خبر کوتاه بود و بس دردناک، کابل را طالبان تصرف کرد. واپسگرایان جنایتپیشه و ددمنش با رویای احیای حکومتی ایدئولوژیک و تمامتخواه و خودکامه، قدرت را در پایتخت سرزمینی با پیشینهی فرهنگی درخشان چون افغانستان به دست گرفتند و بازگشتی به تحجر و انسانستیزی را رقم زدند.
اخباری که از جنایات آنان بر مردمان بیپناه و بیدفاع به ویژه زنان و کودکان و غیر نظامیان منتشر میشود، زخمی هولناک بر روان بشریت وارد میکند، که قرنهاست کوشیده تا از بربریت و بدویت بگذرد و فرهنگ و تمدنی انسانمحور را تعالی بخشد و ارزش جان آدمی و حقوق انسانی را فراتر از هر ارزشی بنشاند و گرایش نهفتهی ویرانگری در نهاد آدمیان را مهار سازد. دردناکتر آن که این رخداد در عصر ارتباطات در پیش دیدگان جهانیان از طریق رسانهها به وقوع میپیوندد و بسیاری از کشورها که موظف به تلاش برای جلوگیری از این فاجعه بودند، نه تنها کوششی نکردند که با طالبان همراهی و همدلی داشتند و از پشتیبانی مادی و معنویش دریغ نورزیدند.
در حقیقت طالبان محصول طراحی قدرتهای استعماری و تولدش در مدرسه حقانی در پاکستان، تحت سرپرستی دستگاه اطلاعاتی پاکستان، آی.اس.آی بوده است. کشورهای دیکتاتوری چون روسیه و چین که خود متهم به جنایت علیه بشریت هستند و نسلکشی مسلمانان اویغور و کریمه شمهای از این جنایات است و گروههای افراطی چون حماس که صدام را قهرمان اعراب میخواندند، به سرعت با آغوش باز طالبانیسم را خوشامد گفتند.
حاکمیتهای غیرمردمی و بنیادگرا چون رژیمهای عربستان سعودی و پاکستان از هیچ حمایتی برای تشکیل طالبان و به قدرت رسیدنش تا به امروز دریغ نورزیدهاند. خروج به شتاب نیروهای دول غرب که روزگاری به عنوان تامین امنیت جهانی وارد افغانستان شده بودند، در بحرانیترین زمان از شگفتیهای دیگر این فاجعه است. هرچند نباید نقش گروههای سیاسی داخلی افغانستان را در شکلگیری این بحران نادیده گرفت که پس از بیست سال با سیصد هزار نیروی نظامی و صدها میلیارد کمک مالی نتوانستند و یا نخواستند در برابر حملهی طالبان تاب آورند. اختلافات قومی و فساد مالی و نداشتن برنامه و چشمانداز برای خروج از بحران و ناکارآمدی مدیریتی در سطوح عالی از زمره عوامل این ناتوانی حیرتانگیز است.
در این میان آن چه برای ایرانیان که از نزدیکترین همفرهنگان ملت افغان هستند و در طول تاریخ پارههای یک پیکرهی فرهنگی بودهاند، آزارنده و شرمآور است، رفتارهای طیفی از حاکمیت است، که برای تطهیر طالبان و طالبانیسم میکوشد. گویا این جریان طالبانیسم در کشور همسایه تحقق آرزوی برخی از قدرتمداران در داخل است. در حالی که به بسیاری از کشورهای دنیا در تریبونهای رسمی دشنام داده میشود و پرچمشان به آتش کشیده میگردد، به شخصیتهای علمی و اجتماعی در رسانههای حاکمیت تهمت زده میشود، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به روزنامهنگاران زنهار میدهد که برای طالبان از کلمهی وحشی بهره نجویند. به راستی قتل و تجاوز و تخریب میراث فرهنگی و پایمال کردن حقوق مدنی از دید این حاکمان با چه کلمهای توصیف میشود؟!
از افغانیان لشگری برای پیکار در فراسوی مرزها فراهم میآید و هزینههای سنگین میشود، منت هم بر سر ملت گذاشته میشود، که اگر این کار انجام نمیشد، داعش اکنون در ایران بود، حال ملت میپرسد، در همسایگی، داعشی دیگر با پیشینهتر از او، شکل گرفته است اما نه تنها کاری در برابرش نمیشود، بلکه نام جعلی امارات اسلامی افغانستان که به رسمیت شناختن آن است بر زبان برخی حاکمان جاری شده است.
بیشک حضور طالبان در شرق ایران تهدیدی جدی برای منافع ملی ایران نیز هست و ناامنسازی استانهای شرقی و حیاط خلوت گروههای تروریستی شدن و کشاندن تنشها به داخل مرز ایران، چنان که سالهاست در مرز پاکستان شاهد این گونه اتفاقاتایم، از بحرانهای محتمل و جدی در آینده میباشد.
جبهه ملی ایران ضمن محکومسازی حکومت نامنتخب ملت افغانستان و جنایات بیشماری که انجام داده است، به خانوادههای داغدار این کشور تسلیت میگوید و با این ملت شریف در این فاجعه همدرد و همدل است و به حکومت جمهوری اسلامی زنهار میدهد، که بایسته است ایران در کنار ملت افغانستان و نه اشغالگران انسانستیز و فرهنگگریز طالبان بایستد.
با کشورهای منطقه متحدانه با همسویی کشورهای دموکراتیک جهان از تمام قوای دیپلماتیک برای محکومیت طالبان و طالبانیسم بهره جویند و آنان را وادار به تمکین از موازین حقوق بشری نمایند و جلوی رفتارهای متجاوزانهی آنان را بگیرند و برای مهاجران افغان تسهیلاتی فراهم آورد و به هیچ بهانهای این حکومت جنایتپیشهی اشغالگر را به رسمیت نشناسد. اگر دههها به خاطر حقوق فلسطینیان ایران هزینه داده است، به خاطر حقوق انسانی مردم افغانستان نیز، اشغال این کشور توسط طالبان باید به طور جدی محکوم گردد اشغال افغانستان توسط طالبان نباید انکار شود.
تهران – جبهه ملی ایران
بیست و هفتم مرداد ماه ۱۴۰۰ خورشیدی