به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۹

    محمد مصطفايی


اعدام شيوا نظرآهاری لذتی
برای سربازان رئيس جمهور

آقايانی که محاربه را در قانون مجازات اسلامی يافتيد خجالت بکشيد از استدلال‌های غير حقوقی و ناموجهی که به‌کار می‌بريد. محاربه را دست‌آويزی برای اعمال قدرت خود قرار ندهيد. محاربه حد و حصری دارد و اين حد و حصر به‌گونه‌ای نيست که شما استدلال می‌کنيد می خواستم به سايتهای مختلف رجوع کنم و درباره شيوا نظرآهاری بيشتر تحقيق نمايم.
 اما فکر کردم بهتر اين است که هر آنچه در دل دارم برای اين دختر پاک و معصوم بنويسم. دختری که سادگی اش را هرگز از ياد نمی برم. شيوا بارها به دفتر کارم آمده بود و او را از نزديک ديده بودم او را خوب می شناسم. وقتی دستگير شد از تمام وجودم آه کشيدم که چرا بايد اين دختر بی گناه در زندان باشد. خيلی هم تجب انگيز نبود از اين دست بی گناهان در زندان کم نيستند. نامشان بسيار است. شنيدم به بند ۲۰۹ و در انفرادی محبوس بود داغ دلم بيشتر شد. شيوايی که من می شناختم و می شناسم هرگز نمی توانست مجرم باشد و برای ديگران خطری ايجاد کند. اما به يک دفعه شنيدم اتهام شيوا نظرآهاری " محاربه " است. اين کلمه من را به ياد آرش رحمانپور می اندازد نوجوانی که چند ماه پيش به همين اتهام با دستان جنايتکارانه برخی از قدرت طلبان ايرانی به دار آوريخته شد. فرزاد کمانگير معلمی که به همين اتهام محکوم و به دار آويخته شد. امير رضا عارفی که به همين اتهام محکوم به مرگ شد ولی دادگاه تجديدنظر حکم او را نقض و به پانزده سال زندان در بدترين نقطه ايران محکوم کرد و به ياد بسيار از کسانی که بی گناه به همين اتهام به دار آويخته شدند. بی گناهانی که دستاويز قدرت قرار گرفته اند. قدرتی که به ناحق به عده ای داده شده است و از اين قدرت به بدترين نحو سوءاستفاد می کنند؟ زمانی که اميررضا عارفی به اعدام محکوم شد. مادر و همسرش به دفتر کارم آمدند و ساعتها گريه کردند و اشک ريختند وناليدند. تنها من و آقای آقاسی همکارم بزرگوارم می دانستيم که اين جوان بی گناه است. هر چند آنهايی که دستی بر اين پرونده داشتند نيز واقف به بی گناهی اميررضا عارفی بودند ولی برای حفظ قدرت لازم بود چند نفری که فريادشان و دادشان به هيچ کجای عالم نمی رسد به اعدام محکوم شوند و با دار آويخته گردند. پس از مدتی و با تلاشهای مضاعف آقای آقاسی اميررضا عارفی از اعدام نجات يافت و به پانزده سال حبس در بدترين نقطه ايران محکوم شد. بعد از نقض حکم بازهم مادر و همسر اميررضا عارفی به دفترم آمدند و خوشحال خوشحال بودند و از شوق اشک می ريختند؟
چرا به نظر شما چرا مادر و همسر اميررضا خوشحال بودند؟ آيا محکوميت يک بی گناه به پانزده سال حبس خوشحالی دارد؟ آيا نديدن و نبودن جوانی بی گناه در جامعه خوشحالی دارد؟ پاسخ روشن است: آنها خوشحال بودند از اينکه اميررضا اعدام نمی شود!!! آنها خوشحال بودند از اينکه اميررضا سالها جان در بدن خواهد داشت. ولی من اصلا خوشحال نبودم و يقين دارم که همکارم نيز خوشحال نبود. چرا که او مستحق هيچ مجازاتی نبود. او بی گناه بی گناه محکوم شد. شکنجه ديد. رنج کشيد. خانواده اش را از دست داد. و يک عمر بدبحت شد.
چه کسی وی را به اين روز انداخت؟
مشخص است، کسانی که برای شيوا نظرآهاری پرونده ساخته اند و او را متهم به محاربه کرده اند. محاربه برای عده ای شده است نان شب. محاربه برای عده ای شده است لذت. و اعدام کردن بی گناهان نيز شده است خوراک روز و شب سربازانی که می گويند سربازان گمنام امام زمان هستند.
خوب می دانم که اين سربازان چگونه سر می برند. چگونه با عاطفه و احساس متهمين بازی می کنند به آنها وعده و وعيد می دهند. اغفالشان می کنند. ملاقات را از آنها سلب می کنند. خانواده هايشان را به گروگان می گيرند و هزار شکنجه روحی و روانی ديگر می دهند تا تنها يک جمله بگويند که مثلا با فلان گروه و انجمن و حزب و غيره ارتباط داشته اند. ايميلی يافت کنند و آن را دليل مجرميت قلمداد نمايند.
آقايانی که محاربه را در قانون مجازات اسلامی يافتيد خجالت بکشيد از استدلالهای غير حقوقی و ناموجهی که بکار می بريد. محاربه را دستاويزی برای اعمال قدرت خود قرار ندهيد. محاربه حد و حصری دارد و اين حد و حصر به گونه ای نيست که شما استدلال می کنيد.