هدف داعش از انتشار ویدیوهای سربریدن چیست؟
به گزارش فرارو به نقل از آتلانتیک؛ اما داعش، روز یکشنبه، به دکترین شوک و خونریزیِ خود بازگشت و ویدیویی منتشر کرد که میتوان آن را ترسناکترین ویدیویی که تا به امروز از سر بریدن منتشر شده است دانست. بینندۀ ویدیو تصویر بریده شدن سر امدادگر آمریکایی، پیتر کسیگ، را نمیبیند، اما تصویر سر بریدۀ او در کنار پای تروریست بریتانیایی که به "جان جهادگر" معروف شده به بیننده نشان داده میشود. پیش از این صحنه، شاهدِ نمایش بریدنِ سر هیجده مرد هستیم که داعش ادعا میکند از اعضای نیروهای بشار اسد هستند. قربانیان در یک صف به وسیلۀ داعشیهای چاقو به دست آورده میشوند و با زانو زدن قربانیان، دوربین روی چهرههای وحشتزدۀ آنها متمرکز میشود. سپس بریدن سرها، به صورت همزمان، آغاز میشود. برخلاف ویدیوهای سر بریدنی که داعش پیش از این منتشر کرده بود و در آن فرآیند بریده شدن سر نمایش داده نمیشد، در اینجا خبری از رعایت احساسات بینندگان نیست. بیننده شاهد همۀ جزییات است.
بد نیست که در منطق این نمایش سربریدن گروهی و تفاوت آن با دکترین مشهوری که در مراحل ابتدایی جنگ عراق در سال 2003 مورد استفاده قرار گرفت، یعنی دکترین "شوک و بهت" تامل کنیم. مقایسۀ این دو، مسئلهای مهم را در مورد داعش و میل به آن به کشتن از نزدیک را برای ما روشن میکند.
کشتن رو در رو با کشتن از فاصلۀ دور متفاوت است. از نظر احساسی با هم فرق میکنند. ضمن اینکه کشتن رو در رو سختتر است.
وقتی که راهبر بمبافکنِ انولا گی، اولین هواپیمایی که یک بمب اتمی را رها کرد، از ماموریت تاریخی خود بازگشت از احساسش پس از انجام ماموریت اینگونه گفت که: "یک چیزی خوردم و چندتا آبجو هم خوردم و خوابیدم." کشتار و ویرانیای که ماموریت او بر سر هیروشیما آورد حیرتآور بود؛ ماموریتی که 135 هزار کشته بر جای گذاشت. با این وجود، تئودور ون کرک، راهبر انولا گی، مدعی است که حتی یک شب هم به خاطر کاری که کرده بود بیخواب نشده است. این در حالی است که وقتی ویلیام منچستر، تفنگدار آمریکایی و کهنهسرباز جنگ جهانی دوم، سربازی ژاپنی را در فاصلهای نزدیک کشت، روی خودش استفراغ کرد و از پشیمانی و شرم از کاری که کرده بود تشنج کرد.
بسیاری از متخصصان متفقالقولند که اِعمال خشونت، و به خصوص کشتن، کاری بسیار دشوار است. راندال کالینز، پروفسور جامعهشناسی در دانشگاه پنسیلوانیا، در کتابش با نام "خشونت" گفته است که "همۀ افراد، خواه از خشونت تمجید کنند یا از آن بترسند یا امیدوار به از بین بردن آن باشند، فکر میکنند که اِعمال خشونت کاری آسان است." اما کالینز استدلال میکند که واقعیت چیز دیگری است: "اعمال خشونت دشوار است... و اکثر مردم، از جمله کسانی که آن را تحسین و تشویق میکنند، در آن استعدادی ندارند." او میگوید که در این میان کشتن از فاصلۀ نزدیک از همه چالشبرانگیزتر است: "به نظر میرسد که سختی به خصوصی در مواجهۀ رودررو با فردی دیگر و فرو کردن چاقو در بدن او وجود داشته باشد."
ایدۀ دشواری اِعمال خشونت را اولین بار اس.ال.اِی مارشال، تاریخ نویس ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم مطرح کرد. مارشال از طریق پژوهشی که البته همچنان بحثبرانگیز است، دریافت که معمولاً تنها 15 درصد از نیروهای حاضر در خط مقدم با اسلحههایشان شلیک میکنند. آماری که در بهترین واحدها به 25 درصد میرسد. کالینز با استفاده از نتایج پژوهش مارشال استدلال میکند که اصلیترین مانع در برابر کشتن چیزی است که او "تنشِ مقابله" مینامد و بزرگترین ترس سربازان در موقعیتهای درگیری احتمال کشته شدن نیست بلکه احتمال کشتن است. او در کتابش میگوید: "تحمل جراحت و مرگ از روا داشتن آن آسانتر است."
سرهنگ دیو گراسمن، نویسندۀ کتاب "در باب کشتن: هزینۀ روانی کشتن آموزی در جنگ و جامعه"، با این نظر موافق است: "در اکثر انسانها مقاومت شدیدی نسبت به کشتن همنوع وجود دارد." طبق نظر گراسمن، فاصله متغیری اساسی در امر کشتن محسوب میشود: هر چه "هدفِ کشتن" نزدیکتر باشد عمل کشتن دشوارتر است، در حالی که "با وجود فاصله، میتوانم بشر بودن شما را انکار کنم؛ و با وجود فاصله صدای جیغ و نالههای شما به من نمیرسد."
زیگمونت باومن، جامعهشناس مطرح لهستانی نیز در مطالعۀ تاثیرگذار خود با عنوان "مدرنیته و هلوکاست" این حرف را به شکلی دیگر مطرح میکند: "آسیب زدن به فردی که لمسش میکنیم دشوار است. روا داشتن درد بر کسی که او را از فاصلۀ دور میبینیم آسانتر است. این کار در مورد کسی که فقط صدایش را میشنویم آسانتر است. و روا داشتن بر کسی که نه میبینیم و نه صدایش را میشنویم از همه آُسانتر است."
به نظر میرسد که در ماههای اخیر جنگجویان داعش به از بیخ و بن این نظریات را نقض کردهاند. آنها باعث شدهاند که کشتن، بسیار آسان به نظر برسد. آنها در هنر کشتن از نزدیک نیز استاد شدهاند. به نمایش کشیدن بریدن سر جیمز فولی، استیون ساتلوف، دیوید هاینز، آلن هنینگ و در مورد اخیر، پیتر کسیگ، از مثالهای این رویداد است. اما این مثالها تنها بخش کوچکی از انبوه شرارتها و اعمال سادیستیای است که این گروه رقم زده است.
اقدامات این گروه برای ناظران بیرونی جنونآمیز به نظر میرسند. اما این طور نیست. به نظر میرسد که در پس این توحش نکتهای نهفته است. هدف از این کار دوقطبی کردن فضاست. هدف از این اقدامات مجبور کردن مردم به انتخاب یکی از طرفهاست. هدف از آن پدید آوردن جنگی با ابعاد گستردهتر است. جنگی که داعش حتم دارد در آن برنده خواهد شد.
ابوبکر ناجی، نظریهپرداز افراطی اسلامگرا، در کتابِ سالِ 2004 خود با عنوان "مدیریت وحشیگری" میگوید: "ما باید این جنگ را بسیار خشونتآمیز کنیم." ناجی که افکارش با ابومسعب الزرقاوی، رهبر فقید القاعده در عراق که حالا به داعش تغییر شکل داده است، همسو است استدلال میکند که خشونت بیرحمانه برای ایجاد خلیفهگریِ "با خلوص" ضروری است. او هشدار میدهد که ملایمت زمینهساز شکست است و اصحاب پیامبر را مثال میزند که "(مردم) را با آتش میسوزاندند، هر چند که این کار ظاهری کریه داشت، اما این کار را میکردند چون که به اثرگذاری خشونت شدید در زمان نیاز اشراف داشتند."
عقل سلیم به ما میگوید که توحش داعش به ضررش تمام خواهد شد. این توحش باعث خواهد شد که مسلمانان عادی از این گروه روی برگردانند و بدون حمایت ایشان این گروه محکوم به شکست خواهد بود. اما آنچه که در این دیدگاه در نظر گرفته نمیشود این است که در جهاد داعش، همانطور که نیای آن یعنی زرقاوی به خوبی میدانست، هدف به دست آوردن قلب و ذهن مردم نیست. هدف خرد کردن قلبها و ذهنهاست. داعش به دنبال متعاقد کردن منتقدان و دشمنانش نیست. او میخواهد که اگر توان نابود کردن کامل آنها را ندارد، حداقل آنها را تحت فرمان خود بگیرد. به نظر میرسد که استراتژی این گروه برای رسیدن به این هدف بر از بین بردن ارادۀ دشمنان از طریق کشتن آنها از نزدیک بنیان شده باشد. این هدفی است که داعش از به تصویر کشیدن تئاتروار سر بریدنها دنبال میکند: آنها به شکلی غیرمستقیم استادی داعش را در هنر کشتن از نزدیک را به مخاطبان القا میکنند. و این مسئله بسیاری از مردم را میترساند، چون که خود احساس میکنند که کشتن از نزدیک عملی بسیار دشوار است و داعش از پس آن برمیآِید.
از سوی دیگر، این سر بریدنها به شکلی دراماتیک در نقطۀ مقابل استفادۀ القاعده از بمبهای کنترل از راه دور در حملههایش، و دکترین شوک و بهت در عملیاتهای نظامی غرب قرار میگیرد. گویی پیامی که ویدیوهای داعش بناست منتقل کنند این است: شما – آمریکاییها و متحدانتان- با پهپاد و موشک میکشید. ما- به اصطلاحِ داعشیها "مسلمانان واقعی"- با دستهای خالی میکشیم. شما پشت ادوات جنگیتان پنهان شدهاید و جرئت جنگیدن ندارد. ما با شمشیرهای برهنه سربلند ایستادهایم. ما شما را شکست خواهیم داد، چرا که ارادۀ ما بیشتر از شماست. چرا که کاری نیست که ما در دفاع از هدف برحق و مقدسمان انجام ندهیم.
ممکن است کسانی استدلال کنند که در تاریخ گذشته این سرزمین نمونههایی از این نوع بیرحمی یافت میشود و از همین استفادۀ داعش از آن عجیب نیست. اما این موضوع منحصر به داعش نبوده است. همین رویکرد در مواردی در جهان غرب هم مشاهده شده است. مثلاً منطقی که در پس "بمبارانهای ناحیهای" که از سوی نیروهای متحدین در آلمان را در نظر بگیرید. هزاران غیرنظامی بیگناه برای رسیدن به هدف پایان دادن به جنگ و جلوگیری از پیشروی فاشیسم در اروپا قتل عام شدند. یا مثلاً منطقی که در پس بمباران هیروشیما و ناکازاکی قرار داشت را در نظر بگیرید. فیلسوف آمریکایی، توماس نیجل در این مورد نوشته است: "به نظر میرسد که سیاست تهاجم به جمعیتهای غیرنظامی به منظور اجبار دشمن به تسلیم یا ضربه زدن به روحیۀ آن، به شکلی گسترده در دنیای متمدن مورد قبول بوده است."
داعش شوکِ کشتن از نزدیک را به هالهای اسطورهای برای خود بدل کرده است. مثلاً، مرد کردی که از دست داعش و از شهر کوبانی فرار کرده بود به تازگی در گفتگویی با یک روزنامۀ انگلیسی گفته است: "داعشیها حیوان هستند. آنها انسان نیستند. آنها تشنۀ خون هستند، طوری که من تا به حال مشابهش را ندیدهایم. انگار که از کشتن لذت میبرند. آنها از بریدن سرها مشعوف میشوند. انگار که سر بریدن نشان تجاریشان است."
داعش مخوف و هراسانگیز است. این همان تصویری است، که با وجود شکستهای اخیر داعش در جبهۀ جنگ، در روایت رسانهها چه در دنیای اسلام و چه از خارج آن از این گروه ترسیم میشود. این دقیقاً همان تصویری است که داعش مشتاقانه دوست دارد از این گروه ترسیم شود.
فرارو
فرارو