موجی به راه افتاده که در آن دختران انقلاب به جای اینکه مانند مادران انقلابیشان با شور و شعارنمایشی چارقدشان را به سر کنند، چارقدشان را بر سر چوب میکشند و بی هیچ شورو شعاری خموشانه چونان مجسمه در گوشه و حاشیه میدان انقلاب میایستند. بنظر خسته می آیند.
اعتنایی به موبایلهایی که بسمت شان نشانه رفته ندارند. گوشهای بدون پوشششان انواع متلکها را تاب میآورد. صورتهاشان برای تعریف جدیت اقدامشان به سردی و سختی سنگ در آمده است. خلاف آمد عادت مجسمهها که شبیه جانداران اما بی جاناند. این بانو مجسمان که جان و رگ و پی و هوش و حواس دارند و نفس میکشند خلاف آمد مجسمه مردان قهرمان و نامدار که وسط میدانها جا خوش کرده و نشستهاند، دختران انقلاب در حاشیه و اطراف میدانهای شهر روی نیمکتی. جعبه تقسیم برقی، جعبه خالی میوه ایی در سکوت با بیرقی که از چارقدشان ساختهاند ایستادهاند.
در واقع این دختران تجسم زندگی میلیونها زنی هستند که هر روزدر حواشی میادین و خیابان های هستی شهر را میسازند اما برغم تفاوتها در سبک زندگی و زیست زنانهشان چندان تکرار شدهاند که دیگر بچشم نمی ایند. انان برای زدودن تکرار باید مجسمه میشدند تا دیده شوند. استفاده از هنر تجسمی دربرانگیختن احساس دیدن و زدودن اشنایی از امر اشنا، کنش خلاق و نابی است. باشد تا با مجسمه شدگی انکار سیلان زنانگی و اندام دارای سر زنان را در حیات و هستی جامعه رویت پذیر سازند. دختران انقلاب با نقد رفتار انقلابی و اسلامی که حضور زنان را به صورت اندامهای بی سر در متن و بطن اجتماع میپسندد، چارقدهاشان را گل میخ و چوب میزنند تا زن به منزله انسان صاحب اندیشه و اراده و مؤثر در اداره جامعه را رویت پذیرکنند.
این کنش در عین سکوت؛ هستی سیال زنان و بودگی انان در انبوه نابودگی ها و نا دیده انگاری هارا فریاد می زند. زنانگی در جامعه ایی که حتی مانکن پلاستیکیاش هم اندام بی سر و صورتش را در چارقد و چادرهای چینی و ژاپنی پیچانده است زائده و حد اکثر زینت محسوب میشود و ویژگی انسانی قابل اعتنا در هستی به حساب نمی اید. از این رو این کنش زنان چونان دردی مشترک درک میشود. دردی که هیچ جناح سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا و چپ و راست و انقلاب و ضد انقلاب قادر به مصادره ان نیست. چنین کنشی برخاسته از جاذبه و. کشش انسانیت بالقوه زنان برای بالفعل شدن و به حساب آمدن در هستی انسانی جامعه است. دختران انقلاب تلاش دارند زنانگیشان را ازخفگی و سوختن زیر خاکسترزندگی انقلابی نمای والدینشان نجات دهند. آنان درتمنای برسمیت شناختن هستن زنان در متن و بطن حیات اجتماعیشان بیرق افراشتهاند. چنین انگیختگی قابل تقلیل به بود و نبود و گذاشتن و برداشتن تکه پارچه ایی بر سر زنان نیست. باور کنیم این کنشی معطوف به خلق حرکت است و بازنمایی نوستالژیک دوران سپری شده وغیر قابل بازگشت که مدام در فضای مجازی تبلیغ و ترویج میشود نیست. مجسمگی زنان در پی بر انگیختن احساس مشترک موجود بین تمامی انسانهایی است که امر سیاسی انها را به منزله بدنهای بی سر از متن به حاشیه رانده است. در این وضعیت به میخ و چوب زدن چارقد کنشی جهت فراتر رفتن از قلمروهایی است که نظام قدرت و سرمایه برای انسانها ساخته و هر کس را به بهانه ایی درون انها جا داده است. قدرت انحصار طلب بر هراندامی برچسبی می زند تا تبعیض علیهان را روا جلوه دهد. رهایی از قلمروهای تبعیض ساخت الزاماً ضد ایده نیستند. بلکه ضد تهی شدن جامعه از حضور همه ایدههای موجود و انکار ایدههای ممکن آینده هستند. و از این روست که هر انقلابی به محض نفی ازادی و ارتکاب تبعیض به دالی میان تهی تبدیل می شودو جامعه را از سرها تهی میسازد. جریان انقلابی از مشروطه به اینطرف سرشار از سیلان بی کم و کاست اندیشهها و انسانها بود. سیلان زنان و مردان اندیشمند. زن و مرد کارگر. زن و مرد دانشجو. بازاری کارمند کشاورز. اما خیلی زود به هزار دلیل و بهانه و بتدریج بهر بهانه جلوی این سیلانات سدها ساخته شدند. در حالیکه تمام اندامها و سرهای سیلان ساز برای بقا و دوام حیات جامعه به انقلاب روی آورد بودند.. اشتباه کلان انقلابیون به قدرت رسیده ان است که با ممانعت از جریان یافتن افکار و تثبیت تبعیضها در سطح و عمق جامعه سبب سر ریز سیلانات و جریانهایی میشوند که ماشین قدرت قادر به شناخت وکنترل انها از طریق برچسب گذاری نیست. فلذا در وهله نخست انها را به عنوان دشمن سرکوب میکند. کنشهای دردمندانه انها را به غیر و خارجی نسبت میدهد. اما ایکاش بفهمد باید انها را واقع بینانه باز شناسی کند. حکومت چند سالی است با مردانی که گیسوان شان را بلند میکنند و دخترانی که گیسوانشان را از ته میزنند و با مردانی که گوشوار میاندازند و دخترانی که برای رفتن به ورزشگاه ریش میگذارند مواجه است.
اما با نادیده گرفتن ویا با سرکوب اینها چشمها را بر تغییرات بنیادین در شرف وقوع بست. حال بنظر میرسد ناگهان با جامعه ایی بسیار جوان و سر شار از سیلان مواجه شد ه است که قلمرو مطلق و سراسر بدن قدرت را به چالش کشیده است و نمیترسد. این دختران در درون خانههای انقلابیون و در دل جامعه و فرهنگ انقلابی رشد کرده و بالیدهاند. زیر گوشهایی که خود را به کری زده بودند و چشمهایی که نمیخواستند ببینند و سرهایی ظاهراً به زیر که جواب سر بالا میدادند. همانها که نفهمیدند اگر تا دو دهه قبل ازدواج راهکار حل مشکلات زنان محسوب میشد امروز. اولین چیزی که در کوچ اختیاری و دستجمعی زنان کنار زده شده است ازدواج است. امروز حاکمیت با کنشهای اجتماعی زنان به منزله موج اجتماعی مواجه است. بیش از آنکه زنی در کار باشد، سیلان کنشهای اجتماعی است که زنان را از درون خانهها به جامعه کشاند یا رانده است. به هر روی نگرش زنانه بصورت جریانی مدعی در نظام فکری و ساختار سیاسی اجتماعی کنونی وارد شده و قابل انکار نیست. نمیتوان با رفتارهای متناقض این جریان به بازی گرفت و یا انکار کرد.
مینو مرتاضی ــ کانون زنان ایرانی