به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹

         نیما یوشیج
داروَگ*
خشک آمد کِشتگاه من در جوار کِشت همسایه
گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من، که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم، دارد از خشکیش می ترکد
ــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری، داروگ! کِی رسد باران؟
*داروَگ: قورباغه ی درختی(دار+وگ)؛ به اعتقاد اهالی مازندران، هرگاه داروگ بخواند باران می بارد