منوچهر احترامی
|
در مکتب طلب چقدر مشق لغزش است
کاین جادهها به صفحه صحرا نوشتهایم
بیدل دهلوی
پیرِ ما بلبلی را آوازِ قورباغه تعلیم کرده بود. جمع گفتند: ای پیر! شیوه نه این است؛ که قورباغه را آوازِ بلبل تعلیم باید کردن.
گفت: هنر آن است که من کردم، که قورباغه جنسِ پست است و میل به کمال دارد و همهکس تواند که او را چهچهه بلبل آموخت، لکن بلبل را وقوق قورباغه آموختن کاری کارستان است و جز از همچو من پیری ساخته نَبُود.
این حکایتِ کوتاه، از نوشتههای استاد فقید «منوچهر احترامی» است. نوشتههایی طنزآمیز با عنوانِ «پیر ما گفت» که به شیوه حکایتهای عرفانی در متون کهن است.
در حکایتهای عرفانی قدیم، رفتار و گفتارِ عارفان و پیران، بیانگرِ دانایی، صفای باطن، ژرفنگری، کرامت و شگفتکاریهای حاصل از سیر و سلوک و تهذیب نفس است.
در نقیضههای استاد احترامی، رفتار و گفتارِ «پیرِ ما» بیانگرِ بیخردی، نادانی، دروغگویی و شگفتکاریهای حاصل از حماقت است. اما همه این کاستیها و ناراستیها، در پوششِ فریبنده زبانبازی و فخامتِ اسلوبِ نوشتار و گفتار، عرضه میشود و بخشی از گزندگی طنزِ این نوشتهها بهخاطر همین ویژگی است. یعنی ناسازگاریِ درونمایه با اسلوبِ سخن.
در همین حکایتِ کوتاه، میبینیم که «پیرِ ما» کاری ناممکن کرده است. کارِ ناممکن وقتی از انبیا باشد، معجزه است و هنگامی که غیرانبیا کاری خارقالعاده کنند، آن را اصطلاحاً «کرامت» مینامند.
فرق کرامت با معجزه این است که در معجزه، ابرازِ موضوع و تحدی هست. یعنی پیامبر الهی اعلام میکند که این معجزه به اذن خداست و اگر کسی میتواند نظیر آن را بیاورد.
اما در کرامت، نه ابراز و اعلام هست و نه دعوتِ دیگران به زورآزمایی و آوردنِ نظیرِ آن. پس اگر کسی کار خارقالعاده کند و آن را اعلام کند و به آن کار مفاخره کند، دروغگوست و از مردانِ خدا نیست.
اینها را گفتیم تا بگوییم که در تمام حکایتهای «پیرِ ما گفت» این طنز پنهان هست که پیرِ ما کرامت دارد اما ادعا هم دارد، یعنی اهل دروغ و فریب است.
دیگر اینکه کرامتهای پیرِ ما، وارونه و احمقانه و بیفایده است. مثل اینکه به بلبل یاد داده که صدای قورباغه دربیاورد.
و نکته ظریف طنز در این است که پیرِ ما، از این کارهای احمقانهاش نهتنها دفاع میکند بلکه به آنها افتخار هم میکند.
ببینید چگونه با استدلالِ منطقی و تعابیر فلسفی و کلامی، از رفتارِ وارونهاش حرف میزند:
«گفت: هنر آن است که من کردم، که قورباغه جنسِ پست است و میل به کمال دارد و همهکس تواند که او را چهچهه بلبل آموخت، لکن بلبل را وقوق قورباغه آموختن کاری کارستان است و جز از همچو من پیری ساخته نَبُود.»
این هم حکایتی دیگر از « پیرِ ما گفت» برای تأمل در شیوه طنزآوری استاد منوچهر احترامی که یگانهای بود در دانش و خلاقیت و رندی و مهربانی و معلمی و اخلاق و انسانیت.
پیرِ ما گفت: زود است که من بر هوا پَرَم و با مُخ به زمین درآیم.
گفتند: چگونه؟
گفت: امروز بینیت و فردا بینیت و پس فردا بینیت.
پس آنروز بلیت بخرید و دیگر روز بر هواپیما سوار بشد و سوم روز او را در بیابانِ بیآب و علف یافتند، به سر درآمده و جان به جانآفرین تسلیم کرده.
اسماعیل امینی / روزنامه اعتماد