به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۹

     پيام نوروزي فرزندان كروبي و موسوي


چه استوار و پرغرور ایستاده‌ای ایران! هرچند خسته و رنجور از تازیانه‌های تاریخ. ای سرزمین امیرکبیر بزرگ با رگهای بریده! خاک ستارخان و باقرخان و دیگر آزادیخواهان نامدار! ایرانِ مصدقی دشنام شنیده و تبعید کشیده و غل و زنجیر برشانه‌های توانایش دیده و خمینی های حبس و تبعید کشیده، ایران جوانان خداجوی جانباخته در جبهه‌ها که مرز‌ها را به جان و خون پاس داشته. سرزمین سرداران وسربداران خونین بال! 

همراهان، هم دردان، یاوران ما

ما بی‌غمان مست دل از دست داده‌ایم /  همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

برما بسی کمان ملامت کشیده‌اند /  تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای /  ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

سال ۱۳۸۹ به پایان رسید، سال صبر و استقامت، سال پشت در ایستادن‌ها و انتظار کشیدن‌ها، سال دلنگرانی برای عزیزی در بند، گم گشته‌ای را جستن و هروله‌ای از درزندانی به در زندانی دیگر کردن.

سالی حماسی بود برای همه ما. سالیکه، روزگارمان نیز، به اشک نشست از سوگ فرزندان و برادران و خواهرانی که خونشان جان سبزمان را سرخ کرد و سنگینی غبار ابهام‌هایمان را تطهیر.

خاطره سال ۸۹ طعم تلخ زمستان طولانی و سرد است که با ایستادگی پدران و مادران و ایستاده جان سپردن همرزمانمان رنگ و بویی دگر گرفت.

هفت سین ما امسال کنار آب و آیینه و قرآن و سبزه و گلی به یاد همه همپیمانان و همرزمان، مزین به عکس والدینمان نیز هست، که چون انبوه یاران خویش، زن و مرد و پیر و جوانی که لحظه‌های بهار شدن این سرما را پشت درهای فراق و می‌له‌های جدایی می‌گذرانند یا به جور قدرت پرستان (فرعون پرستان) خشم آیین، خفته و گلگون کفن در تیره خاک‌های سردند. اما بهار می‌آید و زمین می‌گردد و باران خواهد بارید و ترنم لطیفش زمانه رویش را باور پذیر خواهد کرد. پایان زمستان زندان وبند، دشنام و افترا، اتهام و بازجویی، تهدید و تفتیش و شکستن قلم و زنجیر کردن اندیشه‌ها را بهار مهر و ایمان وعشق و صلح و نور و پاکی، به خاطرات دورسرزمینمان بدل خواهد کرد.

چه استوار و پرغرور ایستاده‌ای ایران! هرچند خسته و رنجور از تازیانه‌های تاریخ. ای سرزمین امیرکبیر بزرگ با رگهای بریده! خاک ستارخان و باقرخان و دیگر آزادیخواهان نامدار! ایرانِ مصدقی دشنام شنیده و تبعید کشیده و غل و زنجیر برشانه‌های توانایش دیده و خمینی های حبس و تبعید کشیده، ایران جوانان خداجوی جانباخته در جبهه‌ها که مرز‌ها را به جان و خون پاس داشته. سرزمین سرداران وسربداران خونین بال!

وطن! فراموش کن فریادهای مرگ خواهی و نفرت برای یارانت را در خانه ملتت! پرتاب سنگ و تیر و دشنام نوشتن وگفتن به ساکنین و در و دیوار خانه مردی که تنها جرمش هویدا کردن اسرار فجایع زندان‌ها بود و افتخار بزرگش عزیز داشتن فرزندان شهید چو جان خویشتن. سالهای سال مرامش نواختن نوای دوستی در بلوای اختلاف افکنان و جسم و جانش زخمی شلاق‌های بیرحم ظالمان بود. بانویی شجاع که سالهای سال زخم و عفونت بدنهای مجروحان وجانبازان مظلوم شیمیایی را زینب وار پرستار و همدم دلهای مجروح فرزندان شهید بود. کاش می‌شد فراموش کنی پاسخ دردناک حرمت شکنان بی‌درد را به روزهای بیتابی و شبهای بی‌خوابی مردی را که به عشق ذره ذره وجود تو‌ای وطن خود و جان و روحش را درهزارتوی کوههای سربرکشیده غرب کشور و دشتهای تبدار و زخمی جنوب گم کرده بود و در نگاه سبزش تنها آینده روشن تو ثبت می‌شد. که امین و دلنگران فرهنگ غریب مانده وبه یغما رفته کشور بود ویا زنی را که گویی عهدی داشت با خود که شمع وار بسوزد و فضای دانش و علم را روشن کند و درد همنوع را برجان خویش ببرد و مهر بورزد و مهر را لطیف و پاک ومحکم به دنیای سیاست بپیوندد. از یاد ببر ننگ حبس و حصر و ربودن پدر و مادرانمان را که تنها جرمشان ایستادگی بر خواست مطابق با سرشت آدمی و خلقت الهی، آزادی بود!

برادران خواهران ما

تسلای دلهای دردمند و نگران ما در لحظات تحویل سال حضور گرم شما در قلبهای ماست. آن حس پرشکوه و غرور انگیزی در چشم و جان پرشرر والدینمان است که همچون همه فرزندان پاکشان درکشور، ایستاده‌اند. آرزو داشته و دارند آزاده باشند و ایستاده بمیرند. اینک هرچند درهای دیدار و تماس به ناحق به روی آن‌ها بسته شد اما هزار پنجره نورانی دعا ی شما و ما به روی آن‌ها گشوده گشت. خداوندا شکرت هزارن هزار بار شکرت به آنکه مارا در ایران و در آغوش پر از حق و عدالت و ایمان و صداقت چنین پدران و مادرانی پروراندی.

این سال به پایان می‌رسد همچون تمام سال‌های بدی که رنگ خون داشت اما بهارش سبز بود.

این زمستان جان سخت، اما، یادمان داد چگونه می‌توان با صبری زیبا و ایمانی راسخ و استقامت کنار پدران و مادران، کنار یاران و هموطنان ایستاد. به ما آموخت که گرمای دلهای پرمحبت ازفرسنگ‌ها دور یا نزدیک چه سان امید سبزمان را به فرداهای دور دست روشن آبیاری می‌کند. اندوخته و تجربیاتی که تا پیروزی نهایی همراه‌مان خواهد بود. این سرمای سیاه که می‌رود نه ظلم می‌ماند و نه زنجیر. زمستان که می‌رود کرامت غبار آلوده انسانیمان را از غبار خواهیم زدود. می‌دانیم که در ‌‌نهایت فروردین لطیف خواهد آمد، در این همهمه لطف و شور و سرمستی آوای پرندگان را بیرون از بند می‌له‌ها خواهیم شنید که پرندگان آزادند و در این بزم پرامید همه ما شکفتن رنگارنگ شکوفه‌ها را خواهیم دید. رویش ناگزیر جوانه‌ها که سرزمینمان را سبز خواهد کرد.

خداوندا حال ما را، دوستدارانت و سرزمین پارسایان را همان گونه که خود می‌پسندی بهتر کن که به راستی تو حقی و یاری دهنده تمام حق جویان این سرزمین.

منصور عشقم و ترسم که عاقبت این پایداریم، بکشاند به پای دار
منصور وار اگر ببرندم به پای دار مردانه جان دهم که جهان نیست پایدار

فرزندان موسوی و کروبی