به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۹

   «میم مثل مادر»

 از رفتنش چهار سال گذشته است، چهل سال هم که بگذرد باز هم به هر بهانه‌ای می‌شود یادش کرد. چه پانزدهم اسفند باشد چه نباشد، رسول ملاقلی‌پور را نمی توان به سادگی از یاد برد. چه سینمایش را و چه خودش را.
 ملاقلی‌پور سینمایش را زندگی کرده، به جرات می‌توان گفت کنشهای دراماتیک در آثارش به خاطراتش از دوران جنگ بر می‌گردد، از آن گذشته، سبک و ساختار آثارش با مضمون حرفی که می‌زند هماهنگ است، آنجا که زمان روایت را می‌شکند یا رگه‌های از سورئالیسم را وارد کارش می‌کند با خودش و مخاطبش صادق است.
در عین اینکه وسوسه‌اش را دارد ولی نمی‌خواهد مثل اغلب سینماگران تجربی،به شکلی جاه طلبانه فرم و تکنیک را دنبال کند. ملاقلی‌پور در سینمایش یک تجربه‌ی زیسته شده را بازیابی می‌کند، او فقط می خواهد قصه بگوید همین و تمام.
«میم مثل مادر» آخرین فیلم زنده یاد ملاقلی پور است، فیلمی متفاوت از کارنامه‌ی او، دوربین او اینجا از خاکریز‌ها و مناطق جنگی خارج شده و به دل یک زندگی مشقت بار شهری وارد می‌شود.
«میم مثل مادر» با این صحنه آغاز نمی‌شود، برعکس با نمایی تیره و تار آغاز می شود، آنجا که سپيده(گلشيفته فراهاني) قطعه اي كلاسيك را با ويولون مي زند،و وقتی ما در پيش زمينه سياه، تصوير او را تک و تنها و محزون می بینیم، می فهمیم که این داستان رنج مادرانه‌ای است که قرار است دل مخاطب را ریش کند.
بیشتر از همه نگاه این زن آدم را به یاد «مصائب ژاندارک» می‌اندازد، یک ژاندارک ایرانی، با حال و هوایی ملودرام. نقطه کلیدی داستان فیلم به زمان جنگ برمی‌گردد، به عقبه‌های دردناک یک جنگ. فیلم از میان تمام قربانیان جنگ این زن را انتخاب می کند، زنی که به دلیل استنشاق گازهای شیمیایی جنگ، همچنان درگیر مصیبت جنگ است. مصیبت جنگی درونی و بیرونی.
طبق نتیجه‌ی سونگرافی و توصیه‌ی پزشکان، سپیده نباید فرزندش را به دنیا بیاورد چرا که نتیجه‌اش داشن یک فرزند معلول است. پس چرا می خواهد جنینی را که اطمینان دارد، معلول است به دنیا آورد؟ اگر پاسخ مهر غریزی مادری باشد باید گفت او مادر بی رحمی است، چون دارد با سرنوشت انسانی بازی می کند که خودش انتخابی برای آمدن ندارد. قبول! این حرف‌ها در منطق علت و معلولی اسلوب فیلمنامه نویسی قابل بحث است ، اما میم مثل مادر منطق خودش را دارد.
می گویند ویولون قادر است رنج‌های آدمی را به زبان موسیقی ترجمه کند. این قطعه‌ای که نواخته می‌شود دلتنگی‌های مادری است که می‌خواهد یک تنه در برابر نظام مردانه بایستد و زندگی کند تا رنج بکشد، شاید اصرار غیر منطقی سپیده برای داشتن فرزندی معلول در یک احساس گناه مادرانه ریشه داشته باشد. این احساس گناه بنیادین نمی‌گذارد تا سپیده مثل شوهرش، مثل مردهای دیگر، مثل تمام جامعه‌اش جنگی هشت ساله را از یاد ببرد.

رسول ملاقلی پور
از این منظر «میم مثل مادر» یکی از ضد جنگ ترین فیلم‌های زنده‌یاد ملاقلی پور است و هم زنانه‌ترین آنها. مردها قادرند با تمام توانشان بجنگند و هم با تمام وجودشان فراموشش کنند تا در جنگی دیگر با تمام توان بجنگند. در این میان فقط زنان و مادران هستند که همیشه‌ی خدا داغی بر دلشان نشسته است.
نمونه‌اش این «سهیل»، شوهر سپیده، او یک مرد سیاست است با طعم و بوی ماکیاولیستی آن. در هر زمانه‌ای می‌تواند رنگ عوض کند، بعد از جنگ، كارش به عنوان یک دیپلمات، رونق گرفته و با تمام وجود نگران موقعیت شغلی‌ خود است. تکنیک بصری این نما به خوبی شخصیت او را منعکس می‌کند، در دنیای تنگ‌نظرانه‌ی این مرد هیچکس جایی ندارد، حتی آمدن کودکی معلول محیط او را اشغال می‌کند حتی اگر پاره‌ای از تنش باشد. مرد است دیگر، دست خودش نیست.
«سعید» محصول یک بمباران شیمیایی است. سپیده با به دنیا آوردن او می‌خواهد به مخاطبانش نشان دهد که جنگ به این سادگی ها دست از سر دنیا برنمی‌دارد، در یکی از پلان‌ها سپیده از تلوزیون شاهد دستگیری عامل این بمباران شیمیایی ست، تماشای صدام با آن حال روز رقت‌انگیزش هم تاثیری در کاهش درد و رنج بنیادین سپیده ندارد، چرا که مکانیزم انتقام هم یک تکنیک مردانه است.
درست است که «میم مثل مادر» فیلم تلخ و تیره‌ای است با این حال وجود چنین نماهای معدودی حال و هوایی خوشبینانه به کار می‌دهد، این پلان انگار نمایش یک مدینه‌ی فاضله است، جنس مردانه‌ای در کار نیست که اگر هم باشد کودکی است معلول که اگر هم چنانچه یک روزی بزرگ شود توانش را ندارد جنگ و جدالی به راه بیاندازد.

گلشیفته فراهانی در فیلم میم مثل مادر

منبع:
سایت فرارو