به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۳

نيــامـده مي‌رونـد

عليرضا خورشيدفر
هنرمندان خوب ايراني روز به روز يكي بعد از ديگري مي‌روند،
از بين مي‌روند و در حقيقت نيامده مي‌روند... من از خبر ناگهاني و غير‌منتظره فوت عليرضا خورشيدفر بسيار متاثر شدم و خدمت خانواده محترم او، جامعه هنري و مردم هنر‌دوست ايران تسليت عرض مي‌كنم. او همچنان در راه طولاني اميدي زندگي كرد كه هيچگاه به پايان نرسيد. به جرات مي‌توان گفت كه تنها گناه و سهم او و هنرمنداني همانند او از زندگي اين بود كه در كشورشان ماندند تا مورد بي‌اعتنايي و بي‌احترامي مسوولان قرار بگيرند. مسوولاني كه از هنرشان هيچ درك و اطلاعي نداشتند. اشخاصي كه با جان و دل سرود «اي ايران» را گوش مي‌كردند، بي‌اطلاع بودند كه بدون صدا‌هاي پر قدرت باس، هيچ‌وقت اين سرود چنين جلوه و شكوهي نداشت.

براي قدر ندانستن فقط و فقط همين كافي است كه دو اركستر محل كار خورشيدفر را براي سال‌ها بستند و هنوز هم هيچ مشخص نيست. مرحوم خورشيد‌فر، هنرمندي فوق‌العاده با شخصيتي منحصر‌به‌فرد و با پشتكار بود. يادم مي‌آيد كه حدود ۴۰ سال پيش من به عنوان رييس كنسرواتوار تهران، روزي از او سوال كردم كه آيا تمايل به سفر به خارج از ايران دارد؟ اما ايشان خيلي علاقه‌يي نشان نداد و به فعاليت‌هايش در اركسترهاي مختلف ادامه داد. متاسفانه به مدت ۳۰ سال فرصتي براي ملاقات با او به وجود نيامد تا اينكه ۹ سال پيش وقتي بعد از گذشت ۳۰ سال، براي رهبري سمفوني ۹ بتهوون به ايران سفر كردم، او همچنان در اركستر سمفونيك تهران نوازندگي مي‌كرد. يادم هست كه نخستين نوازنده‌يي بود كه به اتاق من آمد و گفت: «مثل اينكه حالا بايد اميدوار باشيم.» بعد از سال‌ها، دلشكستگي و روحيه نا‌اميد از شرايط موسيقي، من را شديدا تحت تاثير قرار مي‌داد به‌طوري كه بعد از سه ماه ايران را ترك كردم اما اغلب عليرضا خورشيدفر بيشتر از هر موزيسين ديگري ذهن مرا به
 خود مشغول مي‌كرد و همچنان با گذشت سال‌ها بيشتر به اين نتيجه مي‌رسيدم كه ماندن مرحوم خورشيدفر در ايران اشتباه بود زيرا معتقدم كه سطح كار او و چند تن از نوازنده‌هاي ديگر اركستر سمفونيك آن قدر بالا بود كه به درد مملكت شان با اين مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد نمي‌خورد و به ضرس قاطع مي‌توانم بگويم اگر در هر كشور ديگري بود، بيشتر از مملكت خودش ارج نهاده مي‌شد. البته لازم به توضيح است كه اين مشكل هيچ ارتباطي به قبل يا پس از انقلاب نداشته و ندارد. به‌طوري كه پنج سال قبل از انقلاب با اعتراض و انتقاد به مسوولان مبني بر اينكه با برنامه‌هاي عوام فريب و نمايشي نمي‌توان براي آينده هنرمندان پايه‌گذاري و برنامه‌ريزي علمي و اصولي بلندمدت انجام داد، ايران را ترك كردم و همچنان كه امروزهم هر خبري از ايران مرا ياد آن روزها مي‌اندازد، روزهايي كه صرفا همه‌چيز برنامه‌ريزي سطحي داشت. انگار مسوولان دستور آقاي رييس‌جمهور را اين‌طور فهميده‌اند كه برويد هر طور و به هر شكل ممكني اركسترها را صرفا فقط افتتاح كنيد!سرنوشت اين هنرمندان فقط و فقط به دست شخص وزير فرهنگ و ارشاد مي‌تواند سامان گيرد و درست شود. در غير اين صورت با انتقال مشكلات و مسووليت‌ها به اشخاص ديگري مثل معاون، مشاور يا مديركل و... همان نتيجه‌يي رقم خواهد خورد كه زمان رياست‌جمهوري آقاي خاتمي و حتي بد‌تر از آن در زمان آقاي احمدي‌نژاد اتفاق افتاد. هنرمندان يكي پس از ديگري مي‌روند. نا گفته نماند كه تهران را با هيچ يك از شهر‌هاي دنيا ،چه شرقي و چه غربي ،از نظر يادبود ،تجليل و احترام بي‌نظير به هنرمندان خصوصا  موسيقيدان‌ها از طرف مردم و هنرمندان ،يك‌صدا با وزير ،معاون و مديركل،نمي‌توان مقايسه كرد. البته بعد از مرگ‌شان! خورشيدفر عزيز رفت... چقدر حيف... روحش شاد باد.
علی رهبری