیر شوند و اتفاقات ناگواری مثل قتل رخ دهد.»

مردم در شرایط عادی قرار ندارند در نتیجه حوادث هم عادی نیست

«سارا گلستانی» روانشناس نیز در مورد افزایش آمار خشونت در جامعه و راهکارهای مقابله با آن به «اعتماد» می‌گوید:

«آموزش‌های کنترل خشم دیگر برای مردم کافی نیست. چون هر روز از سوی مسوولان در کشور ایجاد خشم می‌شود. بررسی اخبار نشان می‌دهد که مردم در شرایط عادی قرار ندارند. در نتیجه حوادث هم عادی نیست. مثلا همین قتلی که به دلیل درگیری بر سر جای پارک خودرو رخ داده، عادی نیست و اگر همین‌طور پیش برود حوادث بدتری را شاهد خواهیم بود.

اصولا خشم هیجانی است که می‌تواند از انسان محافظت کند. بنابراین هر موجودی که جاندار است و قابلیت دفاع از خود را دارد وقتی در مورد حریم‌ها و بقایش احساس خطر کند به واسطه هورمون‌هایی که در بدنش ترشح می‌شود شروع به مقابله یا فرار می‌کند. یکی از نمادهای این مقابله، خشم است. وقتی خشم به‌طور نرمال و عادی بروز پیدا نکند و سرکوب شود، نمی‌توان گفت که خشم از بین رفته بلکه در انباری از هیجان‌ها باقی مانده و با محرک بعدی فعال می‌شود.

فرض کنید هر فرد روزانه ۱۰ واحد خشم از شرایطی که تحت کنترلش نیست، تجربه کند. به‌طور مثال اینترنت وصل نمی‌شود، یک واحد خشم؛ تاکسی برای رفت و آمد نیست، دو واحد خشم؛ کالاها گران شده و افراد نمی‌توانند کالاهای مورد نیازشان را خریداری کنند، سه واحد خشم… این روند ادامه پیدا می‌کند و با یازدهمین واحد، فرد بدون هیچ اختیاری این خشم‌ها را بروز می‌دهد. یعنی بروز خشم از کنترل فرد خارج شده است. چرا؛ چون اگر این اتفاق نیفتد تبدیل به بیماری می‌شود و بعضا تعداد زیادی از آدم‌ها در جامعه ما به دلیل اینکه خشم پذیرفته شده نبوده و بیشتر سرکوب شده دچار بیماری می‌شود. نه تنها بیماری روحی - روانی بلکه بیماری‌های روان‌تنی. مثل‌ ام اس، سرطان و… اگر خشم‌ها به وقت خودشان بروز داده نشود به پرخاشگری تبدیل می‌شوند.

پرخاشگری درجات مختلفی دارد. از قهر و بی‌محلی نابجا تا توهین، ناسزا و قتل… در حال حاضر تمام افراد جامعه ما پرخاشگری و خشم را تجربه کرده‌اند. افراد از مسائل مختلف ناراحت هستند و در جایی که بتوانند و زورشان برسد آن خشم و پرخاشگری را بروز می‌دهند. ببینید، راهکارهای مقابله با خشم در حال حاضر در جامعه ما از معنا خارج شده است. چون مسوولان باید به این موضوعات توجه کنند که متاسفانه توجهی نمی‌کنند.

به‌طور مثال در مورد حجاب واکنش‌ها بسیار زننده شده است و تشنج میان افراد جامعه بیشتر شده. این برخوردها عواقب خوبی ندارد و مردم وقتی از این نوع خشم‌ها لبریز شوند جای دیگری آن را بروز خواهند داد. بنابراین در درجه اول مسوولان باید متوجه شرایط باشند و به این موضوع فکر کنند که هرچقدر خشم در جامعه فزاینده شود دامن خود آنها را نیز خواهد گرفت.

وضعیت فعلی جامعه اصلا وضعیت بسامانی نیست و مردم هم اقدامی نمی‌توانند انجام بدهند. ببینید، زمانی مخاطب ما مردم بودند و راهکارهای مقابله با خشم را برای‌شان توضیح می‌دادیم، اما الان مخاطب ما مردم نیستند چون کاری از دست‌شان برنمی‌آید. بنابراین مسوولان باید به فکر چاره اندیشی باشند. این اتفاقات ناگوار اگر همه‌گیر شود دامن تمامی افراد جامعه را می‌گیرد.»