ترس از مردم و هراسِ فروپاشی
برزو فارسی
- نظام
جمهوری
اسلامی با
همه
شهروندان به
نوعی درگیر
است و چون
توانایی پاسخگویی
به مطالبات
آنها را
ندارد، بگیر
و ببند و
سرکوب را
تشدید میکند.
- «رهبر» از «مردم»
عذر میخواهد،
روحانی همهپرسی
از «مردم» را
مطرح میکند و
احمدینژاد
خواستار
برگزاری
انتخابات
آزاد برای «مردم»
میشود. یک
چیز مسلم است: استهلاک
نظام و ترس از
واکنش مردم!
فضای
جامعه ملتهب
است. همه میگویند
ایران آبستن
تحول و تغییر
است. نشانههایی
که در
ناکارآمدی
مزمن حکومت
در همه عرصهها
دیده میشود،
چهلسالگیاش
را با «ورشکستگی
به تقصیر» همراه
کرده است. جمهوری
اسلامی با
مشکلات
خودساخته،
هر سال که
گذشت بیش از
پیش در برابر
شهروندان
قرار گرفت.
درگیری
با طرفداران
پوشش
اختیاری
پنجشنبه،
سوم اسفند،
حوالی غروب
یکی دیگر از «دختران
خیابان
انقلاب» روی
جعبه تقسیم
رفت و حجاب از
سر برداشت و
به رسم ویدا
موحد روسریش
را پرچم کرد و
به اهتزاز درآورد.
اندکی بعد
نیروی
انتظامی سر
رسید و یک
مأمور برای
پایین آوردن
دختر چنان او
را با خشونت
هُل داد که از
بلندی افتاد
و نقش بر زمین
شد.
وقتی
این رفتار
غیرانسانی
با اعتراض
مردم روبرو
شد، مأمور با
لحنی لات و
تهدیدآمیز
به جمعیت گفت «مرض»!
نیروی
انتظامی
شروع به
پراکنده
کردن مردم نمود
و دختر مصدوم
را که گروهی
از زنان برای
او تاکسی
گرفته بودند
تا از مهلکه دورش
کنند با
فحاشی و زور
سوار ماشین
پلیس کردند و
بردند.
در
تمام هفتههای
گذشته «دختران
خیابان
انقلاب» اینجا
و آنجا ظاهر
شدند و به
حجاب اجباری
اعتراض
کردند. حکومت
اما نمیخواهد
آنها را
ببیند مگر
زمانی که قصد
دستگیریشان
را میکند.
درگیری
با دراویش
در
دو شب پیاپی
تنش نیروی
انتظامی و
سپاه و بسیج
با دراویش
گنابادی در
خیابان
پاسداران (سلطنتآباد)
و گلستان
هفتم بالا
گرفت. اگر در
گذشته
اعتراضات
دراویش پس از
چند ساعت پایان
مییافت اینبار
درگیری
نیروهای
انتظامی و
امنیتی با
درویشان
چنان شدت
گرفت که کار
از کتککاری
و ضرب و شتم با
باتوم و
پرتاب گاز
اشکآور گذشت و
مأموران دست
به سلاح گرم
بُردند و به
سمت دراویش
شلیک کردند. آنها
نیز با هر
آنچه داشتند
از خود و حریم
منزل نورعلی
تابنده که «قطب»
درویشان
گنابادی
است، دفاع
کردند. در این
بین یک
دستگاه
اتوبوس
متعلق به سرویس
کارکنان
شرکت ایساکو
به یگان پلیس
ضدشورش حمله
کرد و تعدادی
از آنها را
زیر گرفت و
ساعاتی بعد یک
سمند همین
اقدام خشونتبار را
تکرار کرد که
در نتیجه
تعدادی از
ماموران کشته
و زخمی شدند. دراویش
بلافاصله
اعلام کردند
که این حملات
ارتباطی با
آنها
نداشته؛ با
این همه بیش
از ۵۰۰ نفر از
آنها
بازداشت
شدند و منابع
نزدیک به فقرا
اعلام کردند
حدود چهار
نفر مفقود
شده و سه نفر
نیز در اثر
اصابت گلوله
در
بیمارستان
جانباختهاند.
بنا به گزارشهای
رسمی، سه تن
از ماموران
انتظامی و دو
بسیجی نیز
کشته شدهاند.
چهرههای
وابسته به
حکومت
دراویش را
حتی «داعشی» خواندند
و مسئولان
انتظامی و
یکی دو
نماینده مجلس
نیز آنها را «سارق»
نامیده و
ادعا کردند
این درگیریها
به دلیل
بازداشت چند
درویش سارق
آغاز شد.
مقابله
با دخترانی
که حجاب
اجباری نمیخواهند
و درگیری با
درویشان که
توقعی از این
رژیم ندارند،
تنها دو
نمونه از تنشهای
مداوم و
خودساختهی
جمهوری
اسلامی در
برابر
شهروندانی
است که فقط میخواهند
حکومت با
آنها کاری
نداشته باشد
و در زندگی
آنها دخالت
نکند.
درگیری
با صرافان و
بازار ارز
در
حوزه
اقتصادی نیز
برخوردهای
پلیسی به بازار
ارز کشیده شد
و تعداد
زیادی
معاملهگران
ارز، صرافها و
حتی دلالان
خردهپا
بازداشت
شدند؛ شماری
از صرافیها
پلمپ شده و دهها
حساب مسدود
شدند تا شاید
اندکی از
التهاب بازار
ارز کاسته
شود. اقتصاد
را اما نمیشود
سرکوب کرد. هنوز
تظاهرات گروههای
مختلف
مالباختگانی
که موسسات
مالی پولهای
آنها را بالا
کشیدند
ادامه دارد. بازنشستگان
گروه دیگری
هستند که به
دنبال حقوق و
تأمین مالی
خود هستند. همه
اینها اگر در
آغاز مدیران
موسسات مالی
و بانکها و
صندوقهای
بازنشستگی
را خطاب قرار میدادند،
خیلی زود
شعارهای خود
را متوجه
دستگاه
قضایی و
سیستم
اقتصادی و کل
نظام کردند. آنها
علی خامنهای
را به عنوان
رهبر حکومتی
به پرسش میکشند
که زندگی
آنها را سیاه
کرده است.
همزمان
رکورد
اعتراضات و
تجمعات ناشی
از ورشکستگی
و بیپولی و
تعطیلی
کارخانهها و
کارگاههای
کوچک و بزرگ و
ناتوانی
آنها در
پرداخت حقوق
و معوقات
هزاران
کارگر شکسته
شده است. تقریبا
به غیر از
روزهای جمعه
که تعطیل
است، روزی
نیست که
چندین تجمع و
تظاهرات
اعتراضی برای
مطالبات
صنفی که گاهی
با شعارهای
تند و تیز
علیه حکومت
نیز همراه میشود،
در شهرهای
مختلف
برگزار نشود. این
تجمعات نیز
تبدیل به
بحرانهای
امنیتی شده و
با بگیر و
ببند همراه
میشود. حکومت
از درک این
حقیقت که
تحولی در بطن
جامعه در حال
جوشیدن و
قوام آمدن
است، عاجز
است.
درگیری
با فعالان
محیط زیست
در
حوزه محیط
زیست
ناتوانی در
حل بحران ریزگردها،
خشکسالی و
درگیری روستاییان
در مناطق
مختلف بر سر
منابع آبی، کشمکش
با همسایگان
مثل
افغانستان و
ترکیه بر سر
رودخانهها،
آلودگی هوای
شهرهای بزرگ
ناشی از
آلایندهها
موضوعی نیست
که بتوان
پنهان کرد. اما
با بازداشت فعالان
محیط زیست و
مرگ مشکوک
کاووس سیدامامی
در زندان،
ابعاد دیگری
از اهمیت این
حوزه روشن میشود.
این پرونده
را حادثهی
دردناک و
مشکوک دیگری
بیشتر
امنیتی میکند:
سقوط
هواپیمای
شرکت «آسمان» که
دستکم ۱۶
استاد و
پژوهشگر و
فعال محیط
زیست در آن
کشته شدند. این
فاجعه را
باید به
فهرست طویل
ناکارآمدیها و
بنبستهای
نظام از جمله
در حوزه حمل و
نقل افزود: آتشسوزی
پلاسکو،
زلزله
کرمانشاه و
حادثه نفتکش سانچی،
همگی فقط در
یک سال اخیر!
نظام
مستهلک شده
است
تظاهرات
سراسری دیماه
و تجمعات
شبانه در
بهمنماه
حکومت را
متوجه این
نکته کرده
است که هر جا
مأمورانش
نباشند،
مردم هستند و
صدای خود را
بلند میکنند!
در
چنین شرایطی
است که علی
خامنهای
میگوید «اعتراف
میکنیم
که در عدالت
مشکل داریم و
عذرخواهی میکنیم». در
حالی که «رهبر» از
«مردم» عذر میخواهد،
حسن روحانی
موضوع «رفراندوم»
و همهپرسی
از «مردم» را
مطرح میکند و محمود
احمدینژاد
خواستار
برگزاری
انتخابات
آزاد و
آزاد گذاشتن «مردم»
میشود. منظور
و هدف این سه
نفر از این
سخنان هر چه
باشد، یک چیز
مسلم است: نظام
مستهلک شده
و و
ترس از
اقدامات و واکنش
نهایی جامعه
آنها را به
فکر «مردم» انداخته
است.
بسیاری
از صاحبنظران
که از نزدیک
تحولات
ایران را
پیگیری میکنند بر
این باورند
که انباشت
بحرانهای
کوچک و بزرگ
در حوزههای
مختلف به
سرعت در حال
افزایش است. بحرانهایی
که مقامات
خود نظام
آنها را «اَبَربحران»
مینامند و
گسترش و
تکرارشان
نمایانگر
ناکارآمدی
نظام است.
هر
مشکلی که در
یک حالت عادی
ممکن است با
مدیریت حل
شود، در
شرایط کنونی
تبدیل به یک
بحران جدی میشود
که دیگر نه
تنها با
فرمولهای
عقلانی قابل
حل نیست بلکه
به عنوان یک
تهدید
امنیتی پای
سپاه و بسیج و
پلیس را برای
کنترل اوضاع
به میان میکشد.
سالهاست
که
برخوردهای
پلیسی و امنیتی
به ابزار
اصلی دستگاه
قدرت برای
مواجهه با
مطالبات
مردم تبدیل
شده است. همزمان
هرچه رژیم در
گرداب
ناکارآمدی و
استهلاک فرو
میرود بیشتر
دچار سوء ظن و
بیاعتمادی
نسبت به
شهروندان میشود. البته
این بیاعتمادی
متقابل است. شهروندان
نیز هیچ
اعتمادی به
زمامداران و
ادعاهای
آنها و رسانههاشان
ندارند. حتی
اگر زمانی
واقعیت را
نیز بگویند،
کسی باور نمیکند!
این
مناسبات، به
ویژه در
شرایطی که
مردم مرزهای
ترس را پشت سر
میگذارند،
بیش از پیش بر
هراس حکومت
میافزاید. برای
حکومتهایی
مانند جمهوری
اسلامی که از
درون مستهلک
و
فرسوده شدهاند
و ارگانهای
آن دیگر
مانند گذشته
جواب نمیدهند،
دو راه برای
پیوستن به
تاریخ وجود
دارد: یا تن به
مطالبات
مردم بدهد و
کنار برود؛
یا رفتن خود
را با تشدید
سرکوب گره
بزند.