به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۶

گوارا باد آزادی ...

«ویدا موحد» 
گوارا باد آزادی ...

* برای ما که ۴۰ سالِ آزگار است در سایه «حکومت اولیاء و انبیاء» خبر بد می شنویم، شنیدنِ خبرِ آزادی «ویدا موحد» مثل خوردن معجونِ « برف وُ شیره انگور» در «قله توچال» مزه می دهد! 


*بنازَم به زورِ «افکار عمومی» که اگر نبود، «ویدا» به این زودی آزاد نمی شد و شاید بچه ۱۹ ماهه اش را در جشن تولد ۱۹ سالگی اش بغل می کرد!


*یادم افتاد در سکانسی از فیلم « پرنده بازِ آلکاتراز» وقتی «زندانیِ ابدی» برای نگهداری گنجشکی در سلولش با مخالفت رئیس زندان روبرو می شود- دست به دامان مادر پیرش می شود و از او می خواهد که خبر مخالفت رئیس زندان را به روزنامه ها برساند. تیترِ اولِ روزنامه صبح کار خودش را می کند و تهییج افکار عمومی باعث می شود که روسای زندان( از آن به بعد) حق نگهداری پرنده در زندان را به رسمیت بشناسند! 

*«پهبادهای افکار عمومی» چنان «خلوت خصوصی» حاکمان ایران را زیر نظر دارند که اگر امام جمعه « علی آباد کتول» ( در نماز صبح) وضوی شکسته به علت «باد ناغافل» را تجدید نکند_ خبر رسوایی او 
«از پاریز تا پاریس» می پیچد!

*فکر می کنم اگر «زنده یاد خیام» در دوره «تلگرام » می زیست و مثلاً رباعی: 
(من بی می ناب زیستن نتوانم/ بی باده کشید بارِ تن نتوانم/ من بنده آن دمم که ساقی گوید/ یک جام دگر بگیر و من نتوانم) را به سرعت «تلگرام» به ریل «افکار عمومی» می رساند، عمر حاکمان زمانش آنقدر به درازا نمی کشید که ...! 

* زور افکار عمومی در «عالم طنز» هم به این لطیفه برمی گردد که روزی آفتاب نزده، «ملانصرالدین» در خانه را باز می کند (یک پا داخل کوچه و یک پا داخل خانه) عابری از او می پرسد: «ملا اول صبحی کجا؟ » ملا از سرِ شوخی می گوید: «خانه داروغه آش نذری می دهند؛ دارم میرم آش بگیرم.» چند دقیقه بعد که ملا خرامان و بی خیال در حال رفتن است متوجه می شود جمعیتی (که هر کدام کاسه ای به دست دارند) شتابان از کنار او می گذرند. ملا از یکی از آنها می پرسد:«چه خبر شده؟» عابر جواب می دهد: « خانه داروغه آش نذری می دهند.» ملا به سرعت به خانه برمی گردد، کاسه ای به دست می گیرد و پشت سر جمعیت ( بخوان افکار عمومی) می دود...! 

*می گویند « احمد شاه قاجار» که از پیشروی «انقلاب مشروطه» خواب نداشت- جمعی از خفیه نویسان را دور خودش جمع کرد و از تک تکِ آنها پرسید: 
«افسار مادیان مشروطه به دست چه کسی است که چنین چهار نعل می تازد؟» 
یکی از آن بین گفت: «روز اول افسار به دست «سپهدار» بود، چند روز بعد به دست «سرباز آش خوار» افتاد و حالا به دست «نانوا و عطاس و عطار و کیسه کش و جامه دار» ...( یعنی به دست افکار عمومی آن زمان!)

*ژانری از تاریخ را «افکار عمومی» می سازد اما «افکار عمومی» را چه کسی می سازد؟ بدون تردید افکار عمومی را ژانر پیشرویی از افراد مثل «ویدا موحد» می سازند. گوارا باد آزادیِ او...

 رضا شکیبا / عصرنو